من بر این باورم علت اینکه بعد از وفات همسر علامه طباطبایی هر وقت در هر محفلی یادی از همسرشون میشد علامه اشک میریختن، آن اشک ، اشک شفقت نسبت به همسر نبود... اشک خاطرات و یاد خوبی ها نبود... اشک فراق هم نبود...
نبود... نه...
اشکش ، اشک حسرتی بود که از مشاهده مقام همسرش در اون نشئه داشت...
میدید خانمشون بدون نوشتن تفسیر المیزان، بدون نوشتن بدایه و نهایه ، بدون تربیت شاگردانی مثل آیت الله جوادی آملی و علامه حسن زاده آملی و شهید مطهری و... بدون تاثیر گذاری مستقیم در تربیت نیرو برای انقلاب ، در اون نشئه مقامی دارن که علامه با تمام خدمات اجتماعی اش که همه اش رو هم برای رضای خدا انجام داده بودن حسرتش رو میخوره...
اینکه در مطلب قبل نوشتم خوبه انسان اعتماد به نفس داشته باشه برای همینه... توضیحاتی در مورد اعتماد بنفس و ارتباط با نفس دادم... کسی که همچین قدرتی پیدا کنه فارق از جو عمومی اجتماع میتونه رسالت خودش رو تشخیص بده و عاشقانه پای رسالتش برای خدا جلوه گری کنه...
در گمنامی محض... در پستو...
قصد مقایسه ندارم ولی یه همچین دلبری ای هم حضرت خدیجه سلام الله علیه در اون سطح اعلاش از آدم میکنه... واقعا ستم هست در حق حضرتش که اینگونه مدحش کنیم که ایشون تمام ثروتش رو در اختیار پیامبر قرار داد... خیلی تنزل میدیدم ایشون رو با این حرفها...
نمیدونم چطور در مورد رسالت اصلی زن در اجتماع بنویسم ... نظری موجب شد تا ذهنم بره سمت یه سری مطالب...
در اون نظر پاسخ دادم که زمین تنها محل اسکان و سکینت و آرمیدن برای انسان هست... خدا زمین رو خلق کرد تا انسان بیارمد... لذا برای امام زمان دعا میکنیم که ایشون در زمین اسکان پیدا کنن تا تمتع ببرن... سطح خشکی زمین اثرات عجیبی داره... توصیه میکنم اگر در توان مالی تون هست هرگز در خانه های چند طبقه زندگی نکنید... خانه هم کف (ویلایی) بهترین مدل خانه هست... روی خاک باشید... یه وقتایی که معذوریت ندارید روی خاک روی زمین بنشینید... از خاک انرژی بگیرید... مخصوصا بذارید بچه ها خاک بازی کنن... بچه ها فطرتا خاک بازی رو دوست دارن... (بحث به انحراف کشیده نشه) اگه بهم حمله نکنن میگم هیچ وقت خانه رو طوری تمیز نکنید که هیچ غباری در خانه نباشه... توصیه ای که به همسرم میکنم... (نشنیده بگیرید این دو جمله آخر رو)
بعد از زمین که محل اسکان هست... خدا خانواده رو محل اسکان هر انسانی قرار داد... محل اسکان انسانها یه چهار دیواری یا یک ساختمون نیست... محل اسکان انسانها خانواده هست... محا اسکان با محل اقامت فرق میکنه... محل اسکان جایی هست که روحت در اونجا می آرمه...
و رکن اصلی سکینت در هر خانواده ای ، زن (مادر یا همسر) در اون خانواده هست...
من با دکتر و معلم و پزشک شدن زنها مخالف نیستم اما اگر دغدغه تعالی دارید از زنها و خانمها میخوام این رسالت عظیمشون رو فراموش نکنن... کاری کنن خانه شان محل اسکان و سکینت باشه... نه صرفا محل اقامت اهل منزل...
بله میدونم مرد هم باید وظایف خودش رو انجام بده تا زن بتونه نقش خودش رو درست ایفا کنه... فعلا روی سخنم با این مسائلی که نوعا به جدل منتهی میشه نیست...
سخنم اینه که زنی که ارتباط صحیح با نفس خودش (حاسبوا قبل ان تحاسبوا) داشته باشه شاید شرایطی براش پیش نیاد که دکتر بشه.. نظریه پرداز اجتماعی بشه... و هزاران منسب اجتماعی... اما میتونه علامه طباطبایی تربیت کنه... میتونه علامه حسن زاده آملی تربیت کنه...
علامه حسن زاده همسرشون رو در حیاط منزلشون به خاک سپردن... خودشون میفرمودن علامه ایشون هستن نه من... من فقط از فرصتی که ایشون برای من فراهم کردن استفاده کردم... و یقین دارم علامه این فرمایش رو از روی تعارف و شکسته نفسی ابراز نکردن... شاید در این نشئه همسر ایشون اصطلاحات علمی ایشون رو بلد نبودن... اما مهم اینه که وقتی از این نشئه رفتیم در چه جایگاهی باشیم... مهم اینه که در نظر خدا چقدر بیارزیم...
نمی گم رسالت زن در پستو ماندنه... هرگز...
رسالت زن ایجاد سکینت در خانواده هست... در کل نظام هستی تنها جای اسکان برای انسان زمین هست (ممکنه کسی در کرات دیگه هم بره زندگی کنه اما هرگز اعتدال مزاج نخواهد داشت) و در کل این سطح خشکی زمین تنها جای اسکان و آرمیدن ، خانواده هست و محور سکینت خانواده ، زن هست...
چه بهره اندکی دارن از عقل ، کسانی که فکر میکنن زنانی که نام بردم از سر ضعف در گمنامی منزلشان ماندن... کسی به مقامات عالیه نمیرسه مگر اینکه از امتحانات عظیم الهی عبور کرده باشه...
اونها چون با خود ارتباط داشتن ندای فطرت رو میشنیدن... اونها غرق جو رسانه و مردم و اجتماع نبودن... غرق ندای تعالوا درون بودن...
دلم برای امثال حضرت علامه طباطبایی میسوزه... این دلسوزی ، دلسوزی ترحم نیست... حال دلش و حال اشکش رو در حد خودم درک میکنم...
قدر خود بشناس و مشمر سرسری
خویش را کز هر چه گویم برتری...