صفر و سفیر 2
وقتی امام حسین از مدینه خارج شدن و به سمت مکه حرکت کردن افواجی از ملائکه مسومه (داغ نهنده) رسیدن خدمت امام و عرضه داشتن ما در برخی جنگ ها به جد شما جناب رسول الله کمک کردیم... اجازه بدید خودمون شر دشمنان شما رو دفع کنیم
همینطور گروهی از اجنه مسلمان (در بین اجنه یک اسلام بیشتر نیست و اون اسلام شیعی هست... اونها اصلا سنی ندارن چون همه در غدیر حضور داشتن) خدمت امام رسیدن و عرض کردن اجازه بدید ما دشمنان شما رو دفع کنیم و شما کاری انجام ندید...
امام علیه سلام پاسخ های بسیار تامل برانگیزی به اونها دادن که هر جمله اش رو باید به بحث و تفکر بنشینیم که من فایل پی دی اف اون دوصفحه از کتاب دمع السجوم علامه شعرانی رو براتون گذاشتم اگر تمایل داشتید خودتون بخونید... اما من فقط روی یکی از پاسخ های امام میخوام قدری تامل کنم... دوست دارم با من همراه بشید... از خدا میخوام قفل از بیانم برداره تا بتونم اونچه که از این کلام امام درک کردم رو براتون عرضه کنم:
دمع السجوم صفحه 34
وقتی امام میفرمایند من راضی نمیشم پیش از اتمام حجت اونها عقوبت ببینن یعنی اصلا طبع انسان کامل اینه... یعنی پیغمبر هم همین بود و بقیه انبیاء هم همین بودن...
اما اون برهانی که امام فرمود چیه؟ آیا صرفا اون خطبه هایی که در کربلا خوند برای همه برهان بود؟... اصلا آیا با اون همهمه تمام لشگر سخن امام رو شنیدن؟...
برهان چیه؟
در فلسفه اسلامی میگیم برهان نوعی از استدلال هست که همش بر پایه یقینیات باشه... هیچ ظن و احتمالی توش نباشه ... هیچ شکی رو به عنوان پیش فرض در استدلال استفاده نکرده باشیم... بعد اون وقت در فلسه پنج ، شش تا از یقینیات رو نام میبرن و میگن فقط اینها میتونه ماده برهان رو تشکیل بده... مثل تجربیات بشری... مثل بدیهیات...
سخن من تعریف فلسفه و فلسفه ورزی نیست... قرآن فرموده "اکثرهم لایعقلون" در اجتماع ما خب مصداق داره این آیه... اکثر مردم به لحاظ تعریف قرآن لا یعقل هستن... بیشتر عقل معاششون فعاله تا عقل عاقبت اندیش...
همیشه ناس همین بوده...لذا تا این ناس با برهان روبرو بشن جان به لب میارن... من برهانی که باید برای ناس پیاده بشه رو اسمش رو میذارم برهان عملی... ناس اصلا تمرکز و توحد لازم رو برای مواجه شدن با برهان نظری و کلامی ندارن...
یه مثال بزنم:
شما ماشینتون رو توی آفتاب پارک کردید.. عینکی روی داشبورد بوده که قاب و دسته اش فلزی بوده... توی اون آفتاب اون عینک حسابی داغ شده... به کسی که عاقله اصلا لازم نیست بگی اون عینک رو نزن به چشمت... میسوزی... خودش دست نمیزنه...
کسی که عقل ضعیفتری داره باید بهش بگی اون عینک رو برندار... میگه باشه... چرا؟ میگی داغه... همین اندازه میفهمه
کسی که از این ضعیفتره بهش میگی برندار عینک رو ، داغه... میگه خب باشه... چرا برندارم؟ میگی میسوزی؟ میگه آهان باشه...
کسی که ضعیفتره وقتی میگی میسوزی میگه خودت امتحان کردی ببینی میسوزونه یا همین طوری میگی؟ میگی لازم نیست امتحان کنم اون داغی پوست صورت که نازکه رو تحت تاثیر قرار میده...
همین طور هی باید توضیحات رو برای ضعیفتر ها بیشتر کنی... تا پایین ترین سطح از اون اشخاص، سطوح پایین در نهایت قانع نمیشن و میذارن روی چشمشون و پوستشون میسوزه و عینک رو برمیدارن از چشمشون...
به این آخریه میگن برهان عملی... یعنی یقین کرده که عینکی که ساعتی در افتای پنجاه درجه بمونه پوست صورت رو میسوزنه...
ناس با برهان عملی حجت بر اونها تموم میشه...پس نوع برهان بسته به عقل انسانهاست... برای اولی اصلا لازم نیست چیزی بگی... دیدن شرایط براش برهانه... و خودش میفهمه... برای ناس باید بذاری با برهان عملی بفهمن...
کار امام اینه... امام فقط با نخبگان و هدایت اونها طرف نیست... اصلا اساس اسلام اینه... سفره برای همه پهنه... حتی کسانی که بهره اندکی از عقل دارن
یه اصلی رو قبلا توی یکی از وبها گفتم که باطل و راه و روشش به تناقض میخوره... خودش ریشه خودش رو میزنه... لذا کسی که سبک زندگی درستی نداره داره خلاف مسیر آب شنا میکنه... بلاخره از پا در میاد... گاهی کسی که داره خلاف مسیر شنا میکنه با تمام برهان های نظری و کلامی قانع نمیشه... فقط باید صبر کنیم تا خستگی این خلاف جهت شنا کردن از پا درش بیاره بعد بهش بگیم ببین تو 40 سال شنا کردی و توی این مدت حتی یه وجب هم حرکت نکردی... فقط اونوقت متوجه میشه که اشتباه میکرده...
این میشه برهان عملی... امام و کلا اولیای الهی که مامور حکومت و هدایت بر اجتماع میشن... سخن میگن برای روشنگری... اما میدونن ناس و اون عاقل های حداقلی فقط با برهان عملی بیدار میشن... لذا ممکنه این برهان عملی براشون با کشتن امام و نابود کردن بزرگان اتفاق بیفته...
پس ببینید چقدرررر یک مصلح اجتماعی باید صبر داشته باشه... بعد وقتی اکثریت مردم با ولی خدا یا امام همراه شدن حالا یه سری که عنود هستن و خیال هدایت ندارن و قابل هدایت نیستن رو میشه باهاشون برخورد سخت کرد... اما عموم مردم به خاطر ضعف عقلشون هست که نوعا بازیچه رسانه ها و سیاست های شیطان میشن... اینها فقط با برهان عملی نجات پیدا میکنن...
حضرت فاطمه رو قربانی جهلشون میکنن... مولا علی صبر میکنه... 25 سال امام رو خون به دل میکنن و یکی یکی دستاوردهای پیامبر رو بر باد میدن و باز آقا صبر میکنه...
بعد از 25 سال خودشون خسته میشن و از روی استیصال (نه بصیرت) به امام روی میارن باز آقا صبر میکنن و حکومتشون رو قبول میکنن... نافرمانی میکنن.. باز آقا صبر میکنن... حتی آقا رو به شهادت میرسونن... وارد بحثهای اجتماعی روز بشم ممکنه متهم بشم که زیادی نگاه رحمانی دارم... اما اینطور نیست... بهتره خودم رو در موضع تهمت قرار ندم...
این رو بدونیم خودمون هم در بسیاری از کمالاتی که میتونیم بدست بیاریم اون بالایی ها دارن از روش برهان عملی بهمون میفهمونن... تا سرمون به سنگ نخوره نمی فهمیم...
یه نمونه اش فخر رازی بود... یه عمر هر جایی ابن سینا ورود کرد و نظریه داد اون هم ورود کرد و ردیه نوشت... تا یه روزی سر کلاس درسش توی بحثی فهمیده حق با ابن سینا بوده در فلان موضوع... به شدت گریست... گفتن خب تو که فهمیدی حق با ابن سیناست دیگه گریه نداره... گفت آخه ممکنه تمام اون جاهای دیگه هم حق با ایشون بوده باشه... من همه عمرم هدر رفت... این تازه دانشمند بوده... با برهانی عملی بیدار شده... به وقتش...
یکی از عواملی که باعث میشه یه پله یا چند پله از برهان عملی بالاتر بریم داشتن انعطاف در سیر اندیشه ورزی مونه... داشتن انعطاف یه چیز ارادی نیست بلکه تابع لطافت وجودی هر شخصه...اینکه چقدر در ادراکاتمون لطیف شدیم تا بعدش خبیر بشیم... الله لطیف خبیر
گاهی به خودم میگم برای اینکه بدونی چقدر انعطاف داری ببین در فضای مجازی که شرایط ارتباط با آقا یا خانم برابر هست چقدر تونستی با آقایون ارتباط برقرار کنی... در عالم واقعیت نمیشه به سادگی فضای مجازی با جنس مخالف ارتباط برقرار کرد... اونجا (عالم واقعیت و بیرونی) رعایت حدود پر رنگ تره چون حدود عیان تره... اینکه منِ مرد که مظهر اسم جلال حق هستم با یک مظهر جلال دیگه ارتباط بگیرم سخت تره تا اینکه با یک مظهر جمال ارتباط بگیرم... اصلا بحثم روی نیت ارتباطات نیستاااا... من به نیت همه حسن ظن دارم... خدا میدونه... مگر اینکه خلافش بهم ثابت بشه...
من در فضای مجازی برای اینکه اون روح ارتباط رو با یه اقا برقرار کنم کار سخت تری در پیش دارم تا اینکه روح ارتباط رو با یه خانم برقرار کنم... اصلا انعطاف بیشتری لازمه تا در این فضا با یک آقا اون روح ارتباطی برقرار بشه... لذا اکثرا این انعطاف رو برنمی تابن و راه راحت تر رو در پیش میگیرن... (انصافا اینجا بحثم اصلا روی محرم و نامحرم نیست... با طمانینه بخونید)
تشکر از تمام بزرگوارانی که وقتشون رو گذاشتن و مطلب طولانی من رو خوندن... خیلی لطف کردید... اجرتون با سیدالشهدا