حکمت و علت

وقتی از تفاوت دقت و وسواس، سرعت و عجله، سهل گیری و بی تفاوتی، صبر و تعلل و... گفتم براش جالب شده بود... گفتم اولی ها همه عقلانی هستن و دومی ها همه بدلهای شیطان هستن...

گفت: ولی خب تشخیصش سخته... خودت تا حالا به بدلهای شیطان مثل عجله و وسواس و ...مبتلا نشدی؟

گفتم: چرا ... شدم... اما مهم اینه که انسان بفهمه از کجا داره گزیده میشه...حداقلش اینه که از سردرگمی بیرون میاد و برای علاجش گام موثری برمیداره...

گفت: خب چجوری تشخیص بدیم؟

گفتم: این مثل رو شنیدی؟ : سر چشمه شاید گرفتن به بیل.... چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

اگر مبدا اون بدلهای شیطان رو پیدا کنیم میتونیم راحت تر تشخیص بدیم...

گفت: مبداء؟... خب سرچشمه اش چیه؟

گفتم: شنیدی در روایات میگن دجال تک چشم هستن؟

گفت: آره...

گفتم: تو الان انسان تک چشم میبینی؟

گفت: نه

گفتم: یعنی الان دجال در بین ماها نیستن؟

گفت: قاعدتا باید باشن

گفتم: به نظر من از زمان حضرت آدم هم بودن... هنوز هم هستن... تک چشم میتونه به معنای تک بعدی دیدن باشه... از اون طرف یک فرمایش سنگینی بین عرفا هست که میگن انسان الهی ذوالعینین (دو چشم) هست... یعنی به هر پدیده ای از دو منظر نگاه میکنه...

شاید اصلا حکمت اینکه خدا به ما دو چشم داده همین باشه...

گفت: آره... چه جالب... حالا اون تک بعدی چیه و اون دو منظر چیه؟

گفتم: خیلی بخوام فلسفی بگم میگم تک بعدی یعنی فقط خلقی دیدن یا فقط حقی دیدن... اما نگریستن از دو بعد یعنی یک پدیده رو هم وجودی و حقی ببینی و هم بر اساس مناسبات خلقی ببینی

گفت: انتظار داری من متوجه بشم؟

گفتم: کاربردی ترش میشه اینکه کسی که فقط به علت وقایع توجه داره... تک چشم هست و اگه اسمش رو دجال نذاریم حداقل باید بگیم نفوذ شیطان در اون شخص راحت میشه و داره در زمین شیطان بازی میکنه

ولی کسی که هم به علت وقایع توجه داره.. هم به حکمت وقایع... اون شخص دارای دو چشم هست و شیطان نمیتونه در چنین انسانی به این سادگی ها نفوذ کنه...

گفت: یعنی اغلب اوقات ما شیطانی میشیم؟

گفتم: تا شیطان رو به چه معنایی بگیری... شیطان از ماده "شطن" میاد... و شطن یعنی دور شدن...

خب بله... همین که اغلب اوقات در مواجهه با وقایع توی باغ نیستیم یعنی دوریم... یعنی دچار شطن شدیم...

گفت: ولی سخته...

گفتم: همیشه از مکاید شیطانه که افق دور رو نشونت میده و ناامیدت میکنه... دو چشم که باشیم و هم قدم اول رو ببینیم و هم افق رو... هرگز نامید نمیشیم...



و البته این بحث خیلی جای بسط داره...


ن. .ا
حسن قاسمی
آقا در مورد این نگاه یک بعدی و دو بعدی به یک مسئله، و اثرش یک مثال میزنید؟ 🤔

بله عزیزم


یک بعدی مثل اینه که در فساد اقتصادی و ضعف اقتصادی کشور تمام نگاهها رو متوجه سیاست های اقتصادی دولت بکنیم
اما نگاه از دو منظر اینه که هم سیاست های غلط اقتصادی دولت رو ببینیم و هم بسترهایی که الزاما این تفکر ازش برمیخیزه
مثلا اینکه کشور ما یک کشور ولایت محور هست و اینکه نوع تعامل ما با ولایت چگونه هست در اقتصاد ما موثر هست...
اینکه روحیه تعاون و اعتماد مردم نسبت به هم چگونه هست در اقتصاد ما موثر هست...

یعنی نمیشه در یک کشور ولایی، انتظار داشته باشی که تعامل با ولی درست نباشه اما نظم اقتصادی سوئیس حکم فرما باشه... حتی اگه برنامه های اقتصادی ات رو هم عین اونها بچینی باز جواب نمیده... باید بدونی در چه زمینی بازی میکنی...
شما هر چقدر سیاست های اقتصادی رو درست کنی اما برخی از عوامل اثرگذار رو لحاظ نکنی اثر تکوینی اش اینه که مثلا اقتصادت روی ریل درست قرار نمیگیره... یا اگر ربا در جامعه گسترش پیدا کنه درآمدها بی برکت میشه و گرانی شیوع پیدا میکنه... که اقتصاد دانهای ما چون نگاه صد در صد علت محور دارن میگن این حرفها علمی نیست... اصلا اصطلاح "برکت " در نگاه اقتصاد دانهای ما تعریف و جایگاهی نداره و واژه ای هست مربوط به امور اخرت و قبر و اینها... ربطی به اقتصاد نداره...

متاسفانه امروزه اکثر اندیشمندان نگاه حکمت محور رو صرفا مختص فلاسفه و عرفا میدونن و نگاه علت محور رو مختص مدیران اجرایی و مهندسین و متخصصین...
این یک باور قرون وسطایی هست...
ما اعتقاد داریم علت و حکمت از هم جدا نیستن...

مثال دیگه:
کسی ازدواج کرده به مرور متوجه میشه میتونسته انتخاب درست تری هم داشته باشه و عجله کرده در انتخابش...
خب علت این انتخابش ممکنه عجله و عدم شناختش باشه
اما حکمت این ازدواج میتونه مثلا متنبه شدن این شخص نسبت به ویژگی عجول بودن در خودش و کم صبر بودن باشه و این همسری که با عجله انتخاب کرده از خودش عجولتره و اتفاقا موجب میشه این ویژگی بدش  درست بشه یعنی این همسری که با عجله انتخاب کرده اتفاقا وصله و نیمه خودشه...
منتها بر بشر امروزی نگاه علت محور غالبه

پیـــچـ ـک
سلام
از وقتی مطلب رو خوندم دارم بهش فکر میکنم.
یاد این جمله استاد کلاس تفسیرم افتادم که میگفت: آیه قرآنه که تبارک الذی بیده الملک 
میگفت ما تیکه تبارک رو ول کردیم و به ملک چسبیدیم.
 دوتاش با هم باید باشه تا به و هو علی کل شیء قدیر برسیم.

خیلی حرفش جالب بود. خیلی جاها مصداق داره. هم  نگاه برکت محور هم که توی جوابتون به کامتت آقای قاسمی در موردش فرمودید، منو یاد این آیه انداخت هم پستتون.


سلام

بله هم این نظرتون هم پاسختون توی مطلب خودتون خیلی خوب بود...
ممنون...
جای تامل داره...

پیـــچـ ـک
این که میفرمایید خیلی خوب بود ته گفتگو رو در میاره...یعنی چی خیلی خوب بود؟ نقطه قوتش رو بفرمایید بازش کنیم تا جایی که عقل بنده جواب میده...

داشتم فکر میکردم که اینکه برکت قابل احصای عددی نیست و چون به محاسبه ریاضی در نمیاد میتونیم تا حدودی اسم باطنی روش بذاریم اما باطن محض نیست.. شاید حکمتش این باشه هر چیزی که ظهور کامل در ظاهر داشته باشه قابل محاسبه ریاضی هست... هر چیزی که هیچ ظهوری در ظاهر نداشته باشه و کاملا باطنی باشه تکلیفی و شوقی برای انسان ایجاد نمیکنه...

اما یه سری چیزها هستن که هم در طاهر نمودی دارن و هم نمودشون به گونه ای نیست که بشه احصاشون کرد... برکت یکی از این مصادیقه...
مسائلی از این دست گویا رسالتشون بر تعالی هست... یعنی نه باطن محض هستن و نه ظاهر محض... برزخی هستن بین ظاهر و باطن... یعنی برای اینکه از ظاهر به باطن بری باید به برکت متوسل بشی و حتی برای اینکه از باطن به ظاهر بیای باز هم باید به برکت متوسل بشی...

یه چیزی شبیه بحث حرکت...
حرکت هم برزخ بین ماده و ماورای ماده هست... حالا اینکه ماهیت حرکت در فیزیک چیه؟ نمیدونم ...
اما در بحث معرفتی حرکت همون سعی و جهاده...
سعی و جهد نه مادی هست و نه مجرد... برزخ بین این دو هست...

نمی خواستم به این نطر پاسخ بدم و میخواستم سیر افکارم منسجم تر بشه بعد جواب بدم اما ترسیدم فراموش کنم... لذا فی المجلس منویات ذهنم رو بیان کردم پس ممکنه خامی زیادی در نطرم باشه... همونطور که به نطرم در جمله بندی ها هم دقت کافی وجود نداشته باشه...


لوسی می
فکر میکنم در پاسختون به جناب قاسمی نقش ولایت و اقتصاد سوئیس رو در جایگاه مناسبی مطرح نکردین.
اقتصاد سوئیس چیزیه که بدون ولایت به دست اومده ما اگر ولایی باشیم اقتصادمون سوئیسی نخواهد شد! بلکه به اقتصاد حقیقی اسلامی دست پیدا میکنیم.

بابت متن ممنون. جای تامل داشت.

موافقم.... کلا خیلی بد مطرح کردم وضعیت بد اقتصادی کشور رو در رابطه با علت و حکمت...

اما نگفتم ما اگر ولایی باشیم اقتصادمون سوئیسی خواهد شد... منظورم این بود که اگر فرض رو بر این بگیریم که اقتصاد سودیس بهترین اقتصاد دنیا هست و ما تمام اون سیاست های اون اقتصاد رو در کشور خودمون پیاده کنیم اما رابطه ما با ولایت تنطیم نشه وضعیت اقتصادی کشور ما درست نخواهد شد...
و عرض کردم باید زمین خودمون رو بشناسیم... خواستم بگم در زمین ولایت داریم بازی میکنیم... مناسبات خودش رو داره... بهترین سیاست های اقتصادی بدون تنظیم رفتار با ولایت نتیجه عکس داره...
اما خب جای این مثال در تبین علت و حکمت پدیده ها چندان مناسب نبود... و باید تامل بیشتری میکردم...

دختـرِ بی بی
و چه بحث عمیق و جالبه ایه
دریچه ای با نگاه جدید به روی آدم باز میکنه...
کاش بسط بدین و مثال بزنین و راهکارو...
البته میدونم علاقه ای به توضیح کامل ندارین و دوست دارین ابتر بمونه ولی من هنوز خیلی تازه کارم...واقعا گیج میشم

نه بزرگوار... اشتباه متوجه شدید..

من اصلا دوست ندارم بحث ابتر بمونه... بلکه دوست دارم تفکر شکل بگیره و به خاطر ماهیت این فضا و اینکه کسی دوست نداره متون طولانیو تفصیلی بخونه مجبورم تدابیری رو در نوشتن لحاظ کنم و بزرگوارنی مثل شما رو به پای گفتگو بکشونم... بعد دیگه هر چی رزق من و مخاطب بود در گفتگوی صادقانه، خودش حاصل میشه...

و اما بسط بیشتر مطلب:

ببینید وقتی شما همواره علت اتفاقات رو جستجو میکنید... نگاهتون به بیرونه... مثلا پدر یه اخلاق نا مناسبی داره و در بعضی مسائل شما رو درک نمی کنه... و هر وقت به این مسئله برمیخورید سریع علت این رفتار پدرتون رو جستجو میکنید... مثلا میگید پدر من چون بی حوصله و کمی عصبی مزاج هست اینطوری رفتار میکنه... و اصلا در رفتارش بر حق نیست... دلیل نمیشه چون خسته هست چنین واکنشی نشون بده... و فرض رو بر این میذاریم که کاملا حق با شماست...
بعد نهایت تدبیرتون این میشه که باید این اخلاق پدر رو اصلاح کنید... چون ایراد از شما نیست... بلکه از پدر هست...
تا اینجای داستان درسته...
اما شما فقط عیب رفتاری پدر رو دیدید... فقط نگاهتون به بیرون بود...
این میشه عبث بینی... آیا هیچ پیامی یا هیچ خیری در این رفتار اشتباه پدر نهفته نبود؟... اگر بگیم نه...هیچ خیری نداشت... دچار تک بعدی نگری شدیم... این امید شیطان رو برای گامهای بعدی در وجود شما زنده میکنه...
چون کسی که دنبال پیام پدیده ها نیست و کسی که خیر رو فقط خوبی دیگران نسبت به خودش و دیگران میدونه اساسا حکمت رو نفهمیده...
چنین آدمی ارجاعش به درون خود بسیار اندکه یا حتی بسیار نزدیک به صفر هست...
کسی که به درون خودش ارجاع نداشته باشه دچار "شطن = درو شدن" شده شطن همون شیطانه... کسی که ارتباط سالمی با خودش نداره... محاله بتونه با خدا ارتباط درستی داشته باشه... محاله...

اگر لازمه بیشتر بازش کنم... بپرسید تا توضیح بیشتری بدم

پیـــچـ ـک
به نظرم برکت با حرکت و جهد فرق داره. به قول خودتون برکت ایجاد شوق میکنه. پس انگیزه ست برای حرکت و جهاد. به نظرم برکت بیشتر با زیبایی هماهنگی داره.
برکت زیبایی پدیده های قابل شمارشه. شما نمیتونید زیبایی رو بشمارید و تنها کسی اونو درک میکنه که اونو دیده باشه. هرچی هم برای کسی از برکت بگید نمیتونه درک کنه تا وقتی خودش اونو لمس کنه و حسش کنه. 
نه کاملا باطنی و نه کاملا ظاهری و قابل انتقال به غیر. 

فرقش از این جهت میتونه باشه که برکت از سمت خداست و حرکت از سمت ما...(در این سطح از بحث و برای تقریب به ذهن دارم با این ادبیات میگم)


اینکه نه کاملا باطنی هست نه کاملا ظاهری...در بحث علمی اسمش میشه برزخ...
برزخ نه به معنی حد فاصل یا واصل...
بلکه به معنی جامعیت... به معنی این نه آنی و در عین حال این همانی...

اشاره خوبی بود اینکه زیبایی پدیده های قاببل شمارشه...

دختـرِ بی بی
نه منظور من همین بود که گفتین برای اینکه تفکر شکل بگیره کامل عرض نمیکنید و من گاهی چون نمیفهمم چی شد اصلا سوال خاصی برام پیش نمیاد...

من با توجه به صحبت های شما یاد این جملات استاد پناهیان افتادم:من در دایره ای بسیار پر رنگ از جبر الهی قرار دارم که خداوند متعال اگر یک لحظه حوادث و اتفاقات پیرامونی زندگی من را از کنترل خود خارج کند نابود میشوم
اینکه از خانه بیرون می آیم سوار کدام ماشین شوم آزاد آزاد که نیستم من آزادم از بین چند تا ماشینی که در آن لحطه از مقابلم عبور میکنند یکی را انتخاب کنم و این چند تا ماشین را خدا انتخاب کرده.در بسیاری از اوقات اینکه کدام یک از این ماشین هارا انتخاب کنم هم با دخالت خدا در اندیشه من اتفاق می افتد که باز نوع دیگری جبر اتفاق افتاده است من در میان فضایی مالامال جبر ذره ای اختیار دارم که در متن هر اختیاری باز جبری تهفته است.
و ربظش به مثال شما اینه که مثلا این پدری که پدر من هستند انتخاب من نبودند و باید در مقابل ایشون ظوری عمل کنم که حکمت قرارداده شدن اون پدر برای خودم رو درک کنم و نهایت استفاده رو ببرم چون به حکیم بودن خدا معتقدم و این انتخاب در راستای جبر خدا میتونه باعث رشد من بشه

شماها اولش میگید ما متوجه نمیشیم و مطالب سنگینه... بعد خودتون یه جوری نظر میدید که من شش بار باید بخونم بعدش هم دست آخر همکارم برام توضیح بده....


بله فرمایش استاد هم درسته...

رهرو ...
توضیح شما در مورد تک بعدی یا دو بعدی بودن جالب بود.
استاد ما در مورد این موضوع این طور توضیح میدن: دو بعد رو مادیات و معنویات می‌گیرند و اشاره می‌کنند هم مسیحیت و هم یهودیت تک بعدی هستند، مسیحیت بعد معنوی، یهودیت بعد مادی و فقط اسلام هست که بین دو بعد ماده و معنا جمع کرده.


بله

شاید یکی از دلایلی که به مسلمانان " امت وسط" گفته میشه همین باشه

پیـــچـ ـک
قابل انتقال به غیر هم نیست.
ببینید یه نون دست شما ممکنه پنج نفر رو سیر کنه اما اگر همون نون رو بدید به کس دیگه ممکنه همون آدم هم سیر نشه.
یا یه لباس ممکنه تن شما قشنگ بشه و همون لباس تن کس دیگه بد بشه.
هرکس در جای خودش باشه و در توازن قرار بگیره برکت رو درک میکنه. اینجاست که حکمت میاد وسط. حکمت انتخاب اینه که توازن چیه....
یاد اون پستی افتادم که گفته بودید باید رواة احادیث رجوع کرد. 

شاید ربط داشته باشه.

درست میفرمایید

و برای اینکه کسی جایگاه خودش رو پیدا کنه باید با خودش ارتباط داشته باشه...
گاهی اونقدر عرفیات و تمایلات عرفی و غریزی و نفسانی وجود و قلب و ذهن انسانها رو پر کرده که میبینیم طرف 30 سالشه و هنوز یه بار با خودش ارتباط نداشته...
اینکه اون بزرگوار فرمودن اگر کسی بتونه مداومتا ساعتی رو به تفکر بنشیه و در این بین خطوری نداشته باشه و اگر ظرفیتش رو داشته باشه ملکوت عالم براش مکشوف میشه اون تفکری که فرمودن همین ارتباط با خویشتنه...
همین خلوته...
این نشون میده فاصله ما با مشاهده تما آنچه نادیدنیست همش یکی دو ساعت فاصله داره... خیلی اندکه...
اما فاصله ما با خودمون خیلی زیاده

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان