پویش موثرترین وبلاگها

هر سال، بیان برترین وبلاگها رو انتخاب میکنه اما همه میدونید ملاک بیان برای برترین ها، کیفیت و محتوا نیست... و واقعا هم یه کارگزار در زمینه فکری و فرهنگی نمیتونه نمره به محتوا و کیفیت زیر مجموعه اش بده بلکه نمره به کیفیت و محتوا رو باید کاربرا و نویسنده های بیان بدن...
در واقع معتقدم بیان کار درستی میکنه که وارد نمره دهی به محتواها نمیشه... یا وارد نمره دهی به میزان تاثیرگزاری وبلاگ ها نمیشه... چون اون نمیتونه قضاوت کنه... قاضی در این باب خود کاربرا هستن...
و این خلاء خیلی هویداست که هیچ آماری از وبلاگهای موثر و مفید و با محتوا نداریم... کاری به جهت محتواها هم ندارم... جهتش اصلا خلاف جهت ارزش های دین باشه... اما بشناسیمش... کسی که میتونه خلاف جهت دین و ارزشهای دینی مطلب بنویسه و اثر بذاره چرا ما نشناسیمش؟... اتفاقا خیلی عالیه اگر بشناسیمش...
اما آماری وجود نداره...


من پیشنهاد میدم این پویش رو خود کاربران بیان راه اندازی بکنن... 
به این صورت هر نفر کاربر بیان که وبلاگ داره یه تعداد محدودی وبلاگ رو معرفی بکنه که از نظر این کاربر اون وبلاگ معرفی شده دو ویژگی رو حتما دارا باشه:

1_ محتوای با کیفیت در مطالب و پاسخگویی به نظرات

2_ تاثیرگذاری بر روی مخاطبان...

بحث محتوای نافذ و با کیفیت به تنهایی کافی نیست... مثلا اینکه کسی از یه کتاب خیلی خوب مطلبی رو کپی بکنه بعد در مقام پاسخگویی ضعیف عمل کنه... اون محتوا رو هم هدر داده... برای همین مسئله تاثیر گزاری رو  به عنوان مولفه دوم مطرح کردم چون در مولفه دوم بحث پاسخگویی و تعامل درست با مخاطب هم از ملزومات میشه... یعنی اخلاق شما و منش شما نمود پیدا میکنه...



الان یک ماه مونده تا آخر سال، فرصت کافی رو داریم برای راه انداختن این پویش... برنامه پیشنهادی من اینه که هر کسی یه تعداد محدودی (حد خاصی مشخص نمیکنم... ممکنه کسی یه وبلاگ با این ویژگی ها بشناسه یکی ده تا) وبلاگ که هم با محتوای مناسب مینویسن  هم موثر عمل میکنن و تاثیر گذار هستن رو نام ببره و لینک بده و یکی دو جمله در مورد وبلاگ مد نظرش شرح بنویسه... وصفش کنه...
و در پایان هم از تعدادی از دوستان و مخاطبانش دعوت کنه تا در این پویش شرکت کنن... 
اگر تعداد کسانی که در این پویش شرکت کردن به بیش از 50 نفر برسه ما میتونیم نتیجه آماری ارائه بدیم که موثرترین وبلاگها و با کیفیت ترین وبلاگها از نظر کاربران بیان کدوم وبلاگها هستن... طبیعتا هر چقدر مشارکت بیشتر باشه آمار ارائه شده موثق تره...


و هدف اینه که وبلاگهای خوب و دغدغه مند شناخته بشن... چون این فضا هم یک معبر مجازی هست و در تولید محتوا سهمی داره... چرا خودمون برای ارتقائش تلاش نکنیم؟

من به نیت امام هشتم امام رضا علیه سلام بنا دارم هشت وبلاگ مفید و موثر از منظر خودم رو براتون معرفی کنم و از هشت نفر هم دعوت میکنم تا در این پویش شرکت کنن 
ان شا الله در اولین فرصت این مطلب تکمیل میشه...


منتها بعد یه مطلب ثابت مینویسم تا هر کسی در پویش شرکت کرد یه نظر در این مطلب به صورت عمومی بنویسه و اعلام مشارکت کنه تا ما بتونیم یه آمار در آخر کار بگیریم و یه لیست از وبلاگ های برتر سال 97 به لحاظ محتوا و تاثیرگزاری ارائه بدیم...
اگر نظری، پیشنهادی، تکمله ای یا انتقادی دارید بفرمایید...


ابتدا عرض میکنم که من دایره وبلاگهایی که میخونم خیلی محدوده... و چون بیشتر وقتم برای پاسخ های تفصیلی به نظرات وبلاگ خودم میگذره کمتر فرصت میکنم وبلاگ های دیگران رو بخونم... لذا فقط برای اینکه استارت زده باشم وبلاگهای مفید و موثر از منظر خودم رو معرفی میکنم

1_ موزه درد معاصر :
 ایشون تبحر خاصی در موجز نویسی و پر مغز نویسی دارن... اونقدر کوتاه و خوب می نویسن که من گاهی حتی حیفم میاد با نظراتم رسایی مطلب رو خدشه دار کنم... برای همین بعید میدونم تا حالا نظری گذاشته باشم براشون

2_ الرقیم:
 ایشون خیلی از اوقات مطالبی مینویسن که ناگفته ها یا بهتره بگم فریادهای فروخورده سیاسی منه و گویی فریاد خودم رو از زبان کس دیگری دارم میشنوم... انشا الله مستدام باشه فعالیتشون

3_ باغچهپیچک:
این وبلاگ رو بیشتر به خاطر گفتگوهایی که در نظراتش شکل میگیره میخونم...نظرات و گفتگوی نویسنده اش در نظرات برام مفیدتر بوده... و پیشنهاد میکنم در وبلاگ ایشون نظر مرتبط با مطلب بذارید تا بحث شکل بگیره... خروجی خوبی میده...

4_ تلاجن:
با این وبلاگ خیلی وقت نیست که آشنا شدم اما قوه ی خوبی در نویسنده اش تشخیص دادم... به نظر میرسه درک پویایی دارن... از این بابت معرفی کردم که بیشتر خونده بشه و مخصوصا قسمت نظراتش فعال تر بشه...

5_ فیشنگار:
مرتضی تو رو دیگه شرحت نمیدم... همه میشناسنت... ولی وجدانا اگر مطالبت هم گاهی ضعیف باشه مشی ای که در نظرات داری خیلی مفید و سازنده هست... ادامه بده... عین شیر پشت سرتم :)))

6_ بازتاب نفس صبحدمان:
ایشون در نوشتن مطلب عجله نمی کنن مثل من... و این موجب میشه اون آرامش موجود در مطالبشون به مخاطب منتقل میشه... بر عکسه نفر سوم که نظرات مطالبشون رو با دقت بیشتری میخونم در وبلاگ ایشون بیشتر تمرکزم رو خود مطلب هست و غالبا نمی رسم نظرات رو بخونم... برداشتم اینه که لب کلامشون در مطلب بیان میشه...

7_ ماجراهای من و خودم:
ایشون هم از بخش نظراتشون بیشتر استفاده میکردم... اما توی ماههای اخیر مطالبشون هم خیلی برام مفید بود طوری که یکی از مطالبشون رو توی جلسه ای که با استادمون داشتیم مطرح کردم و کلی استاد در موردش حرف زد و استفاده کردیم... امیدوارم دوباره نوشتن رو شروع کنن...

8_ مردی به نام شقایق:
برای ایشون شرحی ندارم... جز اینکه حس رفاقت پیدا کردم نسبت بهشون... خیلی از مطالبشون رو هم نخوندم اما اون اندازه که خوندم ارتباط خوبی برقرار کردم... ان شا الله بمونن ایران و با همدیگه بسوزیم پای وطن اما بسازیم...

حداقل میتونستم هشت تا دیگه نام ببرم... اما همش رو که من نباید نام ببرم


از 1_ مرتضی فیشنگار ، 2_ مردی به نام شقایق ،3_ آشنای بی نشان ، 4_برادر رئوف و 5_نویسنده وبلاگ "ونراه قریبا" ، 6_نویسنده وبلاگ " صالحه+" ،7_ یک مرد!!!!!، 8_ سرباز روز نهم تقاضا میکنم وارد این پویش بشن...

کسانی که در نظرات گفتن میخوان وارد پویش بشن دیگه ازشون دعوت نکردم... اما منتظر مطلبشون هستم...

پ.ن: دوستان لطف بفرمایند در عنوان مطلب این پویش توحد و وحدت کلمه داشته باشن اما جزئیات رو میتونن به سلیقه و اندیشه خودشون تغییر بدن...







ن. .ا ۴۷ نظر

کار مشاورها دقیقا چیه؟

برام سواله که چطور میشه کسی روان شناسی (متداول) خونده باشه و مشاور باشه اما نگاهی حِکمی نداشته باشه و بتونه در کارش موفق باشه...


ن. .ا ۱۳ نظر

عشق

در این عالم (طبیعت) اگر کسی چیزی رو بخواد به دست ما برسونه باید آدرس ما رو بدونه...

مثلا بدونه از کل عالم طبیعت باید کهکشان راه شیری رو پیدا کنه

از کل این کهکشان باید منظومه شمسی رو پیدا کنه...

از کل این منظومه باید کره زمین رو پیدا کنه

از کل کره زمین باید ایران رو پیدا کنه...

از کل ایران مثلا استان اصفهان رو پیدا کنه...

از کل اصفهان باید شهر کاشان رو پیدا کنه...

از کل کاشان باید محل زندگی من رو پیدا کنه و ...



این آدرس وطنهای بهم پیوسته من در عالم ماده هست... در عالم معنا هم انسان وطن های در طول هم داره...
وطن آدمی در عالم معنا و در سیر الیه راجعون جان مومنین و اولیای الهی ای هست که سنخیت هایی باهاشون داره...
خدا اگر بنا باشه از جنس معنا چیزی رو به انسان برسونه در وطنش تحویلش میده...


چقدر وطن جانمون رو میشناسیم؟
از کوچه گرفته تا شهر و استان و کشور و ....
اگر وطن رو به این معنا بگیریم باید اعتراف کنم اکثر ماها گم شدیم...


سیر رشد آدمیزاد هم خیلی تامل برانگیزه...
متوجه میشه گم شد...
سالها وقت میذاره خودش رو پیدا میکنه...
بعد که پیدا میشه سالها خون دل میخوره تا دوباره گم بشه...

فرق گم شدن اول با دومی خیلی زیاده اما بارزترین تفاوتش اینه که در گم شدن دوم عشق وجود داره و آگاهی و نور... اما در گم شدن اول نه...

ن. .ا ۳ نظر

عاشق دیدار منم ، محوِ پدیدار تویی

هوا تویی...

نفس تویی...

لحظه پیش و پس تویی...

لحظه پیش و پس تویی



تا از چه منظری به این شعر زیبا نگاه کنیم...

خیلی زیباست

توی این چند روز خیلی برام خوب بود

ن. .ا ۸ نظر

سختیِ داشتن نعمت

امتحان، امتحان هست... چه فرقی دارن؟
چه با نعمت امتحان بشی چه با نقمت و مصیبت...


البته یه فرقی دارن...

امتحان در نعمت سخت تر از امتحان در مصیبته...
نمیدونم الان براتون دعا کنم خدا با نعمت، امتحانتون بکنه یا نه...

چرا همیشه اوصاف جمالی نعمات رو به ما گفتن؟
چرا سختی های داشتن نعمت رو به ما نمی گفتن؟...

شاید اطرافیان ما اهل سلوک الی الله نبودن...
جلالی که در باطن نعمات خفته بود رو نمیدیدن...

خدایا بر سعه وجودی ما بیافزا...


از سختی نعمات فقط یه مثال میزنم:
توجه کردید حق متعال هر چی به اولیای خودش بیشتر قدرت میده ضجه شون بیشتر میشه؟...
اشتباهه که فکر کنیم این گریه فقط گریه ی عشقه (جمال)...
یه امیرالمومنینی بودن که تمام عالم خلقت تحت توجه نفس ناطقه ایشون حیات داشت اما روایت کردن که شبها مثل مار گزیده به خودشون میپیچیدن و آه میکشیدن... برای چی؟
خودشون که میفرمودن : آه من قلت زاد (آه از اندک بودن توشه)

اهل سلوک فقط جمال نعمت (ظاهرش) رو نمی بینن... بلکه جلال نعمت رو هم مشاهده میکنن (باطنش)
همونطور که در مصیبت فقط جلالش (ظاهرش) رو مشاهده نمیکنن بلکه جمالش (باطنش) رو هم مشاهده میکنن
مثل اون جمله معروف "ما رایت الا جمیلا" که در اوج مصیبت فرمودن

و بدونید هر چیزی به ظاهر بیاد حد میخوره و رقیق میشه و هر چیزی در باطن باشه بی حد هست و سنگین...
برای همین امتحان با نعمت سخت تره...
فتدبر
ن. .ا ۱۷ نظر

مومنینِ غریب

از نزدیک هم زن رو میشناختم و هم شوهرش را...
با شوهر علاوه بر رفت و آمد خانوادگی، رفاقتی هم داشتم... 
مرد ، ظاهر متشرعی داشت و اهل نماز و روزه هم بود... غرور کاذب نداشت... آدم منظمی هم بود...مودب هم بود... تحصیلات دانشگاهی هم داشت... کارشناسی داشت... جذابیتی هم در ظاهرش وجود داشت... اما...
اما تنگ نظر بود... و این تنگ نظری برای رفقایش محسوس بود... این تنگ نظری موجب میشد گاهی کینه به دل بگیره... گاهی به دوستاش حسادت میکرد... کم صبر بود و راحت غیبت میکرد...
توی مباحث اعتقادی هم نمیشد بیش از ظاهر آیات و روایات باهاش بحث کرد... زود میفت اینها که شما برداشت میکنید تفسیر به رای هست و بدعته... و احادیثی در مورد بدعت و تفسیر به رای آیات رو برات بازگو میکرد...
چون خانواده اش رو میشناختم... میدونستم این تنگ نظری ارثی هست... تقریبا تمام خانواده اش به همین شکل بودن...

همسرش اما دو ویژگی خوب داشت... هم بلند نظر بود... هم صبور و با تدبیر بود... همجوره زن زندگی بود... البته ظاهرش هیچ برتری ای نسبت به شوهرش نداشت... شاید بشه گفت ظاهر مرد جذاب تر هم بود...
این زن نه تنها خودش رو با زندگی اش وفق داده بود بلکه گاهی مجبور بود در مشاجراتی که عاملش همسرش بود به پشتیبانی همسرش وارد بشه و مشاجره رو جوری به مصالحه برسونه که نه زندگی خودش بهم بریزه و نه طرف مقابل ناراضی و با کینه و دل چرکین بره...

خانواده این زن رو هم میشناختم... پدر با تدبیر و صبوری داشت... مادرش رو زیاد نمی شناسم...


نمیدونم درون زندگی اینها چه خبر بود اما با یه محاسبه روانشناسی عمومی و ساده میشه فهمید تنگ نظری اون مرد سختی های خودش رو در خانواده ایجاد میکنه...
وقتی به این ازدواج ها فکر میکنم میبینم خدا بنده های خوبش رو به ماموریت های مختلفی میفرسته... بعضی هاشون رو میفرسته که با بیان و علمشون جامعه رو آگاه کنن
بعضی هاشون رو میفرسته که با ازدواجی درست نسلی ولایی و الهی رو گسترش بدن
بعضی هاشون رو میفرسته تا در نسلی وارد بشن که با نورانیتشون رذیله های نسل بعدی رو کم کنن و موجب نجات نسل ها بعدی اون تبار بشن...
چون اغلب آدما این همت رو ندارن که رذیله های ژنتیکی رو اصلاح کنن... هر چند راه بازه و میشه اصلاح کرد اما عموما اصلاح نمی کنن...لذا گاهی خدا بعضی مومنینش رو میفرسته داخل این خانواده ها...
اینها خیلی غریب میشن... اگر درست رسالتشون رو انجام بدن نمیدونم در قیامت هر بهشتی ای قادر هست نور وجودیشون رو مشاهده کنه یا نه...


لطفا بحث رو مردونه زنونه اش نکنید... عکسش هم به وفور در جامعه مشاهده میشه...
ن. .ا ۱۱ نظر

به محبتت شک دارم...

همه میدونیم مفهوم ظرف عام هست... یعنی شما در مقام مفهوم میتونید فهمتون رو به دیگری منتقل کنید... و این رو هم میدونیم مفاهیم تا وقتی در موطن ذهن باشن ماهیتی کلی دارن... مثلا به یکی میگید خوندن فلان رشته خیلی سخته... اون مفهوم حرف شما رو به صورت کلی میفهمه... اما اون جزئیاتی که شما در اون سختی باهاش مواجه شدید دیگه با مفاهیم قابل انتقال نیست...
برای اینکه بتونه اون جزئیات رو هم درک کنه باید به اون شخص راه نشون بدید تا در اون وادی قرار بگیره... وقتی خودش با اون رشته و فراز و نشیبش مواجه شد اونوقت شهود میکنه اونوقت درک مستقیم از اون سختی پیدا میکنه... اونوقت درک جزئی از اون سختی پیدا میکنه...
این مدل ادراک از پدیده ها ، ادراکی متعالی تر و مستقیم تر هست در مقایسه با شناخت صرفا مفهومی...
خب اینها رو تا حالا چند بار گفتم...


عشق هم همچین خاصیتی داره... آدما وقتی عاشق میشن (عشق حقیقی و الهی و ولایی منظورمه) و محبت اولیای الهی در دلشون می افته و این عشق رو بصورت جزئی و مستقیم ادراک میکنن ، خواه ناخواه غیور میشن...سعی میکنن خیلی کم از اون انسان الهی که محبتش به دلشون افتاده حرف بزنن... بیشتر راهش رو تبلیغ میکنن... و تا ضرورتی پیش نیاد اسم اون انسانهای والا رو نمی برن...
چون غیور هستن خیلی اهل این نیستن پیش هر جان غیر مستعدی اسم اون انسان یگانه مثلا حضرت بقیة الله  رو ببرن... حتما باید ضرورتی پیش بیاد تا اسم ببرن... 
اسم این رو میذارم غیرت... 
خیلی حرفها میخواستم بگم اما جراتم همینقدر بود... گاهی انسانهای مخلصی رو میشناسم که وقتی مجبور میشن اسمی ببرن میگن : حضرت امام هم در صحیفه اینطور فرمودن... من چکار کنم... این فرمایش امام هست...
یا میگن: آقای بهجت اون عارف بالله هم روی این مسئله تاکید داشتن... اما غالبا ندیدم اسم از مقام معظم رهبری ببرن... و یا وقتی هم نام میبرن میبینم منقلب شدن...
تازه این در مورد رهبری هست... وقتی میرسن به امام زمان...


برای شناخت عاشق ها، باید دید بیشتر از کی نام نمیبرن...و بیشتر راهش رو ترویج میکنن... مخصوصا با عمل خودشون...
من شک دارم به صدقِ علاقه کسانی که شب و روز امام زمان ارواحناه فداه رو توی سر مردم گناهکار میکوبن...
شک دارم...


نظرات پاسخ نداده دارم... ان شاالله اگر بتونم یه تعدادی رو جواب میدم
ن. .ا ۲۰ نظر

چرا زن نمی تواند امام شود؟

قبلا هم نوشته بودم که ذات عقل اینه که به دنبال اسرار میره... همیشه در هر پدیده ای سوال از مبدا اون پدیده و سِرِش و حکمتش میکنه... دنبال کُنه میگرده... سوالش سوال حقیقی هست... اما وهم اینطور نیست... وهم وقتی به مجهولی برخورد کنه با گارد جلوش می ایسته... با اعتراض مقابله میکنه... البته عقل هم اعتراض میکنه اما تفاوتش با اعتراض وهم اینه که در اعتراض وهم حکمت نهفته نیست اما اعتراض عقل بر اساس حکمت هست... طغیان و تقابل وهم بیشتر تخریبی هست اما تقابل عقل سازنده هست...

خب اینها همش شد کلیات که احتمالا همه باهاش موافق هستن... بریم در مصادیق تا مخالفت ها هم بروز پیدا کنه...


معترض بود که چطور حضرت فاطمه میتونه حجت خدا بر ائمه ما باشه اما نمی تونه امام باشه؟!!! میگفت این تبعیض نیست؟...
گفتم: چه جالب... یعنی حقیقت زن اینقدر سعه داره که میتونه بر امام و قائم نظام هستی هم حجت باشه؟... تا حالا به همچین حقیقتی فکر هم کردی؟

گفت: فکر نمی خواد که... جمله مشخصه...امام معصوم فرمود حضرت فاطمه سلام الله حجت خدا بر ما حجج الهیه هست... سوال من اینه که چرا نمی تونه امام بشه؟ این برام قابل هضم نیست...

گفتم: به این خاطر نتونستی "نیست" ها و "نشدن" و "نتوانستن" ها رو برای حضرت صدیقه طاهره سلام الله یا حقیقت زن در عالم طبیعت درک کنی که هیچ وقت میل پیدا نکردی در "هست" ها و " شدن" ها و "تونستن" هاشون غور کنی و غرق بشی...
هیچ وقت امکان عظیمی که برای یک زن در مسیر شدن وجود داره رو با عقل پردازش نکردی... برای همین در عالم طبیعت که عالم حدود هست و هر موجودی محدودیت هایی داره اون محدودیت ها به چشمت اومد... چون رویکرد و سوالت برخاسته از عقل نیست... سوالی وهمی هست...

گفت: آهان یعنی تو تعیین میکنی کدوم سوال عقلیه کدوم وهمی؟

گفتم: نه... قاعده عقلی هست که تا حقیقتی رو نشناسی از حکمت حدودش هم بی خبر میمونی... اما چون حدودش جلوی چشمت هست و حقیقتش از چشم ظاهربین، نهان هست لذا سوالت همواره میشه از علت همون حدود...
حتی نه از حکمت حدود... بلکه از علت حدود...

گفت:خب تو که عاقلی به من بگو حکمت امام نشدن حضرت فاطمه(س) چیه؟

گفتم: عقل من به من میگه راه رو به تو نشون بدم و به اختیار و اراده ات احترام بذارم و تا خودت بهش برسی... من هم مثل خودت... توی همین راه هستم...

گفت: پس خودت هم به جواب نرسیدی؟

گفتم: جواب هایی دارم اما در حد درک خودم، منتها معتقدم سوال داشتن عقل بسیار نافع تر از جواب داشتن وهم هست... برای همین دوست دارم وارد مسیر تعقل بشی تا اینکه صرفا جوابی برای وهمت آماده کنی...
مسائلی که در مورد توانمندی های زن و محدودیت هاش مطرح هست رو اگر از باب ماهیت محدودیت ها وارد بشی به نتیجه جامعی نمی رسی نهایتا پی به علت برخی محدودیت ها میبری اما اگر از باب درک حقیقت زن وارد بشی نگاهت خیلی بازتر میشه و به حکمت محدودیت ها هم میرسی... مثلا از طرفی فرمودن مرد قوام هست برای زن و نسبت به زن ولایت داره از اون طرف به وفور میبینیم زنانی رو که از همسرانشون عاقل تر هستن... سوال پیش میاد که آیا اینجا هم باید مرد ولایت داشته باشه؟
پاسخ روشنه... بله...
 باز هم مرد باید ولایت داشته باشه... و قوام باشه...
و اصلا به خاطر همین باید و الزام ولایت مرد بر زن، اگر حضرت علی علیه سلام نبودن حضرت فاطمه سلام الله ازدواج نمی کردن... به نظرم میرسه برای زنان مومن (حداقل به ولایت تکوینی رسیده باشن) ازدواج با مردانی که ایمان قابل توجهی ندارن به صلاح نباشه... و احتمالا حضرت فاطمه معصومه سلام الله به همین خاطر مجرد مونده باشن...
خب برای وهم خیلی راحته که با یه ژست مخالف و حق طلبی بیاد وسط و بگه : ایییییین دیگه چه منطقیه... زن حتی اگه عاقل تر و مدبرتر هم باشه باز باید تحت ولایت و تابعیت مرد باشه؟...نمیشد عقل و تدبیر و نورانیت وجودی معیار ولی شدن اشخاص باشه در زندگی مشترک و زناشویی ، نه صرفا جنسیت؟
اما عقل این گونه با مسئله مواجه نمیشه... بلکه میگه این چه حقیقتی هست که در عالم طبیعت ولو اینکه عاقلتر هم باشه باز باید بره تحت ولایت یک مرد؟


تا وقتی مواجهه ات با مسائل، عقلانی نباشه تنها راه مباحثه با تو جدال احسن هست... در مورد دال احسن هم به گمونم قبلا نکاتی گفتم
همین...


البته مواجه عقلانی با حدودی منظور این مطلب هست که بدونیم اون حدود ریشه در وحی دارن... مثل ولایت مرد بر زن و ... بزرگواری در وبلاگشون در مورد علت عدم انتقال سیادت از زن به نسل بعد رو مطرح کرده بودن که به نظر من این خیلی ریشه وحیانی نداشته باشه و گویا در بین فقها هم بر سر این مسئله اختلاف هست... این مسئله سیادت رو انصافا اطلاع ندارم و باید اول مشخص بشه این عدم انتقال سیادت از زن ریشه وحیانی داره یا ریشه اجتهادی...
که خب یه بحث کاملا علمی هست

ن. .ا ۱۷ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان