رهرو و توکل

سال 88 یا 89 بود که مقام معظم رهبری اومده بودن چالوس... و در ورزشگاه این شهر سخنرانی کردن... با اینکه از شهر ما تا چالوس مسافت زیادی بود اما رفتیم... قبل از اینکه آقا تشریف بیارن توی جایگاه سعی کردم خودمو برسونم به جلوی جایگاه تا بتونم آقا رو از نزدیک ببینم (کلا یه حب درونی بود... کاریش نمیشد کرد) همین که آقا تشریف آوردن و شعارها شروع شد ازدحام جمعیت هم درجلوی جایگاه فوق العاده زیاد شد طوری که نفرات بهم فشرده میشدن این فشارها موجب شد کسانی مثل من که قد و وزنی متوسط دارن از جا کنده بشن... کاملا غیر ارادی فقط پنجه پاهام روی زمین بود... و فشار جمعیت منو به عقب میروند... وقتی دیدم که اونقدر عقب اومدم که دیدن آقا برام میسر نیست مثل بچه های خوب اومدم آخر جمعیت که بتونم بدون هیچ ازدحامی و تنشی حرفهای اقا رو خوب گوش بدم...واقعا اون جلو  فقط کسانی که قد بلند تر و وزن بیشتری داشتن میتونستن بمونن...



این یک واقعیته... یه اصله...
ممکنه حب های خوب در دلمون وجود داشته باشه مثل همون که یکی از کوفیان به امام حسین عرض کرد : "دلهای کوفیان با شماست اما شمشیرهایشان با بنی امیه است" و امام حرف این مرد کوفی رو تایید فرمودن و فرمودن این برادر کوفی راست میگوید... یعنی میشه دل با امام باشه اما جسم و فعل ما با امام نباشه... 


من امسال در بین الحرمین همین ها رو خدمت آقا عرض کردم... گفتم آقا ما دلمون با شماست... اما کوتاه قامت هستیم و وزنی نداریم... به وقتش که ازدحامی اتفاق بیفته ممکنه نتونم جسمم رو و عملم رو و رفتارم رو برای شما صرف کنم... 
سخن جدی هست... تعارف نیست... هر کسی اگر رجوعی به خودش داشته باشه تلخی این حال رو درک میکنه... وقت داره میگذره... و من میبینم همون اندازه که ندانسته هام خیلی وسیع تر از دانسته هام هست نشدن هام خیلی بیشتر از دانسته هام هست... یعنی من خیلی میدونم و در مقام ملکات و داشته ها خیلی از دانسته هام عقبم... یا بهتره بگم دانسته هام خیلی بیشتر از داشته هام هست... این اصلا خوب نیست...
لذا گشتی در خودم زدم و میزنم... و علت این کوتاه قامتی در مقام عمل و ملکات و داشته ها رو جستجو میکنم... و میبینم من همین "ن. .ا" 32 ساله نیستم بلکه ن. .ا یی هستم که قرنهاست پیشینه داره... از پدر و مادرم در خودم اثر میبینم ، از پدر بزرگ و مادر بزرگم... و از اجدادم... من حاصل قرنها فراز و نشیب آبا و اجدادم هستم... اگر ترسی در وجودم هست... اگر گاهی حسادت میکنم... اگر گاهی زبان به تمسخر باز کردم... حتی اگر همت بالایی دارم... اگر رقیق القلب هستم... اگر محب اهل بیت هستم...
همه و همه محصول قرنها سبک زندگی و تربیتی اجدادم هست... این وسط من هم یکی دو تا با مدل زندگی خودم بر خوبیها و بدیها اضافه کردم...
"ن. .ا" 32 ساله یک همچین مجموعه ای هست...
محمد حنفیه در جنگ صفین فرمانده سپاه امیرالمومنین بود... حتی مالک اشتر هم زیر دست محمد حنفیه بود... اما در یک واقعه ای در جنگ محمد حنفیه کمین گرفتن رو به عنوان تدبیر نظامی اتخاذ میکنه و مولا به سمتش میره و میگه چرا حمله نکردی؟... میگه کمین گرفتم تا تیرهاشون کاهش پیدا کنه بعد حمله کنیم... آقا با غلاف شمشیر به گردن محمد حنفیه میزنه و میگه این ترس را از مادرت به ارث بردی...


خلاصه اینکه ما مسئولیم... و چشم پیشینیان ما به همت ما هست...
اینکه میگن فرزند صالح باقیات الصالحات هست میتونه به این معنا هم باشه که فرزند صالح میتونه رذایلی که از چند نسل قبل بهش رسیده رو قف بزنه و به نسل بعد منتقل نکنه... با این قف زدن تمام اجدادش خوشحال میشن و به این فرزند مباهات میکنن... چون اثراتی که از بابت انتقال اون رذایل در دنیای بعد از مرگ تحمل میکردن تمام شده...
ما فرصت زیادی نداریم...
جوجه همین که پر و بال بگیره مادرش از دخالت مستقیم در امورش خودداری میکنه... تا جوجه به مقام ام یا اب برسه... باید کتل طی کنه...
ما هم در همین وضعیم... به امام عرض کردم تحلیلم از وضعیتم اینه که جوجه ای هستم که دیگه مادرم مستقیم در اموراتم دخالت نمیکنه... و ممکنه یه اشتباه موجب بشه خوارک مار و گربه و موش بشم... و این خسران بزرگی هست برای من...
حس تنهایی ام رو به امام عرضه کردم... تا دریابه منو...
این راه رو باید رفت... با تمام فراز و نشیبش...

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
رهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش...
 
ن. .ا ۸ نظر

برزخِ اربعین

تا حالا از سفر کربلا ننوشتم.. از دو سال گذشته دارم میرم اما هیچوقت ننوشتم...

اما امسال میخوام بنویسم...

چرا هر سال داریم میریم اربعین... این همه پررنگ شدن اربعین در این سالها چه علتی داره؟

خب میدونید دیگه هیچ فعالیت تبلیغی و رسانه ای وسط نبود بلکه رسانه ها برای اینکه از حرکت عظیم اربعین عقب نمونن خودشون رو قاطی ماجرا کردن... و مطلقا محرک نبودن...

راحت تر بپرسم:

چه اتفاقی داره می افته؟... روی این سوال یه مقدار عمیق تر فکر کنیم... دوست ندارم سریع وصلش کنیم به ظهور و از این حرفا... بله... اینکه در کل با ظهور مرتبطه که شکی نیست اما پاسخی که من دنبالش هستم این نیست...

چه

اتفاقی

در

حال

وقوع 

است؟؟؟!!!!




میدونید یکی از سخت ترین و لطیف ترین مراحل ساختن انسانها و اجتماع برای الهی شدن چیه؟

اینه که محتوا و جهان بینی ای ارائه بشه که خود اون محتوا و جهان بینی، ساختار ظاهری مناسبات خودش رو بسازه... یعنی ظاهر و آداب و سننِ ظاهر، مطلقا به محتوا قوام داشته باشن...

تقریبا میشه گفت غریب به اتفاق حکومتها و حتی جوامع مذهبی عکس این قاعده عمل میکنن... یعنی میخوان اول ساختار رو بسازن، اول آداب ظاهر رو تعریف کنن و جامعه و انسان رو بهش مقید بکنن بعد از طریق این ساختار ظاهری به سمت محتوا برن...

این روش هرگز به اون محتوای الهی منتهی نخواهد شد... حتی یکی از ضعف های بسیج هم میشه گفت همینه که توی یکی دو دهه اخیر خیلی سعی کرد ساختار گرا بشه... و تقریبا در یه بخشهایی عمقش رو از دست داد... اما هر جایی که حرکات موفقی بوده اول محتوا ارائه شده بعد ساختار متناسب با محتوا بدون هیچ تحمیل و اجباری شکل گرفت و مردم به اون مقید شدن... بعضی از جاهایی که محتوا خودش، ساختار خودش رو بنا کرد مثل اردوهای جهادی... مثل گروههای جهادی و مقاومت در منطقه مثل روش و منش مدافعان حرم... مثل جنگ 8 ساله خودمون و فرهنگی که بین رزمنده ها غالب بود... اینها در صراط مستقیم بودن...

یعنی محتوا اصالت داشت و ساختار و شکل ظاهری خودش رو پیدا کرد... یعنی از بالا به پایین آمدن و سپس از پایین به بالا رفتن...

پیاده روی اربعین هم از همین سنخ هست... محتوا ارائه شده "حب الحسین یجمعنا" ساختار خودش، خودش رو پیدا میکنه و تعریف میکنه... ساختارش میشه خدمت به زوار... ساختارش میشه هزینه کردن بدون چشم داشت... ساختارش میشه ایثار و از خود گذشتگی...

این محتوا خودش ساختارهای اجتماعی خودش رو میسازه... لذا ارگانهایی مثل وزارت بهداشت و درمان ، راه و شهرسازی ، شهرادری ها، و هر ارگانی که مرتبط هست باید خودش رو با این محتوا وفق بده تا طرد نشه اگر بخواد چارچوب های خودش (که با محتوای اربعین سنخیت نداره) رو به این محتوا تحمیل کنه یقینا بقا نخواهد داشت...

بذارید روشن تر بگم:

یکی از ساختار های اجتماعی در بین همه جوامع، عدم اعتماد به شهروندان و مسئولینه... مثلا میگه شما اول پول بیمه ات رو پرداخت بکن... بعد اگر اتفاقی برات افتاد من یه هزینه ای برای جبران بهت میدم

حالا اگر از بیمه بپرسی: آیا نمیشه من هر وقت اتفاق برام افتاد شما به من کمک کنید بعد من یه مبلغی از اون رو به شما بدم؟ (حالا یا نقد یا اقساط)

یقینا بیمه ها باید در مقابل این سوال بگن: خر خودتی.. میخوای سر ما کلاه بذاری؟

اینطور مواقع شهروند هم میگه: اتفاقا خر خودتی چون تو داری الان سر من کلاه میذاری... چون الان بیست ساله پول بیمه دادم اما هنوز اتفاقی برام نیفتاد که ازش استفاده کنم... کافیه نصف بیمه شوندگان مثل من باشن... خدا میدونه چقدر از همین بابت داری به جیب میزنی...

بیمه هم میگه: خب من زورم میرسه چون قانون پشت منه و از من حمایت میکنه... اگر میتونی حق بیمه ات رو نده... ببین چکارت میکنن...


میبینید کاملا بر اساس عدم اعتماد...

توی یه همچین جامعه ای نمیشه دین رو پیاده کرد... جامعه ای که قانون هاش هم بر اساس عدم اعتماد وضع میشن نمیشه حکومت الهی برپا کرد...

از طرفی هم نمیشه توی شرایط فعلی اساس رو بر اعتماد گذاشت... چون  اونقدر با جامعه بد برخورد شده که اگر بگیم اساس بر اعتماد هست همه هنگ میکنن... 

برای عبور از بی اعتمادی به اعتماد یه برزخی لازمه...

اربعین همون برزخه... اربعین یه محتوایی ارائه کرد که جوامع و انسانها حول اون محتوا خودشون رو محک بزنن و ببینن نتیجه اعتماد چیه؟... تجربه کنن..

طرف راه می افته به سمت مولا حسین بر اساس حبش... نمیدونه جای خواب گیرش میاد یا نه... نمیدونه اگر مریض بشه تیم پزشکی درستی اونجا هست یا نه... وانگهی دسترسی اش به اونها چجوریه... نمیدونه اگر بره آلودگی هوا خودش و زن و بچه اش رو اذیت میکنه یا نه...

اعتماد میکنه و میره...

از اون طرف موکب دارها گاها کل پس انداز سالشون رو جمع میکنن و میارن به صورت رایگان در اختیار میذارن... نمی دونن بهشون برمیگرده یا نه... نمیدونن بعد از اربعین زن و بچه شون چه سختی هایی باید بکشن... اما پا در میدان میذارن با اعتماد به مولاشون حسین بن علی (ع)...

همه بر محور حب به امام دور هم جمع میشن... و به هم اعتماد میکنن...

میدونید میخوام چی بگم؟

ماها هنوز شیرینی اعتماد کردن رو نچشیدیم... لذا ممکنه الان که گفتم بعضی ها حتی عصبانی بشن... و بگن داری خانه روی آب میسازی...

نه عزیزم... اربعین قرار هست این مبنا و فنداسیون بنا رو درست کنه... و البته هنوز باید ادامه داد... هنوز کاملا جا نیفتاده...

هنوز به وضوح مشخصه که نه دولت ایران و نه دولت عراق به این حب الحسین نپیوستن... لذا هی میخوان اربعین رو بیارن توی چارچوبهای خودشون بگنجونن اما نمیشه... مردم پسشون میزنن...

لذا پیشنهاد میکنم هر جای این سفر که پای دولتها وسطه (مثل ویزا و ارز و مرز و...) تمام تدابیر رو مو به مو لحاظ کنید و احتمال هر گونه بد عهدی و کارشکنی رو داشته باشید...

از نظر من دولت های ایران و عراق در این امتحان نمره خوبی نگرفتن...

و چه خون دلها میخورن اولیای الهی و معصومین تا جامعه رو به این حد از بلوغ برسونن تا بتونن بر اساس اعتماد با هم تعامل و داد و ستد کنن... حتما همه ما شنیدیم که وقتی برای قیام رفتن نزد امام معصوم و به امام عرض کردن شما کلی یار دارید و قیام کنید.. امام فرمودن آیا اگر کسی از شما نیازی مالی داشته باشه میتونه دست در جیب برادرش کنه و پول برداره و رفع نیاز کنه؟

عرض کردن : نه

فرمودن پس هنوز شرایط محیا نیست...

وقتی اساس بر بی اعتمادی باشه، در سیستم بانکی به جای قرض الحسنه ، ربا رواج پیدا میکنه... به جای برکت ، کلاهبرداری و اختلاس و خسران رایج میشه...


راستی آیا خوب نیست بیاییم در مورد جامعه ای فکر کنیم که بر اساس اعتماد به مردم و مسئولینش اداره میشه؟...




 یاد فیلم طنزی افتادم که یه عده از فضا اومده بودن و اون فضاییه داشت برای حمید لولایی (زمینی بود) توضیح میداد که ما اونجا در مدارسمون اصلا امتحان وجود نداره... اگر یاد گرفتیم که میگیم یاد گرفتیم و میریم به کلاس بالاتر و اگر یاد نگرفتیم میگیم یاد نگرفتیم و دوباره میخونیم

بعد حمید لولایی با حسرتی در خودش فرو رفت و گفت:

اگر من اونجا بودم الان دکترام رو گرفته بودم :))))))))))

خدا رحمت کنه آقای مهدوی کنی رو... برای تدریس فلسفه در دانشگاه امام صادق به استاد بزرگواری پیشنهاد داده بودن و اون استاد فرمودن من چند شرط دارم اگر با ساختار دانشگاه شما تطابق داره و ممکن هست میام و اگر تطبیق نداره من رو معذور بدارید:

1_ من حضور و غیاب نمی کنم

2 _ امتحان نمیگیرم

3_ هیچ تقیدی ندارم که یه کتاب رو در طول یک ترم یا دو ترم تمام کنم ... ممکنه چندین ترم طول بکشه... و تعداد ترمهاش هم به اون دانشجوها وابسته هست...

4_ همه شروط یادم نیست اما شروط خیلی جالبی بود که نوعا نه در دانشگاه ما وجود داره نه در حوزه ها... اخیرا شنیدم مشابه این شروط رو آقای پناهیان دارن توی مدرسه شون اعمال میکنن


ن. .ا ۱۸ نظر

قابل توجه زائران اربعین

بوی نفوذی های دولت در سفر اربعین هم استشمام میشه...

اگر کسی بخواد بره آنتالیا و پاتایا و هر جا که عشرت کده و فحشا سرا داشته باشه ارز مسافرتی دولتی در داخل وطن بهش میدن... با عزت و احترام باهاش برخورد میکنن

اما برای زائران اباعبدلله الحسین طوری برخورد کردن که نشان از اوج نفرت و کینه شون هست نسبت به این قشر... گفتن پول ارز مسافرتی رو واریز کنید و خود ارز رو در داخل خاک عراق تهیه کنید...

وانگهی چجوری؟

اولا بعضی مرزها هنوز کارگزاری نیست که ارز رو تحویل بدن... 

ثانیا تا الان کلا شش هفت جا رو در کل خاک عراق تعیین کردن برای تحویل ارز... یعنی زائر باید دربدر کوچه و خیابون شهرهای عراق بشه تا اون مکان رو پیدا کنه بعد در در صفی طویل بایسته تا نوبتش بشه و ارزش رو بگیره...

ثالثا باید در یک روز مشخص بره ارز رو تحویل بگیره... غیر از اون روز بره کن لم یکن تلقی میشه احتمالا...


این همه سخت گیری برای چیه؟

آیا قرار هست ذلتی که در صف کالا به مردم تحمیل کردید جلوی چشم عراقی ها هم هم وطنهای خودتون رو ذلیل کنید؟... 

توصیه میکنم از نحوه تهیه ارز در عراق مطلع بشید... ترجیحا ارز رو آزاد تهیه کنید خیلی بهتره

دینار آزاد حدودا 13 تومنه... دینار دولتی 9.6 تومنه...

آزاد تهیه کنید و ذلت رو نپذیرید... دولت فقط قصد اذیت کردن و سخت کردن کار رو داره برای زائران


ن. .ا ۱۰ نظر

صفر و سفیر 7

هر آنکس ز حکمت برد توشه ای

جهانیست بنشسته در گوشه ای



یه زمانی یه جمله ای از استاد دینانی شنیدم بسیار لذت بردم و مبتهج شدم میفرمودن: انسان ، عالَم کبیر است و کل نظام خلقت، عالَم صغیر
من این توضیح رو اضافه میکنم که انسان به لحاظ جسم و ماده و رقیقت در درون عالم خلقت هست اما به لحاظ جان و حقیقت، کل نظام خلقت در درون انسان هست و قائم به انسان... و البته مراد از انسان، صرفا انسان منطقی نیست بلکه انسان به معنای عرفانی هست و نمونه اتم این انسان امام هست در هر عصری...
دیروز در مورد حر نوشتم، نکته ای در داستان حر هست که همه شما شنیدید، دو رفتار در رفتار حر در مواجهه اولیه با امام حسین مشاهده شده که برای اهل عقل، یک نشانه بود... اما اون دو رفتار:



پس امام علیه سلام به حر فرمود: می خواهی با اصحاب خود نماز گزاری؟ حر گفت: نه بلکه شما نماز بگزارید ما همه با شما نماز میگزاریم پس حسین علیه سلام نماز گزارد و آنان همه اقتدا کردند

حسین علیه السلام اصحاب را گفت بازگردید ، چون خواستند بازگردند آن مردم بر او راه گرفتند حسین علیه سلام فرمود ای حر مادرت به عزای تو بنشیند چه میخواهی؟
حر گفت اگر دیگری از عرب با من این کلمه را گفته بود در مثل این حالت نام مادر او میبردم هر که باشذ ولکن نام مادر تو نتوان برد مگر به بهترین وجه


اصلا این طبع حر که نمی خواست جدای از امام نماز بخونه و اون احترامی که به حضرت فاطمه کرد به نطر من از امام حسین دلبری زیادی کرد... این تعبیر منه... ممکنه خطا باشه... گاهی فکر میکنم اینکه امام روز تاسوعا مهلت خواست تا یک شب دیگه صبر کنن علاوه بر اون فرمایش خود امام که من نماز رو دوست دارم و قرآن رو دوست دارم... یه جورایی امام منتظر حر هم بود... امام عالِم به اسرار وجوذی حر هست... میدونه وقت تحول حر روز عاشوراست... امام عالِم به سِرُّ القدره... احتمال میدم.. اصراری روش ندارم...
اما موضوع من اینها نیست... اینها مقدمه بود... احترام و تواضع به امام و معصوم در راس و احترام و تواضع نسبت به اولیای الهی به تبع اون اثراتی در روح انسان داره... به همون شکل توهین و اهانت و بی ادبی و بد گمانی نسبت به انسانهای الهی اثرات منفی زیادی در روح انسان و سنگدل شدن انسان داره...
چرا؟ چرا خدا اینقدر روی این انسانها حساسه؟ چرا اینها خط قرمز خدا هستن؟
در اول مطلب عرض کردم... جهان اصلی در واقع اینها هستن... ماها به طفیل اینها ارزش داریم... برای همین میفرمایند اگر یک انسان رو حی کنید و نجات بدید گویا کل بشریت رو نجات دادید... حتی بسیاری از گرفتاری ها و بلایایی که در زندگی این انسانهای الهی پدید میاد نه از باب تاوان دادن یا رفتار اشتباه اونهاست بلکه بلایی قرار بود به جامعه برسه اما اونها سپر شدن... اون بلا یا به جسمشون اصابت میکنه یا به اهل و خانواده شون...
اونها مثل ستونهای یک بنا هستن... وقتی زلزله میاد ستونها تمام فشار رو تحمل میکنن تا بنا فرو نریزه...
لذا آقای بهجت میفرمون برای رفع گرفتاری مومنین دعا کنید که اگر بی تفاوت باشیم اون بلاها به جامعه سرایت میکنه... من مثالی میزنم که آقای پناهیان تعریف کردن... خودم هم شاهد این مثالها بودم اما بلاخره آقای پناهیان برای شما مورد وثوق تر هست و ممکنه راحت تر بپذیرید
مفرمودن دو طلبه رفته بودن خدمت آیت الله حق شناس (ولی خدا) انتقادی به ایشون داشتن منتها انتقادشون رو با عصبانیت و بی ادبی و با صدای بلند بیان میکردن... آقای حق شناس خیلی سعی کردن اونها رو آروم کنن تا با خونسردی و احترام حرفاشون رو بزنن اما نشد... انتقادشون رو با لحنی بد گفتن و رفتن... یه هفته بعد خبر اوردن هر دو اون طلبه ها جوان مرگ شدن... وقتی خبر رو به آقای حق شناس دادن ایشون فرمودن من خیلی سعی کردم جلوی این عقوبت رو بگیرم اما نشد...
یا در مورد آقای شاه آبادی استاد حضرت امام هم همین رو فرمودن که یک ساواکی به ایشون توهین کرد و ایشون هیچی نگفتن روز بعد خبر مرگ اون ساواکی رو به آقای شاه آبادی گفتن و ایشون خیلی ناراحت شدن و تا آخر عمر هر وقت ذکری از اون ساواکی میشد ایشون ناراحت میشدن و میگفتن کاش همونجا یه تشری بهش میزدم که اون عقوبت تلخ به سراغش نمی اومد...
من چون این مسئله برام یقینی هست مثالهای آقای پناهیان رو براتون بیان کردم...


این همه مقدمه چینی کردم که بگم من همسر و فرزندم تا چند روز دیگه عازم پیاده روی اربعین هستیم... امسال نیت کردیم نایب باشیم برای تمام اولیا الله ی که نمی تونن در این پیاده روی شرکت کنن مثل حضرت آقا... نه از این بابت که اونها هم ثواب ببرن بلکه از این جهت که من به واسطه وصل کردن خودم به اونها توفیقات بیشتری پیدا کنم... همچنین نایب هستم برای تمام کسانی که  دلشون به پیاده روی هست اما امکانش براشون فراهم نیست و اصلا عقیده ام این نیست که من توفیق داشتم و اونها نداشتن... بلکه میگن:

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود ///// آن شاهد بازاری ، این پرده نشین باشد...
چه پرده نشینانی که بر شاهدان بازاری ولایت دارن...
ما همون شاهد بازاری هستیم و بسیاری از کسانی که دلشون به رفتن هست اما نمی تونن بیان پرده نشین هستن و چه بسا به خاطر وجود این پرده نشینان هست که ماها توفیق رفتن پیدا میکنیم...


استاد بزرگواری داریم که وضع جسمانی شون بسیار وخیم هست دعا کنید وضع ایشون هم بهتر بشه و بتونن در این پیاده روی شرکت کنن... این وخیم بودن وضع جسمانی ایشون هم نه از روی عدم رعایت جسم هست که به احتمال بسیار زیاد همون گرفتاری ای هست که اگر ما برای رفع اون دعا نکنیم به جامعه سرایت میکنه...


التماس دعا از تمامی پرده نشینان
ن. .ا ۵ نظر

صفر و سفیر 6

حتما تا حالا براتون سوال شده که یه سری از خواص و مسئولین در یه بزنگاههایی تشخیص هایی میدن و تصمیماتی میگیرن که حتی یه کشاورز بی سواد هم تشخیصش بهتر از اونهاست...

مثلا همون فتنه 88، بسیاری از مسئولین و خواص اون روز گیج بودن و نمی دونستن چه موضعی بگیرن لذا یکی به میخ میکوبیدن و یکی به نعل...

خب ساده ترین و عوامانه ترین تحلیل اینه که بگیم اونهایی که گیج بودن خائن بودن... همسو با براندازی نظام بودن عامدا... اما واقعیت اینه که کسی که یه مقدار (فقط یه مقدار) نفس خودش رو رصد کرده باشه و گرفتاری های اصلاح نفس رو کشیده باشه میفهمه اکثر اون خواص نه عامدانه میخواستن برانداز نظام باشن... نه میخواستن کشور اینقدر در التهاب بیفته... فقط گیج و بی بصیرت بودن... اما این گیج بودنه معلول چیه؟

چرا اینها بعد از سی چهل سال تجربه و چشیدن گرم و سرد حکومت، الان تشخیصی رو که یه کارگر بی سواد ساده میده رو نمی تونن بدن؟ چرا از اون مردم کم سواد کف اجتماع هم عقب ترن به لحاظ تشخیص و بصیرت؟ بله بعضی ها عناد دارن اما اکثرا عنود نیستن فقط گیج و بی بصیرتن... خیلی از این بی بصیرت ها از روز اول اینقدر بی بصیرت نبودن... به مرور بی بصیرت شدن... به مرور گیج شدن...

البته خب شک ندارم که یه سری ها هم هر روز بصیرتر و قوی تر شدن که خدا ان شاالله دل امام زمانشون رو ازشون راضی کنه...

اما واقعا علت چیه که بعضی ها با وجود تجارب زیاد اونقدر گیج عمل میکنن؟

ادامه اش رو در همین مطلب می نویسم و دوباره منتشرش میکنم... اما میتونید تا اون موقع اگر صلاح دونستید نظرتون رو بگید...

ن. .ا ادامه مطلب ۲۸ نظر

صفر و سفیر 5

هنوز توی مقتل به این بخش نرسیدم اما در منابر و مرثیه ها زیاد شنیدم که میگن:

وقتی اما حسین علیه سلام بر زمین افتادن و زخمهای فراوان برداشتن، عمر سعد برای اینکه بفهمن امام هنوز جانی برای نبرد دارن یا نه، دستور دادن به سمت خیمه ها حمله کنن...



عمر سعد!!!!!!

من یه مَردم... تو هم مرد بودی... میدونستی مردا این یه قلم رو نمی تونن تحمل کنن... من میفهمم چرا همچین دستوری دادی... من از هر چی بگذرم از این کارت نمیگذرم... اگر به عنوان محب اهل بیت در روز قیامت حقی برای من قائل بشن ارت میخوام اونجا جواب بدی برای این کارت...

 بیچاره کردی امام رو با این دستور... لامذهب میذاشتی شهید بشه بعد این دستور رو میدادی...

لعنتی.....

اینو فقط یه مرد میفهمه...

فقط یه مرد...

ن. .ا ۱۰ نظر

صفر و سفیر 4

شنیدم امسال برای اولین بار روز اربعین ، شیعیان سوریه (و البته محبان اهل بیت از هر مسلک و مذهبی) مسافت حدود 20 کیلومتری بین زیارتگاه حضرت زینب سلام الله علیه و حضرت رقیه سلام الله علیه رو پیاده روی میکنند...

و من شک ندارم این پیاده روی اربعین بین نجف تا کربلا به دمشق هم کسیده خواهد شد و هر سال به تعداد پیاده روان اربعین در سوریه هم افزوده خواهد شد...

سال گذشته توفیق داشتیم بعد از اربعین به عراق بریم... دوستانی از ما که در پیاده روی اربعین حضور داشتن موندن در عراق و به ما ملحق شدن... یا ما به اونها ملحق شدیم... یکی از رسومات بسیار زیبای عراقی ها در روز چهل و هشتم یعنی روز شهادت حضرت رسول هست ...

در این روز عراقی ها (شیعیان و محبین اهل بیت) از تمام نقاط به سمت نجف پیاده روی میکنن... میرسن خدمت حضرت علی (ع) و شهادت پیامبر رو به حضرت تسلیت میگن و برمیگردن... یعنی روز 28 سفر هم در عراق پیاده روی به سمت نجف مرسومه...

همونطور که در ایران به سمت حرم امام رضا پیاده روی مرسومه...


دشمن متوجه قدرت جهان تشیع شده... حتی سیاست شهادت طلبی (همون انتحاری) قرآن خوانی و داعیه حکومت اسلامی تکفیری ها هم شکست خورده... اونها همین شهادت طلبی انحرافی که داشتن و همین قرآن محوری که داشتن از جنگ 8 ساله ما الگو گرفته بودن... امروز یافتن شهادت بدون ولایت و اهل بیت ثمر نداره...

دارن روی این تفکر کار میکنن... باید خودمون رو به سلاح ایمان و برهان و ایقان در مقام عقاید شیعه مخصوصا امامت و ولایت و مسائل مربوط به اون مجهز کنیم... اخیرا شنیدم که شبکه های وهابی اظهار ارادت به اهل بیت میکنن و شیعیان ایران رو شیعیان صفوی می نامند و از شیعیان اهل بیتی جدا میکنن... و خودشون رو شیعیان واقعی می نامند و حتی نام ائمه ما رو هم خیلی با احترام و اکرام ذکر میکنند... و مراسمات عزاداری برای اهل بیت رو مرسوم شده از دوران صفوی میدونن...

بوی توطئه جدید میاد... باید هشیار بود...

ن. .ا ۶ نظر

صفر و سفیر 3

بسم الله الرحمن الرحیم

از حسین بن علی به گروه مسلمین و مومنین

اما بعد، هانی و سعید نامه های شما را آورده اند و آنها آخرین فرستادگان شما بودند و  دانستم همه ی آنچه را که بیان کرده بودید و گفتار همه ی شما این است که امامی نداریم ، سوی ما بیا شاید خدا به سبب تو ما را بر هدایت و حق جمع کند ، و من مسلم بن عقیل ، برادر و پسر عم من که در خاندان من ثقه ی من است ، سوی شما فرستادم و او را امر کردم که حال و رای شما برای من بنویسد ، پس اگر برای من  نوشت که رای خردمندان و اهل فضل و رای و مشورت شما چنان است که فرستادگان شما گفتند و در نامه های شما خواندم به زودی نزد شما آییم ان شا الله ، سوگند به جان خودم که امام نیست مگر آنکه به کتاب خدا حکم کند و عدل و داد بر پای دارد و دین حق را منقاد باشد و خویشتن را حبس بر رضای خدا کند ، والسلام

وقتی مسلم این نامه رو در خانه مختار برای بزرگان شیعه در کوفه خواند  همه بگریستند و هر کدام گفتن ما تا آخر پای شما می ایستیم...

اما اون هجده هزار بیعت کننده کجا و این سکانس کجا؟:



پس مسلم سرگردان در کوچه ها میرفت نمیدانست کجا میرود تا از خانه های بنی جبله از کنده بیرون شد و باز رفت تا به در سرای زنی که او را طوعه  میگفتند رسید زن ایستاده بر در منتظر پسرش،  مسلم بر زن سلام کرد او جواب سلام داد مسلم گفت یا امة الله مرا آب ده، زن او را آب داد، مسلم آب نوشید و بنشست... زن به درون رفت و ظرف آب ببرد باز بیرون آمد و گفت: ای بنده خدا آب ننوشیدی؟

مسلم: چرا

 طوعه: پس نزد اهل خود رو...

مسلم خاموش بماند...

زن سخن اعاده کرد...

 باز مسلم خاموش ماند...

زن بار سیم گفت: سبحان الله... ای بنده خدا برخیز خدا تو را عافیت دهد و نزد اهل خود رو که شایسته نیست تو را بر در سرای من نشینی و این کار را بر تو حلال نمی کنم...

مسلم برخاست و گفت: یا امة الله مرا در این شهر خانه و عشیرتی نیست آیا میتوانی کار نیکی کنی و اجری ببری؟ شاید من تو را بعد از این پاداشی دهم....

طوعه : ای بنده خدا چکنم؟

مسلم: من مسلم بن عقیلم این قوم به من دروغ گفتند و مرا فریب دادند و از مامن خود بیرون آوردند

طوعه: تو مسلم بن عقیلی؟

مسلم: آری

طوعه: در آی

 

ولایت مداری اهل بیت یک راستی آزمایی جدی داره و اون هم مسلم شناسی هست... شهر ولایت و امامت، باب داره... باید از بابش وارد شد...بابش مسلم و مسلم های زمان هستن... می شناسیم؟

یکی از زجرآورترین وقایع ماجرای کربلا برای من همین غربت و تنها ماندن مسلم هست... به گمانم در زیارتنامه مسلم، لعن شدن کسانی که حق مسلم رو نشناسن...

مسلم فقط مال اون سال واقعه کربلا نیست... کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا...

 


ن. .ا ۲۵ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان