پیامبران هر خانواده

در این مطلب یکی از مخاطبین نوشتن این مومنین غریب مثل پیامبر هستن توی اون خانواده...
از اون روز تا حالا این حرف توی ذهنمه...
واقعیت همینه... یکی از کارکردهای پیامبران این بود که اعمال و رفتارشون و گفتارشون برای امتشون حجت بود...
آیا ما اونقدری رشد کردیم که برای اقواممون حجت باشیم؟
یکی از سخت ترین تبلیغات دین و حقیقت ، تبلیغ در خانواده و اقوام هست... نمیدونم چقدر به این مسئله توجه کردید... گویا طبرسی در تفسیر مجمع البیان میگه: حکمت اینکه سوره توحید بعد از سوره تبت اومده میتونه این باشه که برای رسیدن به توحید باید از کتل ابی لهب ها گذشت...
و من اینطور برداشت میکنم که برای رسیدن به توحید و اخلاص باید در اقوام و خانواده جهادی احسن داشت...

ن. .ا
ن. .ا
تبلیغ دین و حقایق به مراتب در این محیط و در بین دوستان و در جامعه ای بیرون از خانواده و اقوام راحت تره...

در مقایسه با خانواده و اقوام عرض میکنم...

حسن قاسمی
یکی توییت زده بود که:
"دیشب حین نماز مغرب عمیقا از خدا خواستم مدیریت مسجدی که در اون ایستاده بودم به نماز و پیرمردی با صدای نخراشیده دعای کمیل کم‌رمقی می‌خوند و با احسنت دیگران خیال برش داشت که خیلی فرهمندطور خونده و گفت حیف که مردم کم اومدن، نصیب من بشه تا بهشون نشون بدم جذب مخاطب چگونه‌ست!
بگید آمین!"
https://twitter.com/atiyeke/status/1111479678395650048

یکی در یک رشته توییت واکنش نشون داده بود که:
"دیشب در مسجد چند تا پیرمرد با هم درباره امام جماعت حرف می‌زدند.
یکی‌شون می‌گفت: این بچه‌ی کوچه ماست. از بچگی تو کوچه خودمون بوده. ۸ سال درس خونده آخوند شده. من خودم ۱۳ سال درس خوندم.
دیگری: حالا اون کجاست و ما کجاییم
اولی: حالا چیزی هم نداره‌ها ولی خب...
به نظرم آخوندهای جوان بهتره برن یه جایی. که نشناسن‌شون؛ راحت‌تر مورد پذیرش قرار می‌گیرند!"
https://twitter.com/meftah/status/1111526150961025024
https://twitter.com/meftah/status/1111526153678917632

از حیث مصداقی برای سختی کار این رو اینجا گذاشتم

سلام عمو جان...

خوبی؟
سال نو میارک...
من اسمت رو میبینم هم یاد دکتر حسن عباسی می افتم و هم یاد سردار سعید قاسمی!!!
چرا؟...
نظرت خیلی خوب بود... واقعا کار سختیه... حتی پیامبر ما هم اول از اقوامش شروع کرد... یعنی سخت ترین کار رو از اول شروع کرد... تا آخر هم این سختی باهاش بود...
حتی بعد از تشکیل حکومت در مدینه و...
آزارهای همسرهاش و ...

.: مهتاب :.
واقعا.
یعنی دانشگاه، محیط کار، تشکیلات، با همهٔ سختی‌هاشون همه بازی تمرینی و دوستانه‌ان. مسابقهٔ اصلی خانواده است.

شاید اگر مذهبی ها خودشون ور قوی کنن و از خانواده هاشون شروع کنن کلا دیگه نیازی به ارگانهای حکومتی برای این کار نباشه...

پیـــچـ ـک
سلام
دقت کردید چه قدرم بی سرو صدا و بی ادعا هستن؟ کاملا از ظاهر فاصله میگیرن...به باطن میرن...خیلی وقتا دیده نمیشن. خیلی نرم تغییر میدن...در عین حال که حجتن ولی مرکز ثقل هم هستن. محل رجوع...محل گرفتن انرژی و قدرت. اطرافیان در موقع آرامش گرفتن یا سختی به سمتشون میان. بعضی قدر شناسن اما معمولا فقط به اندازه وسعشون و بعضی قدر نشناس. 
ولی واقعا بعضی کارگزار خدا در خانواده ها و اقوام هستن. جالبه که خودشون هم ممکنه گرفتارابتلائات مختلف باشن اما نصرت خدا همیشههههه هست. یه جوری انگار واقعا وسط سختی ها مشغول خدان. چشمشون به هیچ کس نیست. فقط خدا...خیلیییی قشنگگگ...

بایداز ظاهر به باطن رفت‌.

سلام

کلا هر مومنی که خدا روش حساب کرده و ماموریتی به دوشش گذاشته این اوصاف رو داره...
حالا در هر لباسی و ماموریتی که میخواد باشه...
اما خب خانواده سختی هایی داره... مثلا من در اینجا ممکنه هنر بیانم خیلی روی مخاطب اثر بذاره اما در منزل خودم یا در بین اقوام تاما عملکرد من داره دیده میشه... اونجا وجود من و عمل من هست که داره اثر میذاره... اونجا چون در بینشون هستم احتمال اینکه براشون عادت بشم و دیده نشم زیاده... اما اینجا نه... 
کلا در خانواده اقتضائاتی وجود داره که کار رو سخت میکنه...
پیامبر ما هم رسالت به اون بزرگی رو از اقوامشون شروع کردن...

آشنای بی نشان
کلا آدمیزاد هر چی رشد کنه غریب تر میشه

همین طوره..

بعد مجبور میشه برای چگونه بروز دادن عقاید خودش کلی تدبیر و سیاست به خرج بده تا به شر خلق مبتلا نشه...
که تا اونجایی که یادمه تو این سیاست ها رو منافی با صداقت میدونستی... و عقیده داشتی انسان صادق بی سیاست به صدق نزدیک تره...

لوسی می
والا آدم تو خانواده خودشو بتونه نگه داره کلی هنر کرده چه برسه به اینکه بخواد پیامبر قومش هم باشه :)

+کامنت آشنای بی‌نشان.

بله ... حتی نگه داشتن عقاید خود در خانواده هم سختی های خودش رو داره...

اما خب این یک نگاه حداقلی هست...
بله نطرشون یه اصل رو بیان کرده...

لوسی می
بله حداقلیه.
ولی تا حداقل رو نداشته باشی به حداکثر نمیرسی و گاهی خبره شدن تو همین حداقل‌ها سالها زمان میخواد. 
و البته در اشخاص متفاوته.

بله

همین طوره...

آشنای بی نشان
انسان صادق بی سیاست به صدق نزدیک نیست ولی صداقت گاهی خودش سیاسته

بله... فرمایش متینی هست...

آشنای بی نشان
من اصلا همه فرمایش هام متینه:دی

ادبیات پاسخ دادنم توی خصوصی و عمومی فرق داره؟

آشنای بی نشان
دقت نکردم
چه طور؟

به خاطر کلمه فرمایش...

آشنای بی نشان
آره خیلی باکلاس و مودب گفتی:)
دکتر یونس
با سلام. ببخشید من یه چیزی رو متوجه نشدم. همون وقت که اون مطلب رو خوندم نتونستم خوب بفهممش و به نظرم  یه جورایی با بقیه حرفاتون در تضاده. یا من اینطور برداشت کردم.. 
چند تا پست پایینتر درباره وسعت روحی که لازمه ازدواج صحیحه و میتونه یه معیار مهم برای انتخاب باشه صحبت کردید. الان دارم بر اساس پیش فرضهایی که از اینجا و اونجا دارم سوال میپرسم و همه اش بر اساس نوشته های شما نیست اما در کل گیج شدم.. 

از یه طرف میگید طرف هیچی نداشت عب نداره وسعت روحی داشته باشه.. بعد طرف وسعت روحی هم نداره میگید عب نداره تو پیامبر اون خانواده ای!  الان این کفویته؟!
اصلا درسته؟ طرف با یه آدم بیخود زندگی کنه که ظرفیت روحیش بره بالا؟ که از نسل یه آدم بیخود یه آدم با خود بوجود بیاد؟! این کجاش عدالته؟! اونجا که قرآن میگه زن با ایمان برای مرد با ایمان. زن نیکوکار برای مرد نیکوکار و خیلی جزئی و  مصداقی مثال میزنه چی میشه پس؟! 

در کل نسخه شما هم همون بسوز و بسازه که. این که شد همون حرفای آقای پناهیان که میگه بدبختید؟ بیچاره شدید؟ عب نداره. زندگی یعنی سختی. تو این دنیا بدبختیه که برای مومنین ریخته.. بابا بیخیال. 
من فکر نمیکنم فرمول خدا و اسلام این باشه. منتها علمای ما چون فرمولی که در عصر حاضر به درد آرامش و خوشی دنیا و آخرتمون بخوره رو بلد نیستن و سعی هم نمیکنن که بفهمن یا حلش کنن فقط کلید کردن رو خلق الانسان فی کبد! 
الان اون آیه هایی که خوندم و چون مرتبط با این بحثه هایلایت کردم دقیق یادم نیست. اما خدا خودش تو قرآن میگه لتسکنوا .. در کنار همسری که خدا آفریده باید به سکینه و آرامش رسید. با فرمول شما که یا صحنه جنگه یا شطرنج و مارپله!  تو قرآن میگه آدمهایی که نه ترسی دارند و نه اندوهگین میشن.. میگه خیر الدنیا و الاخره.. آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه..
پس در همین دنیا هم میشه خوب و راضی زندگی کرد. دنیا با همه تلخی ها و محدودیت هاش، با این همه ظلم و جنگ و خونریزی و تبعیض همینطوری زشته و زندان مومنه.. تو زندگی شخصی و خونه هم بخواد امتحان و ابتلا جریان داشته باشه که دیگه هیچی.. خسر الدنیا و الاخره.. 



سلام علیکم بزرگوار

خوش آمدید...
قبل از پاسختون یه مطلبی در مورد خودتون عرض کنم
چند باری نطراتتون رو پای مطالب دیگران خوندم... فضای گفگو و ادبیات سخن گفتن شما چون اغلب اعتراضی و چالشی بود اینطور در ذهنم تداعی شد که شما آقا هستید... البته نام کاربری شما هم مرید بر علت شد...
اما چند وقتیه متوجه اشتباه خودم شدم...

و اما بحث شما...
دکتر بزرگوار ما در مقام انتخاب سخن از کفویت داریم... که باید هم باشه و صحیحه...
اما بنا به هر شرایطی اگر شخصی انتخابی کرد که بعدا فهمید اون شخص کفوش نبوده... حالا یا باید جدا بشه... یا ادامه بده...
اگر خواست ادامه بده دو راه داره...
یا منفعلانه و ناامیدانه ادامه میده یا سکان زندگیش رو بدست میگیره و ساختنی ها رو میسازه...
من در اون مطلب که از زنی عاقل تعریف کردم، ایشون رو در مقام انتخاب تایید نکردم بلکه در مقام مواجهه با مشکل زندگیش ستوذم...
در اون مطلب دیگر هم به به شخص گفتیم در وسعت روحی باید هم کفو باشید، در مقام انتخاب سخن گفتم...
اینها رو از هم تفکیک کنید...
سخنان استاد پناهیان هم بنده نباید ازش دفاع کنم... 
دین در مقام انتخاب به ما رمود به کفویت توجه کنید... اما نفرمود بنا به هر دلیلی اگر همسرتون هم کفو نبود بلافاصله برید سمت طلاق...
مگر پیامبران و ائمه و بزرگان دین ما در مقام همسری همه با هم کفوان خودشون ازدواج کردن؟
برخی از اینها توسط همسرانشون به قتل رسیدن...
اصلا در خود قرآن یکی از زنان نمونه حضرت آسیه هستن...
قرآن ایشون رو به چه جهت مدح فرمود؟
به جهت انتخاب فرعون؟
یقینا نه...
به جهت زندگی مومنانه... به جهت منفعل نبودن در زندگی با فرعون...
و شک نکنید همیشه برای اشخاصی شرایطی پدید میاد که با غیر هم کفو ازدواج کنن... دین هم راه رو برای طلاق باز گذاشته... اما خود پیغمبر و ائمه هم وقتی بنا به شرایطشون با غیر هم کفو ازدواج کردن به سمت طلاق نرفتن...
بله راه طلاق باز هست... راه ادامه دادن هم باز هست و انسان موجودی هست انتخاب گر


دکتر یونس
ممنون از توضیح خوبتون. تا حدودی متوجه شدم . یعنی از نظر عقلی و شواهد تاریخی حرف شما درسته ولی یه پیچی تو ذهنم هست که نمیتونم خوب بیانش کنم و به قول حضرت ابراهیم "لیطمئن قلبی" نمیتونم این حرفا رو بپذیرم.. یه جای کار ایراد داره که نمیدونم کجاست..
حرف شما درسته ولی آیه های قرآن بشارت یه زندگی بسیار خوب (گمان کنم مادی و معنوی) در همین دنیا رو به مومنین میده. دقت کنید در همین دنیا. حالا من چون رو این قضیه حساس شدم دارم آیه های قرآن رو با این دید میخونم. مثلا آخرین آیه ای که خوندم و این سوال رو تو ذهنم پررنگ کرد  همین آیه 29 سوره رعد.  میفرماید کسانیکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پاکیزه ترین زندگی نصیبشان است و بهترین سرانجامها.. آخر صفحه میگه برعکسش برای کافران و گمراهان عذاب در دنیا و عذاب در آخرت که از اونهم سخت تره هست! 
خب من فکر میکنم اونقدر مومن خوشبخت کم دیدیم تو زندگی این دنیا و اونقدر برامون توجیه کردن که بله سختی و بدبختی ابتلائات و روتین این زندگی هست که ما هم باورمون شده که باید بدبخت زندگی بکنیم. حالا من توصیه ام معمولا به خطبایی که اینطوری به مسائل و مشکلات مردم اشاره میکنن اینه که این جواب نمیده. یعنی اگر بخواهیم پکیج دین رو اینطوری به مردم و جوونها عرضه بکنیم میزنن زیر میز و یه جایی خسته میشن و میبرن. خب این چه دین و خدایی هست که با تحت فشار و بدبختی قرار دادن ما حال میکنه و نهایتا طرف میگه آقا من اصلا هیچی این دین رو نخواستم.. 
اما اینکه پیامبران و ائمه همسر بد یا غیر همراه داشتن! دست شما درد نکنه. بابا از 124000 پیامبر دو-سه تاشون همسرای بد داشتن. اونا رم که خدا با عذاب به درک واصل کرد یا مفتضح شدن. بعدم اونها پیامبر بودن. پیامبران استاد صبوری هستن. از امام ها هم چرا امیرالمومنین و امام حسین، امام حسن عسگری رو مثال نمیزنید؟! دو تا امام همسر بد داشتن، خب کنارش همسر خوب هم داشتن. نداشتن؟! اونا مجبور به زندگی با همسر بد شدن یا نشدن؟! 
نمیدونم. من مشکلاتِ زندگی غیرمومنین رو میبینم میگم خب نتیجه این سبک زندگی همینه. اما وقتی به سطح و تعداد مشکلات و مسائل زندگی مومنین نگاه میکنم هیچ توجیهی براش ندارم. ده تاش ابتلا.. 50 تاش امتحان.. 120 تاش امتحان صبوری.. 250 تاش اتفاق.. 500 تاش محرومیت زمان غیبت امام معصوم.. بقیه اش؟! بابا چه خبره؟! نسبت بدبختی به خوشبختی چقدر باید باشه؟!
خدا خودش میگه پس از هر سختی آسانی است. به یقین بعد از سختی آسانی است.. نه اینکه از تو این سختی دربیا برو تو یه سختی دیگه.. یه چیزی غلطه این وسط. نمیدونم چیه. 
طرف بچه دار میشده، اما الا و لابد پسر میخواسته. برای امام نامه مینویسه، میده به یکی از نواب، حاجتش برآورده میشه. سوال داشته مینوشته میذاشته زیر سجاده اش جوابش رو از همونجا برمیداشته. شک میکرده، امام در محاصره یا زندان بهش پیغام میده سوال و شکت رو بپرس، ما جواب میدیدم. بیمار میشده، امام میگفته ما از بیماری شما بیمار میشیم، دعا میکنیم برای اینکه زودتر خوب بشید.. بچه اش می افتاده زندان، امام بهش دستور العمل میداده که اینکارا رو انجام بده بچه ات آزاد میشه.. یعنی هیچ مساله بدون پاسخی نداشتن. اما الان..  فقط میگن امتحانه. باید صبر کنید. اصلا زندگی یعنی همین! این که نشد حرف.. خب جوون میگه این خدای سادیسمی و این دین پر از امتحان و ابتلا رو نخواستم! کلن رها میکنه همه چیز رو.. همه که ایوب پیامبر نیستن.. بابا همون یعقوب هم رنجش اِند لیمیتد بود! پایان داشت. اتفاقا پایان خوشم داشت.. ما تو یه سختی بی انتها رها شدیم. علمای ما هم اونقدر که برای فقه و به روز کردنش سعی و تلاش میکنن برای جنبه های دیگه اش هیچ کاری نمیکنن. سبک زندگی اسلامی وضع خوبی نداره. 
نمیدونم. من دیگه عقلم قد نمیده.
پ ن: درباره اینکه نظراتم معمولا سوالی و چالشیه. خب من برام مهمه که یه چیز جدید یاد بگیرم.  من متنهای زیادی رو میخونم. اگر باهاش موافق باشم خب سکوت میکنم.( خب موافقم چی بگم؟! معمولا  هیجان و رغبتی برای تایید ندارم. مثلا خیلی از پستهای دیگه اینجا رو خوندم و برام جالب بوده) 
 اگر مخالف هم باشم معمولا سکوت میکنم. (خب فکرش اینه چکار کنم؟!/ به سختی میشه کلیشه های ذهنی آدما رو تغییر داد. این چیزیه که چندساله فهمیدم و از اونجایی هم که پیامبر  نیستم تلاشی نمیکنم فقط میخونم ببینم تو مخیله این طیف چی میگذره! صرفا جهت اطلاع از شبهات)
 اما اگر سوالی برام بوجود بیاد یا موافقی باشم که یه زاویه دید متفاوتی به بحث داره و طرف مقابل رو هم به اهلیت و رسمیت بشناسم سوالم رو میپرسم. دو تا فکر بهتر از یه فکره. ولی اینکه کامنتام همیشه سوالیه برای خودمم جالب بود! 
باز هم از اینکه وقت گذاشتید ممنونم.  

خیلی ممنونم از نوشتن این حرفها...

واقعیت اینه که به مسئله از دو زاویه نگاه کردیم... برای همین با پاسخ من اون آرمیدن قلب برای شما اتفاق نیفتاد...
من هم وقتی از زاویه نگاه شما به موضوع نگاه کردم به شما حق دادم...
زاویه درستی هم هست... 
همینطوره که میفرمایید...مومنین نباید در زندگیشون اینقدر ناهنجاری و نا آرامی وجود داشته باشه اگر اینقدر فراگیر شده باید در اون ایمانها شک کرد...
جامعه آماری ای که من از نزدیک شاهدم کمی با جامعه آماری شما متفاوته...
در جامعه آماری من زوجین مومنی هستن که ممکنه اختلاف سطح در عقلانیتشون وجود داشته باشه اما مودت و محبت بینشون ملموس و برجسته هست...

گله های شما واقعا بجاست... باید در یه فضای دیگری بهش پرداخت... با مدرن شدن جامعه و اقتضائاتی که داره شکاف ها در زندگی مومنین بیشتر خودش رو نشون میده... و به خاطر برجسته شدن رسانه ها علمایی که بیشتر توی ویترین هستن مورد رجوع هستن... و خب این از مشکلات جدی هست...
اما علمایی هست که گره های انسان معاصر رو میشناسن... و میتونن راهکار مناسب بدن

ممنونم بابت وقتی که گذاشتید... 

رهرو ...
سلام علیکم

عذر می خوام در پاسخ دادن شما به مخاطب‌هاتون دخالت می‌کنم.
اما چون دقیقا در مورد همین موضوع مدتی قبل با یکی از دوستانم صحبت کردیم و نتیجه ای که رسیدم رو عرض میکنم.
فرض کنیم جامعه آرمانی اسلام هم اتفاق افتاد.
آیا ابتلا از اون جامعه حذف میشه؟
و آیاتی مثل وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
یا آیه أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ
پس از ظهور مصداق نخواهند داشت؟
یا فضیلت صبر به دلیل نبود بستر امتحان شیوع نداره؟
قطعا این طور نیست.
چون بدون امتحان رشدی وجود نداره برای هیچ انسانی.
و آیا در زمان ظهور بستر امتحان افراد از خانواده منتقل میشه به جامعه؟
و خانواده دیگه بستر امتحان و ابتلا نیست؟
...
این بخشی از آخرین صحبت های حضرت اقا هست:
»بعثت انبیا برای ایجاد یک جامعه‌ی فاضله است؛ همان طور که اشاره کردند، برای ایجاد یک تمدّن است. خب، این تمدّن همه چیز دارد؛ در تمدّن همه‌ چیز هست؛ هم علم هست، هم اخلاق هست، هم سبْک زندگی هست، هم جنگ هست. جنگ هم هست، کما اینکه شما ببینید در قرآن چقدر از آیات، مربوط به جنگ است. این ‌جور نیست که ما بتوانیم بگوییم که اسلام آمد برای اینکه جنگ را از بین ببرد؛ نه، جهت جنگ مهم است؛ جنگ با چه کسی؟ جنگ برای چه؟ این مهم است«
وقتی ایشون میگن در تمدن اسلامی همه چیز هست، یعنی ابتلا هست، ابتلا در خانواده هم هست.
اما شاید تفاوتش با زمان ما اینه که سطح و نوع ابتلائات تفاوت میکنه

در مورد سخنرانی آقای پناهیان هم باید جمع سخنرانی هاشون رو در نظر گرفت.
ایشون در مورد چگونگی عبور از ابتلا و اسیر نشدنش هم صحبت کردند.
در سخنرانی های، مهم ترین مفهوم در حیات بشر/ نشاط معنوی
و در سخنرانی مهمترین عامل در تعیین مقدرات بشر مبحث امتحان رو کامل تر توضیح دادند.

رهرو ...
این نکته رو هم اضافه کنم که همیشه همه ابتلائات و سختی های زندگی ما اراده خداوند برای اون نیست.
بلکه نتیجه سوء اختیار ما یا دیگران هست.
مثل گناه و تبعات اون که باعث سخت شدن زندگی میشن، و عاملش خودمون هستیم نه این که اون سختی رو برای ما اراده کرده باشه.

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان