و بشر الصابرین
یاد حرف بزرگواری افتادم در وادی السلام نجف... سر مزار دو تا از انبیا بودیم و فرمودن از حضرت هود ، توحید بخواید و فرمودن کسانی که به حقیقت خواهان حقیقت توحید باشن باید منتظر پیشامدها و کتل ها باشن... خیلی صبر میخواد... بعد فرمودن اگر در خودتون میبینید ، توحید بخواید...
وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ
گاهی به خودم میگم اگر میخوای بدونی چقدر اهل تعالی هستی ببین چقدر اهل صبر هستی...
هنوز نمی تونم ادعا کنم حقیقت توحید رو حتی به لحاظ نظری هم میتونم بفهمم... البته من هم اعتقادات توحیدی موروثی رو دارم (خدا یکی هست و از این حرفا...) سخنم در درک تحقیقی و معرفتی توحید هست...
و باید درک کنیم تا اهل حق ، اهل صبر نشن... در جامعه، حق ساری و جاری نخواهد شد...
اما صبر چیه؟...
نمیدونم ... هر چی بیشتر فکر میکنم میبینم کمتر میشناسمش...
شب عاشورا بود گویا... امام حسین وقتی بی تابی حضرت زینب رو دید (در واقعه اون شعر خواندن امام حسین (ع) که حکایت از رسیدن مرگ میکرد) دست روی قلب حضرت زینت گذاشت و ایشون رو توصیه به صبر کردن... گویا تصرفی ولایی در حضرت زینب کردن تا بتونه اون صبر رو حمل کنه...
نمیدونم... این حیرانی خودم رو در باب معانی عمیق این کلمات دوست دارم... دوست دارم همین طور متحیر باشم...
با باز کردن این کلمه در حد فهم خودم انگار فقط دارم معنای صبر رو محدود میکنم