قابل توجه زائران اربعین

بوی نفوذی های دولت در سفر اربعین هم استشمام میشه...

اگر کسی بخواد بره آنتالیا و پاتایا و هر جا که عشرت کده و فحشا سرا داشته باشه ارز مسافرتی دولتی در داخل وطن بهش میدن... با عزت و احترام باهاش برخورد میکنن

اما برای زائران اباعبدلله الحسین طوری برخورد کردن که نشان از اوج نفرت و کینه شون هست نسبت به این قشر... گفتن پول ارز مسافرتی رو واریز کنید و خود ارز رو در داخل خاک عراق تهیه کنید...

وانگهی چجوری؟

اولا بعضی مرزها هنوز کارگزاری نیست که ارز رو تحویل بدن... 

ثانیا تا الان کلا شش هفت جا رو در کل خاک عراق تعیین کردن برای تحویل ارز... یعنی زائر باید دربدر کوچه و خیابون شهرهای عراق بشه تا اون مکان رو پیدا کنه بعد در در صفی طویل بایسته تا نوبتش بشه و ارزش رو بگیره...

ثالثا باید در یک روز مشخص بره ارز رو تحویل بگیره... غیر از اون روز بره کن لم یکن تلقی میشه احتمالا...


این همه سخت گیری برای چیه؟

آیا قرار هست ذلتی که در صف کالا به مردم تحمیل کردید جلوی چشم عراقی ها هم هم وطنهای خودتون رو ذلیل کنید؟... 

توصیه میکنم از نحوه تهیه ارز در عراق مطلع بشید... ترجیحا ارز رو آزاد تهیه کنید خیلی بهتره

دینار آزاد حدودا 13 تومنه... دینار دولتی 9.6 تومنه...

آزاد تهیه کنید و ذلت رو نپذیرید... دولت فقط قصد اذیت کردن و سخت کردن کار رو داره برای زائران


ن. .ا ۱۰ نظر

صفر و سفیر 7

هر آنکس ز حکمت برد توشه ای

جهانیست بنشسته در گوشه ای



یه زمانی یه جمله ای از استاد دینانی شنیدم بسیار لذت بردم و مبتهج شدم میفرمودن: انسان ، عالَم کبیر است و کل نظام خلقت، عالَم صغیر
من این توضیح رو اضافه میکنم که انسان به لحاظ جسم و ماده و رقیقت در درون عالم خلقت هست اما به لحاظ جان و حقیقت، کل نظام خلقت در درون انسان هست و قائم به انسان... و البته مراد از انسان، صرفا انسان منطقی نیست بلکه انسان به معنای عرفانی هست و نمونه اتم این انسان امام هست در هر عصری...
دیروز در مورد حر نوشتم، نکته ای در داستان حر هست که همه شما شنیدید، دو رفتار در رفتار حر در مواجهه اولیه با امام حسین مشاهده شده که برای اهل عقل، یک نشانه بود... اما اون دو رفتار:



پس امام علیه سلام به حر فرمود: می خواهی با اصحاب خود نماز گزاری؟ حر گفت: نه بلکه شما نماز بگزارید ما همه با شما نماز میگزاریم پس حسین علیه سلام نماز گزارد و آنان همه اقتدا کردند

حسین علیه السلام اصحاب را گفت بازگردید ، چون خواستند بازگردند آن مردم بر او راه گرفتند حسین علیه سلام فرمود ای حر مادرت به عزای تو بنشیند چه میخواهی؟
حر گفت اگر دیگری از عرب با من این کلمه را گفته بود در مثل این حالت نام مادر او میبردم هر که باشذ ولکن نام مادر تو نتوان برد مگر به بهترین وجه


اصلا این طبع حر که نمی خواست جدای از امام نماز بخونه و اون احترامی که به حضرت فاطمه کرد به نطر من از امام حسین دلبری زیادی کرد... این تعبیر منه... ممکنه خطا باشه... گاهی فکر میکنم اینکه امام روز تاسوعا مهلت خواست تا یک شب دیگه صبر کنن علاوه بر اون فرمایش خود امام که من نماز رو دوست دارم و قرآن رو دوست دارم... یه جورایی امام منتظر حر هم بود... امام عالِم به اسرار وجوذی حر هست... میدونه وقت تحول حر روز عاشوراست... امام عالِم به سِرُّ القدره... احتمال میدم.. اصراری روش ندارم...
اما موضوع من اینها نیست... اینها مقدمه بود... احترام و تواضع به امام و معصوم در راس و احترام و تواضع نسبت به اولیای الهی به تبع اون اثراتی در روح انسان داره... به همون شکل توهین و اهانت و بی ادبی و بد گمانی نسبت به انسانهای الهی اثرات منفی زیادی در روح انسان و سنگدل شدن انسان داره...
چرا؟ چرا خدا اینقدر روی این انسانها حساسه؟ چرا اینها خط قرمز خدا هستن؟
در اول مطلب عرض کردم... جهان اصلی در واقع اینها هستن... ماها به طفیل اینها ارزش داریم... برای همین میفرمایند اگر یک انسان رو حی کنید و نجات بدید گویا کل بشریت رو نجات دادید... حتی بسیاری از گرفتاری ها و بلایایی که در زندگی این انسانهای الهی پدید میاد نه از باب تاوان دادن یا رفتار اشتباه اونهاست بلکه بلایی قرار بود به جامعه برسه اما اونها سپر شدن... اون بلا یا به جسمشون اصابت میکنه یا به اهل و خانواده شون...
اونها مثل ستونهای یک بنا هستن... وقتی زلزله میاد ستونها تمام فشار رو تحمل میکنن تا بنا فرو نریزه...
لذا آقای بهجت میفرمون برای رفع گرفتاری مومنین دعا کنید که اگر بی تفاوت باشیم اون بلاها به جامعه سرایت میکنه... من مثالی میزنم که آقای پناهیان تعریف کردن... خودم هم شاهد این مثالها بودم اما بلاخره آقای پناهیان برای شما مورد وثوق تر هست و ممکنه راحت تر بپذیرید
مفرمودن دو طلبه رفته بودن خدمت آیت الله حق شناس (ولی خدا) انتقادی به ایشون داشتن منتها انتقادشون رو با عصبانیت و بی ادبی و با صدای بلند بیان میکردن... آقای حق شناس خیلی سعی کردن اونها رو آروم کنن تا با خونسردی و احترام حرفاشون رو بزنن اما نشد... انتقادشون رو با لحنی بد گفتن و رفتن... یه هفته بعد خبر اوردن هر دو اون طلبه ها جوان مرگ شدن... وقتی خبر رو به آقای حق شناس دادن ایشون فرمودن من خیلی سعی کردم جلوی این عقوبت رو بگیرم اما نشد...
یا در مورد آقای شاه آبادی استاد حضرت امام هم همین رو فرمودن که یک ساواکی به ایشون توهین کرد و ایشون هیچی نگفتن روز بعد خبر مرگ اون ساواکی رو به آقای شاه آبادی گفتن و ایشون خیلی ناراحت شدن و تا آخر عمر هر وقت ذکری از اون ساواکی میشد ایشون ناراحت میشدن و میگفتن کاش همونجا یه تشری بهش میزدم که اون عقوبت تلخ به سراغش نمی اومد...
من چون این مسئله برام یقینی هست مثالهای آقای پناهیان رو براتون بیان کردم...


این همه مقدمه چینی کردم که بگم من همسر و فرزندم تا چند روز دیگه عازم پیاده روی اربعین هستیم... امسال نیت کردیم نایب باشیم برای تمام اولیا الله ی که نمی تونن در این پیاده روی شرکت کنن مثل حضرت آقا... نه از این بابت که اونها هم ثواب ببرن بلکه از این جهت که من به واسطه وصل کردن خودم به اونها توفیقات بیشتری پیدا کنم... همچنین نایب هستم برای تمام کسانی که  دلشون به پیاده روی هست اما امکانش براشون فراهم نیست و اصلا عقیده ام این نیست که من توفیق داشتم و اونها نداشتن... بلکه میگن:

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود ///// آن شاهد بازاری ، این پرده نشین باشد...
چه پرده نشینانی که بر شاهدان بازاری ولایت دارن...
ما همون شاهد بازاری هستیم و بسیاری از کسانی که دلشون به رفتن هست اما نمی تونن بیان پرده نشین هستن و چه بسا به خاطر وجود این پرده نشینان هست که ماها توفیق رفتن پیدا میکنیم...


استاد بزرگواری داریم که وضع جسمانی شون بسیار وخیم هست دعا کنید وضع ایشون هم بهتر بشه و بتونن در این پیاده روی شرکت کنن... این وخیم بودن وضع جسمانی ایشون هم نه از روی عدم رعایت جسم هست که به احتمال بسیار زیاد همون گرفتاری ای هست که اگر ما برای رفع اون دعا نکنیم به جامعه سرایت میکنه...


التماس دعا از تمامی پرده نشینان
ن. .ا ۵ نظر

صفر و سفیر 6

حتما تا حالا براتون سوال شده که یه سری از خواص و مسئولین در یه بزنگاههایی تشخیص هایی میدن و تصمیماتی میگیرن که حتی یه کشاورز بی سواد هم تشخیصش بهتر از اونهاست...

مثلا همون فتنه 88، بسیاری از مسئولین و خواص اون روز گیج بودن و نمی دونستن چه موضعی بگیرن لذا یکی به میخ میکوبیدن و یکی به نعل...

خب ساده ترین و عوامانه ترین تحلیل اینه که بگیم اونهایی که گیج بودن خائن بودن... همسو با براندازی نظام بودن عامدا... اما واقعیت اینه که کسی که یه مقدار (فقط یه مقدار) نفس خودش رو رصد کرده باشه و گرفتاری های اصلاح نفس رو کشیده باشه میفهمه اکثر اون خواص نه عامدانه میخواستن برانداز نظام باشن... نه میخواستن کشور اینقدر در التهاب بیفته... فقط گیج و بی بصیرت بودن... اما این گیج بودنه معلول چیه؟

چرا اینها بعد از سی چهل سال تجربه و چشیدن گرم و سرد حکومت، الان تشخیصی رو که یه کارگر بی سواد ساده میده رو نمی تونن بدن؟ چرا از اون مردم کم سواد کف اجتماع هم عقب ترن به لحاظ تشخیص و بصیرت؟ بله بعضی ها عناد دارن اما اکثرا عنود نیستن فقط گیج و بی بصیرتن... خیلی از این بی بصیرت ها از روز اول اینقدر بی بصیرت نبودن... به مرور بی بصیرت شدن... به مرور گیج شدن...

البته خب شک ندارم که یه سری ها هم هر روز بصیرتر و قوی تر شدن که خدا ان شاالله دل امام زمانشون رو ازشون راضی کنه...

اما واقعا علت چیه که بعضی ها با وجود تجارب زیاد اونقدر گیج عمل میکنن؟

ادامه اش رو در همین مطلب می نویسم و دوباره منتشرش میکنم... اما میتونید تا اون موقع اگر صلاح دونستید نظرتون رو بگید...

ن. .ا ادامه مطلب ۲۸ نظر

صفر و سفیر 5

هنوز توی مقتل به این بخش نرسیدم اما در منابر و مرثیه ها زیاد شنیدم که میگن:

وقتی اما حسین علیه سلام بر زمین افتادن و زخمهای فراوان برداشتن، عمر سعد برای اینکه بفهمن امام هنوز جانی برای نبرد دارن یا نه، دستور دادن به سمت خیمه ها حمله کنن...



عمر سعد!!!!!!

من یه مَردم... تو هم مرد بودی... میدونستی مردا این یه قلم رو نمی تونن تحمل کنن... من میفهمم چرا همچین دستوری دادی... من از هر چی بگذرم از این کارت نمیگذرم... اگر به عنوان محب اهل بیت در روز قیامت حقی برای من قائل بشن ارت میخوام اونجا جواب بدی برای این کارت...

 بیچاره کردی امام رو با این دستور... لامذهب میذاشتی شهید بشه بعد این دستور رو میدادی...

لعنتی.....

اینو فقط یه مرد میفهمه...

فقط یه مرد...

ن. .ا ۱۰ نظر

صفر و سفیر 4

شنیدم امسال برای اولین بار روز اربعین ، شیعیان سوریه (و البته محبان اهل بیت از هر مسلک و مذهبی) مسافت حدود 20 کیلومتری بین زیارتگاه حضرت زینب سلام الله علیه و حضرت رقیه سلام الله علیه رو پیاده روی میکنند...

و من شک ندارم این پیاده روی اربعین بین نجف تا کربلا به دمشق هم کسیده خواهد شد و هر سال به تعداد پیاده روان اربعین در سوریه هم افزوده خواهد شد...

سال گذشته توفیق داشتیم بعد از اربعین به عراق بریم... دوستانی از ما که در پیاده روی اربعین حضور داشتن موندن در عراق و به ما ملحق شدن... یا ما به اونها ملحق شدیم... یکی از رسومات بسیار زیبای عراقی ها در روز چهل و هشتم یعنی روز شهادت حضرت رسول هست ...

در این روز عراقی ها (شیعیان و محبین اهل بیت) از تمام نقاط به سمت نجف پیاده روی میکنن... میرسن خدمت حضرت علی (ع) و شهادت پیامبر رو به حضرت تسلیت میگن و برمیگردن... یعنی روز 28 سفر هم در عراق پیاده روی به سمت نجف مرسومه...

همونطور که در ایران به سمت حرم امام رضا پیاده روی مرسومه...


دشمن متوجه قدرت جهان تشیع شده... حتی سیاست شهادت طلبی (همون انتحاری) قرآن خوانی و داعیه حکومت اسلامی تکفیری ها هم شکست خورده... اونها همین شهادت طلبی انحرافی که داشتن و همین قرآن محوری که داشتن از جنگ 8 ساله ما الگو گرفته بودن... امروز یافتن شهادت بدون ولایت و اهل بیت ثمر نداره...

دارن روی این تفکر کار میکنن... باید خودمون رو به سلاح ایمان و برهان و ایقان در مقام عقاید شیعه مخصوصا امامت و ولایت و مسائل مربوط به اون مجهز کنیم... اخیرا شنیدم که شبکه های وهابی اظهار ارادت به اهل بیت میکنن و شیعیان ایران رو شیعیان صفوی می نامند و از شیعیان اهل بیتی جدا میکنن... و خودشون رو شیعیان واقعی می نامند و حتی نام ائمه ما رو هم خیلی با احترام و اکرام ذکر میکنند... و مراسمات عزاداری برای اهل بیت رو مرسوم شده از دوران صفوی میدونن...

بوی توطئه جدید میاد... باید هشیار بود...

ن. .ا ۶ نظر

صفر و سفیر 3

بسم الله الرحمن الرحیم

از حسین بن علی به گروه مسلمین و مومنین

اما بعد، هانی و سعید نامه های شما را آورده اند و آنها آخرین فرستادگان شما بودند و  دانستم همه ی آنچه را که بیان کرده بودید و گفتار همه ی شما این است که امامی نداریم ، سوی ما بیا شاید خدا به سبب تو ما را بر هدایت و حق جمع کند ، و من مسلم بن عقیل ، برادر و پسر عم من که در خاندان من ثقه ی من است ، سوی شما فرستادم و او را امر کردم که حال و رای شما برای من بنویسد ، پس اگر برای من  نوشت که رای خردمندان و اهل فضل و رای و مشورت شما چنان است که فرستادگان شما گفتند و در نامه های شما خواندم به زودی نزد شما آییم ان شا الله ، سوگند به جان خودم که امام نیست مگر آنکه به کتاب خدا حکم کند و عدل و داد بر پای دارد و دین حق را منقاد باشد و خویشتن را حبس بر رضای خدا کند ، والسلام

وقتی مسلم این نامه رو در خانه مختار برای بزرگان شیعه در کوفه خواند  همه بگریستند و هر کدام گفتن ما تا آخر پای شما می ایستیم...

اما اون هجده هزار بیعت کننده کجا و این سکانس کجا؟:



پس مسلم سرگردان در کوچه ها میرفت نمیدانست کجا میرود تا از خانه های بنی جبله از کنده بیرون شد و باز رفت تا به در سرای زنی که او را طوعه  میگفتند رسید زن ایستاده بر در منتظر پسرش،  مسلم بر زن سلام کرد او جواب سلام داد مسلم گفت یا امة الله مرا آب ده، زن او را آب داد، مسلم آب نوشید و بنشست... زن به درون رفت و ظرف آب ببرد باز بیرون آمد و گفت: ای بنده خدا آب ننوشیدی؟

مسلم: چرا

 طوعه: پس نزد اهل خود رو...

مسلم خاموش بماند...

زن سخن اعاده کرد...

 باز مسلم خاموش ماند...

زن بار سیم گفت: سبحان الله... ای بنده خدا برخیز خدا تو را عافیت دهد و نزد اهل خود رو که شایسته نیست تو را بر در سرای من نشینی و این کار را بر تو حلال نمی کنم...

مسلم برخاست و گفت: یا امة الله مرا در این شهر خانه و عشیرتی نیست آیا میتوانی کار نیکی کنی و اجری ببری؟ شاید من تو را بعد از این پاداشی دهم....

طوعه : ای بنده خدا چکنم؟

مسلم: من مسلم بن عقیلم این قوم به من دروغ گفتند و مرا فریب دادند و از مامن خود بیرون آوردند

طوعه: تو مسلم بن عقیلی؟

مسلم: آری

طوعه: در آی

 

ولایت مداری اهل بیت یک راستی آزمایی جدی داره و اون هم مسلم شناسی هست... شهر ولایت و امامت، باب داره... باید از بابش وارد شد...بابش مسلم و مسلم های زمان هستن... می شناسیم؟

یکی از زجرآورترین وقایع ماجرای کربلا برای من همین غربت و تنها ماندن مسلم هست... به گمانم در زیارتنامه مسلم، لعن شدن کسانی که حق مسلم رو نشناسن...

مسلم فقط مال اون سال واقعه کربلا نیست... کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا...

 


ن. .ا ۲۵ نظر

صفر و سفیر 2

وقتی امام حسین از مدینه خارج شدن و به سمت مکه حرکت کردن افواجی از ملائکه مسومه (داغ نهنده) رسیدن خدمت امام و عرضه داشتن ما در برخی جنگ ها به جد شما جناب رسول الله کمک کردیم... اجازه بدید خودمون شر دشمنان شما رو دفع کنیم

همینطور گروهی از اجنه مسلمان (در بین اجنه یک اسلام بیشتر نیست و اون اسلام شیعی هست... اونها اصلا سنی ندارن چون همه در غدیر حضور داشتن) خدمت امام رسیدن و عرض کردن اجازه بدید ما دشمنان شما رو دفع کنیم و شما کاری انجام ندید...



امام علیه سلام پاسخ های بسیار تامل برانگیزی به اونها دادن که هر جمله اش رو باید به بحث و تفکر بنشینیم که من فایل پی دی اف اون دوصفحه از کتاب دمع السجوم علامه شعرانی رو براتون گذاشتم اگر تمایل داشتید خودتون بخونید... اما من فقط روی یکی از پاسخ های امام میخوام قدری تامل کنم... دوست دارم با من همراه بشید... از خدا میخوام قفل از بیانم برداره تا بتونم اونچه که از این کلام امام درک کردم رو براتون عرضه کنم:

امام در پاسخشون به اجنه که گفتن ما دشمنان رو عذاب میکنیم شما حرکتی نکنید فرمودن:
قسم به خدا ما قادرتریم بر آنها از شما، ولکن تا هر کس هلاک میشود و گمراه میشود از روی برهان و دلیل باشد و هر کس زنده میگردد و هدایت می یابد هم با برهان و دلیل باشد یعنی پیش از اتمام حجت بر قتل آنان راضی نمی شوم


دمع السجوم صفحه 34
دمع السجوم صفحه 35



وقتی امام میفرمایند من راضی نمیشم پیش از اتمام حجت اونها عقوبت ببینن یعنی اصلا طبع انسان کامل اینه... یعنی پیغمبر هم همین بود و بقیه انبیاء هم همین بودن...

اما اون برهانی که امام فرمود چیه؟ آیا صرفا اون خطبه هایی که در کربلا خوند برای همه برهان بود؟... اصلا آیا با اون همهمه تمام لشگر سخن امام رو شنیدن؟...

برهان چیه؟

در فلسفه اسلامی میگیم برهان نوعی از استدلال هست که همش بر پایه یقینیات باشه... هیچ ظن و احتمالی توش نباشه ... هیچ شکی رو به عنوان پیش فرض در استدلال استفاده نکرده باشیم... بعد اون وقت در فلسه پنج ، شش تا از یقینیات رو نام میبرن و میگن فقط اینها میتونه ماده برهان رو تشکیل بده... مثل تجربیات بشری... مثل بدیهیات...

سخن من تعریف فلسفه و فلسفه ورزی نیست... قرآن فرموده "اکثرهم لایعقلون" در اجتماع ما خب مصداق داره این آیه... اکثر مردم به لحاظ تعریف قرآن لا یعقل هستن... بیشتر عقل معاششون فعاله تا عقل عاقبت اندیش...

همیشه ناس همین بوده...لذا تا این ناس با برهان روبرو بشن جان به لب میارن... من برهانی که باید برای ناس پیاده بشه رو اسمش رو میذارم برهان عملی... ناس اصلا تمرکز و توحد لازم رو برای مواجه شدن با برهان نظری و کلامی ندارن...

یه مثال بزنم:

شما ماشینتون رو توی آفتاب پارک کردید.. عینکی روی داشبورد بوده که قاب و دسته اش فلزی بوده... توی اون آفتاب اون عینک حسابی داغ شده... به کسی که عاقله اصلا لازم نیست بگی اون عینک رو نزن به چشمت... میسوزی... خودش  دست نمیزنه...

کسی که عقل ضعیفتری داره باید بهش بگی اون عینک رو برندار... میگه باشه... چرا؟ میگی داغه... همین اندازه میفهمه

کسی که از این ضعیفتره بهش میگی برندار عینک رو ، داغه... میگه خب باشه... چرا برندارم؟ میگی میسوزی؟ میگه آهان باشه...

کسی که ضعیفتره وقتی میگی میسوزی میگه خودت امتحان کردی ببینی میسوزونه یا همین طوری میگی؟ میگی لازم نیست امتحان کنم اون داغی پوست صورت که نازکه رو تحت تاثیر قرار میده...

همین طور هی باید توضیحات رو برای ضعیفتر ها بیشتر کنی... تا پایین ترین سطح از اون اشخاص، سطوح پایین در نهایت قانع نمیشن و  میذارن روی چشمشون و پوستشون میسوزه و عینک رو برمیدارن از چشمشون...

به این آخریه میگن برهان عملی... یعنی یقین کرده که عینکی که ساعتی در افتای پنجاه درجه بمونه پوست صورت رو میسوزنه...

ناس با برهان عملی حجت بر اونها تموم میشه...پس نوع برهان بسته به عقل انسانهاست... برای اولی اصلا لازم نیست چیزی بگی... دیدن شرایط براش برهانه... و خودش میفهمه... برای ناس باید بذاری با برهان عملی بفهمن...

کار امام اینه... امام فقط با نخبگان و هدایت اونها طرف نیست... اصلا اساس اسلام اینه... سفره برای همه پهنه... حتی کسانی که بهره اندکی از عقل دارن

یه اصلی رو قبلا توی یکی از وبها گفتم که باطل و راه و روشش به تناقض میخوره... خودش ریشه خودش رو میزنه... لذا کسی که سبک زندگی درستی نداره داره خلاف مسیر آب شنا میکنه... بلاخره از پا در میاد... گاهی کسی که داره خلاف مسیر شنا میکنه با  تمام برهان های نظری و کلامی قانع نمیشه... فقط باید صبر کنیم تا خستگی این خلاف جهت شنا کردن از پا درش بیاره بعد بهش بگیم  ببین تو 40 سال شنا کردی و توی این مدت حتی  یه وجب هم حرکت نکردی... فقط اونوقت متوجه میشه که اشتباه میکرده...

این میشه برهان عملی... امام و کلا اولیای الهی که مامور حکومت و هدایت بر اجتماع میشن... سخن میگن برای روشنگری... اما میدونن ناس و اون عاقل های حداقلی فقط با برهان عملی بیدار میشن... لذا ممکنه این برهان عملی براشون با کشتن امام و نابود کردن بزرگان اتفاق بیفته...

پس ببینید چقدرررر یک مصلح اجتماعی باید صبر داشته باشه... بعد وقتی اکثریت مردم با ولی خدا یا امام همراه شدن حالا یه سری که عنود هستن و خیال هدایت ندارن و قابل هدایت نیستن رو میشه باهاشون برخورد سخت کرد... اما عموم مردم به خاطر ضعف عقلشون هست که نوعا بازیچه رسانه ها و سیاست های شیطان میشن... اینها فقط با برهان عملی نجات پیدا میکنن...

حضرت فاطمه رو قربانی جهلشون میکنن... مولا علی صبر میکنه... 25 سال امام رو خون به دل میکنن و یکی یکی دستاوردهای پیامبر رو بر باد میدن و باز آقا صبر میکنه...

بعد از 25 سال خودشون خسته میشن و از روی استیصال (نه بصیرت) به امام روی میارن باز آقا صبر میکنن و حکومتشون رو قبول میکنن... نافرمانی میکنن.. باز آقا صبر میکنن... حتی آقا رو به شهادت میرسونن... وارد بحثهای اجتماعی روز بشم ممکنه متهم بشم که زیادی نگاه رحمانی دارم... اما اینطور نیست... بهتره خودم رو در موضع تهمت قرار ندم...

 

این رو بدونیم خودمون هم در بسیاری از کمالاتی که میتونیم بدست بیاریم اون بالایی ها دارن از روش برهان عملی بهمون میفهمونن... تا سرمون به سنگ نخوره نمی فهمیم...

یه نمونه اش فخر رازی بود... یه عمر هر جایی ابن سینا ورود کرد و نظریه داد اون هم ورود کرد و  ردیه نوشت... تا یه روزی سر کلاس درسش توی بحثی فهمیده حق با ابن سینا بوده در فلان موضوع... به شدت گریست... گفتن خب تو که فهمیدی حق با ابن سیناست دیگه گریه نداره... گفت آخه ممکنه تمام اون جاهای دیگه هم حق با ایشون بوده باشه... من همه عمرم هدر رفت... این تازه دانشمند بوده... با برهانی عملی بیدار شده... به وقتش...


یکی از عواملی که باعث میشه یه پله  یا چند پله از برهان عملی بالاتر بریم داشتن انعطاف در سیر اندیشه ورزی مونه... داشتن انعطاف یه چیز ارادی نیست بلکه تابع لطافت وجودی هر شخصه...اینکه چقدر در ادراکاتمون لطیف شدیم تا بعدش خبیر بشیم... الله لطیف خبیر


گاهی به خودم میگم برای اینکه بدونی چقدر انعطاف داری ببین در فضای مجازی که شرایط ارتباط با آقا یا خانم برابر هست چقدر تونستی با آقایون ارتباط برقرار کنی... در عالم واقعیت نمیشه به سادگی فضای مجازی با جنس مخالف ارتباط برقرار کرد... اونجا (عالم واقعیت و بیرونی) رعایت حدود پر رنگ تره چون حدود عیان تره... اینکه منِ مرد که مظهر اسم جلال حق هستم با یک مظهر جلال دیگه ارتباط بگیرم سخت تره تا اینکه با یک مظهر جمال ارتباط بگیرم... اصلا بحثم روی نیت ارتباطات نیستاااا... من به نیت همه حسن ظن دارم... خدا میدونه... مگر اینکه خلافش بهم ثابت بشه...

من در فضای مجازی برای اینکه اون روح ارتباط رو با یه اقا برقرار کنم کار سخت تری در پیش دارم تا اینکه روح ارتباط رو با یه خانم برقرار کنم... اصلا انعطاف بیشتری لازمه تا در این فضا با یک آقا اون روح ارتباطی برقرار بشه... لذا اکثرا این انعطاف رو برنمی تابن و راه راحت تر رو در پیش میگیرن... (انصافا اینجا بحثم اصلا روی محرم و نامحرم نیست... با طمانینه بخونید)


تشکر از تمام بزرگوارانی که وقتشون رو گذاشتن و مطلب طولانی من رو خوندن... خیلی لطف کردید... اجرتون با سیدالشهدا


ن. .ا ۱۲ نظر

صفر و سفیر 1

ماه صفر اومد... ماهی که باید برای سلامتی امام زمان از شدت حزن صدقه ها داد...

در این ماه برای من حاجاتی هست که تصمیم دارم برای رسیدن بهش این ماه در مورد امام حسین علیه سلام بنویسم منتها به روش خودم... به بیان خودم...

خیمه ی عزا برپا میکنم در ماه صفر تا بلکه تسکینی باشه بر دل خودم و ... 

اما در نهایت بعد این ماه عدم نمایش میخورن... دوست دارم یادم نمونه... خدا رو شکر بسیار فراموشکارم... به همین سادگی یادم میره دو ماه بعدش...



وقتی نامه یزید لعنة الله به والی مدینه (ولید) رسید و محتواش این بود که یا از حسین برای ما بیعت بگیر یا سر از بدنش جدا کن... هنوز نامه های کوفیان به دست امام حسین نرسیده بود... ولید امام رو به کاخش آورد و او رو از نامه یزید مطلع کرد... امام فرمود مثل منی با مثل یزید هرگز بیعت نخواهد کرد اما باز هم صبر کنید تا ببینیم چه میشود...
در همین چند روز در مدینه اتفاقات زیادی برای امام افتاد... وقایعی که بر سر مزار پیامبر براشون پیش آمد... توصیه های محمد حنفیه به برادر مبنی بر اینکه یمنی ها شعیان پدرمان بودن... به آنجا برو... (احسنت به یمنی ها)

امام در نهایت عازم مکه شدن... و هنوز خبری از نامه های کوفیان نیست...


این برای من عزاست... امام میدونن اگر ولید اهل گردن زدن نباشه یقینا والی مدینه عوض خواهد شد و بعدی حتما حکم را اجرا خواهد کرد (که بلافاصله والی مدینه هم عوض شد و مروان به جای ولید والی مدینه شد... منتها دیگه امام به سمت مکه رفته بودن...)
امام میدونن در مدینه در امان نیستن... اما هنوز دعوتی هم از جایی برایشان نیست... گویا نامه کوفیان در مکه به امام رسید... الان کاری به خیانت کوفیان ندارم... اون حال غربت امام در خروج از مدینه خرابم میکنه... شاید این لفظ درست نباشه اما گویا امام برای دفع توطئه یزید از مدینه فرار کردن... چون ولید گفته بود من دستم رو به خون پسر پیغمبر آلوده نخواهم کرد اما مروان واقعا انگیزه و شقاوت این کار رو داشت...
ن. .ا ۱۱ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان