تقویم نجومی

اگر اهل استفاده از تقویم نجومی هستید و به پدیده هایی مثل قمر در عقرب و تاثیرش در امور مهم باور دارید پیشنهاد میدم از تقویم نجومی شیخ عباس مصباح زاده استفاده کنید...

من هر سال تقویمش رو میخرم... ایشون به لحاظ شناخت نجومی و علم هیئت بسیار مورد اعتماد هستن و اساتید خوبی داشتن و میشه به تاریخ هاشون اعتماد کرد...

من خودم وقتی میخواستم عقد کنم دیدم پدر خانمم این بحث قمر در عقرب رو خرافات میدونه و یه روحانی عاقدی رو هم انتخاب کرده بود که مع الاسف اون روحانی هم اعتقادی به این مسئله نداشت و میگفت امر خیر رو عقب نندازید (یعنی دلم میخواست با گیوتین بزنم اون روحانی رو به دو قسمت مساوی تقسیم کنم ... بی سواد...)

دیدم ساعت سه عصر رو هماهنگ کردن  با دفتر خونه... و همون روز ساعت سه و نیم قمر از عقرب خارج میشد... من هم نامردی نکردم و دو ساعت پدر خانم محترم و همراهان عزیزش رو توی دفتر خونه کاشتم و ساعت 5 نزول اجلال فرمودم و تا خطبه خونده بشه پنج و نیم شد...

بعدا خانمم رو توجیه کردم که کارم (تاخیرم) بی احترامی نبوده... بلکه عقد کردن در اون ساعت اصلا خوب نبود... ولی من حریف پدرت و اون آخوند بی سواد نمی شدم... و راهی برام نمونده بود جز اینکه دیرتر بیام...

من با اینکه به آقای مصباح زاده حتی در تعیین ساعت هم اطمینان داشتم اما باز جهت اطمینان 2 ساعت دیر تر از ساعت خروج قمر از عقرب که در تقویمش ذکر شده بود حاضر شدم... متاسفانه دیدم برخی تقویمهای نجومی حتی تا دو روز پدیده ها رو اشتباه اعلام میکنن... یعنی الان قمر در عقربه میگه دو روز دیگه هست...

نکنید آقا... با این چیزا شوخی نکنید...


برای انعقاد نطفه هم حتما همه مستحضرید که نباید قمر در عقرب باشه...



اصلا گاهی وقتا این  روحانی هایی که توی باغ نیستن خیلی مصیبت افزا میشن...
بار دیگه ای که یه روحانی رو چماق کردن توی سر من مراسم عروسی ام بود...
من گفته بودم داخل قسمت زنانه نمیام و کنار عروس نمی شینم... چون میدونستم وضع خانمهای فامیل در این مراسم چگونه هست و هر کدومشون برای خودشون عروس میشن و به قول یکی از اونها آرزو داشته عروسی منو ببینه و جلوی من برقصه و ...
خانمم توجیه بود اما از پدر خانم گرفته تا اقوام خودم همه بابت این کار بهم حمله کردن و میگفتن فلانی با اینکه طلبه هست توی عروسیش اومد کنار عروس نشست و ما هم جلوش چه ها کردیم و ...
بعد به من انگ افراطی گری میزدن...
که تو از آخوندا هم آخوندتر شدی؟...


اقا بحث اصلی تقویم نجومی بود... دریابیدش
ن. .ا

نمیرید...

پیشنهاد میکنم به بیست و اندی ساله ها که اگر توی این سنین شهید نشدید حتما سعی کنید با حادثه و مریضی و خودکشی و سوسول بازی نمیرید و زنده بمونید و سی سال به بالا رو هم تجربه کنید...

افزایش سن خیلی در پختگی انسان تاثیر داره... البته کسی که برای رشد دغدغه منده و تلاش میکنه...
شاید به دانایی تون چیزی اضافه نشه... اما اتفاقی که از سن سی به بعد بیشتر در انسان دغدغه مند می افته رها شدن هست...

یواش یواش بازو هاش قدرت پیدا میکنن تا از پیله هاش رها بشه...
گاهی این پیله ها علم آموزیه... گاهی خدمت به خلقه... گاهی مفید بودن در اجتماع هست...
اصلا پیله شدن اهداف خوب سخت تر از پیله های اهداف تنزل یافته هست...
لذا کسانی که از این پیله های سخت تر بیرون بیان حتما بازو ها و اراده های قوی تری دارن...

و البته ابتلائات هم بیشتره در این سنین...
این روزها اصلا خوب نیستم... خدا خودش رنج های ما رو در مسیر رضایتش قرار بده... کلا هر وقت زود به زود مینویسم خیلی خوب نیستم...


یکی از آقایون (دوستان) بلاگی به من میگفت کلا توی بیان خیلی قبولت دارن...
امیدوارم اونایی که قبولمون دارن این روزها و این رفتارهای سطحی ما رو هم ببینن و نگاه خودشون رو اصلاح کنن تا اگر روزی از من خطای فاحش دیدن یا گناهی دیدن نسبت به دین و برخی بزرگان بد بین نشن...
ن. .ا

مسئولیت؟

خدایا من توی سفر اربعین امسال در امتحانی که ازم گرفته شد مردود شدم...
توی این شرایط که هنوز سنگینی این مردودی رو روی دوشم احساس میکنم و سعی میکنم نواقصی که منجر به اون مردودی شد رو برطرف کنم پسر جوانی رو همکارم کردی که دغدغه های زیادی داره در حوزه دین...
خیلی هم ارادتمند به اهل بیت... مودب و مقید به اون ارادتش
و البته با اطلاعات و مطالعات خیلی خوب...
اما با پشفرض های اشتباه... و سوء ظن های زیاد و نادرست نسبت به بعضی از تفکرات در اسلام و همچنین برخی علما از اوایل اسلام تا الان...
مقلدِ مرجع تقلیدی هم هست که با وجود فقاهت خوبشون اما مواضع درستی نداشتن در برخی مقاطع و برخی موضوعات... و ایشون روی این مرجع هم تعصب خاصی داره... چون خانوادگی به این مرجع ارادت ویژه دارن...
و به همه اینها اضافه کنیم سن هیجانیش و تعصبش روی برخی پیش فرض های اشتباهش رو...
و اینکه با هوشه و سعی میکنه با سوالاتش عقاید منو بفهمه...


خدایا این چه اتفاقیه؟... مسئولیتی متوجه من هست؟
کمکم کنید دوباره مردود نشم
ن. .ا

ذلول

نمیگم زن ذلیل باشید
خود زن ها هم از مرد زن ذلیل خوششون نمیاد

اما ذلولِ زن و بچه باشید...
این برای خود ما مردها هم بهتر هست...
ن. .ا

انسانِ قوی

انسانِ قوی ، نگاه خداوند برایش اولویت پیدا میکند و مضطر میشود در برابر خدا...

انسانِ ضعیف نگاه خلق برایش مهم میشود و غالبا اضطرار هایش در برابر خلایق هست...


انسانِ قوی، رقیق القلب میشود و نسبت به خلق رئوف میشود، اهل گذشت و بخشش و ایثار میشود

انسان ضعیف غالبا حال عبادت ندارد و غالبا نسبت به خلق سوء ظن دارد و دچار بیماری هایی مانند بخل و حسد و کینه توزی میشود


انسانِ قوی با رفتارها و منش اش بر اطرافیانش اثر میگذارد و ثبات قدم دارد

انسانِ ضعیف دائم در حال تاثیر گرفتن از این و آن است


انسانِ قوی در بحرانها و تهدیدات زندگی اش صدف گونه عمل میکند و از تهدیدات بیرونی مروارید و گوهر پدید می آورد و بر قیمت خود می افزاید

انسانِ ضعیف در برابر تهدیدات و بحرانها یا هراسان میشود و مضطر یا پرخاشگر و ظالم میشود و به هر چیزی چنگ می اندازد... 




همه این تفاوت ها به این خاطر است که انسانِ قوی وارد دژ خویشتن شده... همانجایی که صراط مستقیم هر شخص تا ذات اقدس حق متعال هویدا میشود... و تمام هدایت حق در این دژ نمایان میشود... اما انسان ضعیف در هیاهو و تلاطم سخنان و نگاهها و رفتارهای دیگران همچون قایقی در بین امواج دریایی متلاطم سرگردان است... هرگز به شهر خویشتن راهی نبرده است...

انسانهای ضعیف مصداق این مصرع هستند:

شیشه ی عطرم و خود بی خبر از بوی خودم



این شعر با این مطلب مرتبط است 
راستی فرا رسیدن ماه ربیع رو تبریک میگم...




ن. .ا

آزمون الهی

نمیدونم تا حالا به مسئله امتحان و آزمون فکر کردید یا نه...
تفاوت هدف بشر از برگزاری آزمون با هدف حق متعال از برگزاری آزمون چیه؟
بشر آزمون میگیره تا شایسته سالاری اتفاق بیفته... اما آیا هدف خدا هم از آزمون همینه؟


این مطلب میتونه خیلی بسط پیدا کنه اگر روزیمون باشه... یکی از نظرات موجب شد تا بیشتر روش فکر کنم...

ن. .ا ۲۵ نظر

درک نشدن

علی: مهندس امشب میای بریم استخر؟
من: نه علی... وقت ندارم
علی: من موندم تو چطور زنده ای... میگم بریم استخر نمیای... میگم جمعه بریم کوه، نمیای... میگم بیا سالن، نمیای... تو اصلا تفریح داری؟
من: علی هر وقت متاهل شدی میفهمی آدم متاهل به راحتی آدم مجرد نمی تونه برای خودش تفریحات مجردی بره...
علی: بابا من برای کوه بهت گفتم یه تیم هستن که خانوادگی میرن... یعنی اکثرا زن و شوهرن... ولی تو قبول نکردی
من:یعنی چون اونا زن و شرهری میرن منم باید برم؟... شاید ما نخوایم بریم کوه... ایراد داره؟
علی: من موندم زن و بچه ات چطور از دست تو زنده موندن
من: علی یه مقدار آرومتر... تو هیچی از من و خانواده ام نمیدونی چطور اینجور تخت گاز قضاوت میکنی؟
علی: بابا آدمیزاد به تفریح شخصی هم نیاز داره... اگه ازدواج اینه که فقط کار کنی بعد بری کنار زن و بچه ات من هیچ وقت ازدواج نمی کنم
من: اولا بذار ملت جرات بکنن دخترشون رو بدن دست تو بعد شرط تعیین کن... ثانیا ما تفریحات خودمون رو داریم منتها من ضرورتی نمی بینم به تو گزارش بدم هر هفته...
علی: آقا استخر رفتن بده؟
من: نه
علی: تو نیاز نداری بهش؟
من: دارم... خیلی هم لذت میبرم
علی: خب چرا با ما نمیای؟ ما آدمای بدی هستیم؟
من: نه... ولی زمان آزادم با تو یکی نمیشه... وانگهی حال میکنم با فلانی برم... نه تو... تو اگه خیلی طالبی خودت رو با ما وفق بده... ما هم شاید سالی دو سه بار وقت کنیم بریم استخر... گاهی همین هم نمیشه...
علی: خب این برام قابل درک نیست که وقتی بد نیست و تو هم بهش نیاز داری ، چرا اینقدر کم میری؟ دچار اختلال نمیشی؟
من: نه دچار اختلال نمیشم... همون سالی یکی دو بار رو هم نرم اختلالی پیش نمیاد... برای من وقتی اختلال پیش میاد که خانه من محل سکونت من نباشه... که الحمدلله هست...


علی خیلی زیاد از من نه شنیده توی پیشنهاداش...
لذا از نظر اون من خیلی خود تحریمی و خود محرومی دارم... در حالی که اینطور نیست...
منتها مشکل اون اینه که چیزی به اسم تعهد به خانواده و وفق با خانواده رو نمی فهمه... این فقط یه داستان واقعی بود اما حرفم چیز دیگریست:


همون اندازه که من برای علی غیر قابل درک هستم، کسانی که در یک سیستم ولایی و با همراهی استادی عالِم برای خودشون سبک زندگی تعریف میکنن در تصمیم گیری در مصادیق و در رفتارهاشون برای خیلی از مردم " حتی مذهبی ها" غیر قابل درک هستن...


ن. .ا ۲۱ نظر

و تواصوا بالصبر

مستقیم گویی و بی پرده گویی در ادب و قاموس اولیای الهی نیست...

اگر جایی مصلحت جدی اجتماعی در کار نباشه ، انسانهای الهی اگر ببینن شخصی در جهالتی به سر میبره و روی جهلش هم خیلی اصرار داره و خیلی هم منم منم میکنه... حاضر نیستن با احاطه علمی شون اون شخص رو خلع سلاح کنن و از موضع قدرت پایین بیارن و بعد بهش بگن حرف حق چیه...

علت اینکه حاضر به انجام این کار نمیشن اینه که در مواجهه ای اینچنینی اون شخص وقتی بفهمه مدتها بر جهلی موهوم سوار بوده و منم منم میکرده یقینا اعتماد بنفسش و عزت نفسش سقوط میکنه...

کسی که اعتماد به نفسش سقوط کرده باشه و عزتش در چشم خودش کمرنگ شده باشه اصلا وقت مناسبی نیست که انسان حقیقت رو بهش عرضه کنه...

اول باید اعتماد به نفس و عزت نفسش برگرده بعد حقیقت بهش گفته بشه...

لذا انسانهای الهی حاضر نمیشن هر جایی در بحث علمی ورود پیدا کنن... مگر اینکه واقعا مصالح اجتماعی در میان باشه و واقعا چاره ای نباشه...

یادمون باشه اعتماد به نفس و عزت نفس انسانها بستری هست که حقیقت فقط در اون بستر تجلی درستی پیدا میکنه... اون بستر رو از اشخاص به بهانه آگاه کردنشون نگیریم... اون بستر گرفته بشه آگاهی ای که بهشون میدیم هیچ ارزشی نداره... ولو اینکه در ظاهر خیلی مطیع حق هم بشن...


دین انسانی عزیز و با اعتماد و اتکاء به نفس میخواد...

حالا ببینید انسانهای الهی چه صبری باید داشته باشن... شخصی سالیانی از عمرش بر مرکب جهلش سوار هست و مانور میده اما انها برای اینکه اون شخص رو ضعیفش نکنن نوعا صبر میکنن تا تغییرات سنی موجب بشه شخص بادش بخوابه بعد ورود پیدا میکنن و با کلی عزت و احترام حقیقت رو بهش میگن...


و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر



نظر مرتبط

ن. .ا ۱۰ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان