غض
دوست دارم باز این فراز رو از دعای عرفه بنویسم
الهی ترددی فی الآثار یوجب بعد المزار
ما در روایات در مورد غض بصر روایاتی داریم... به نظرم یکی از معانی غض کردن بصر همین تردد نکردن در آثار هست...
گویا وقتی "دنیا" در مقابل ادراک ما قرار گرفت ، نه تنها بصر ، که سمع و چشایی و بویایی و لمس و حتی وهم و خیال هم باید در غض باشن تا موجب دوری از زیارت حق متعال نشن... تا طبق روایت بتونیم عجایب ببینیم... (این روزها این برای من یه اصل جدی شده)
غض در فارسی به معنای پوشاندن هست... اما وقتی فلسفی و عمیق تر بهش توجه میکنم میبینم این معنا رسایی جامعی نداره...
گویا ترجمه کفایت نمیکنه و حتما باید پای تفسیر و تاویل هم وسط بیاد...
مثلا برای کلمه تجلی در ادبیات عرفان اصیل اسلامی معادل فارسی دقیقی ندیدم تا وقتی به کلمه "ناز"* رسیدم...
اونقدر که کلمه "ناز" در فارسی ترجمان کلمه تجلی در عربی هست هیچ کلمه ای نیست... "نمود پیدا کردن" یا "نمایش داده شدن" یه ترجمه بسیار ناقص و حداقلی از کلمه " تجلی" در ادبیات عرفان اصیل اسلامی بود برای من...
حالا برای کلمه "غض" هم معادل فارسی دقیقی پیدا نمیکنم...
اما اون فراز دعای عرفه شرح بسیار دقیقی هست از این کلمه...
* تا حالا به معنای کلمه ناز فکر کردید؟ ناز چه نوع نمایش دادنی هست؟
مثلا میگیم بچه های دو سه ساله چهار ساله، ناز دارن...
یا معشوق از نگاه عاشق ناز داره...
یا بچه ای که تازه به حرف میاد ناز داره...
ناز ، قدرت تسخیر داره... چقدر کلمه ناز ، نازه!!!