یمن ، درگیر جنگ جهانی

انسان بی غیرتی نیستم درباره موفقیت های ورزشی کشورم... راستش از شنیدن خبر پیروزی ایران بر مراکش خوشحال شدم... هر چند بازی رو ندیدم... اما حال من حال کسی بود که دو برادر داره و همزمان به اون خبر میدن که یکی از برادرانت در کنکور قبول شد و باید بره برای مصاحبه...و برادر دیگرت متاسفانه توسط اشرار گروگان گرفته شد و فعلا معلوم نیست چه بر سرش آمده...

بله برادران و خواهران و فرزندان دیگرم همون یمنی ها هستن... طعمی که روزگار از سختی برادرانم در یمن به من میچشونه شیرینی پیروزی کشورم را در مسابقه فوتبال به حاشیه میبره... این حال را فقط خانمم درک میکنه... چون می بینه حالاتم رو...

چند روز یا چند هفته ای هست که یمنی ها درگیر سنگین ترین جنگ این چند سالشان هستن از هوا و دریا و زمین با ناوچه های جنگی و جنگنده های هوایی و نیروهای زمینی کشورهای امارات و سعودی و بحرین و امریکا و فرانسه و اسرائیل و یمنی های منتسب به منصور هادی در حال جنگ هستن... این روزهای نبرد سنگینی رو در الحدیده تجربه میکنن... دشمن قصد تصرت این شهر بندری و تنها گذرگاه ارتباطی یمن با جهان رو داره تا یمن در محاصره صد در صد قرار بگیره و حتی کمک های دارویی هم بهش نرسه... خبرها حاکی از اینه که جنگ انصارالله در فرودگاه الحدیده تقریبا تن به تن هست... شاید در یک فاصله یک کیلومتری با دشمن متجاوز میجنگن و مقاومت میکنن تا فرودگاه الحدیده به دست دشمن نیفته...

به قول اخبار 21 تجهیزات نظامی ای که ائتلاف غربی وعبری و عربی پای کار آوردن برای تصرف یک قاره هست... اما یمنی ها همچنان مقاومت میکنن...

راستی میدونستید با وجود درگیری شدید این روزهای یمن مردمی که در راهپیمایی روز قدس در صنعا (یمن) شرکت کردن از جمعیت مردم تهران در روز قدس بیشتر بودن؟!!!

درود خدا بر این مردمان مقاوم... درود خدا بر همت و اراده هایشان... طوبی لهم... 

اهمیت استراتژیکی که یمن برای دشمنان استکباری داره اونقدر زیاده که حاضره یک جنگ جهانی علیه یمن به راه بندازه تا یمن رو از دست نیروهای مقاومت بگیره... یک قلمش اینه که بزرگترین چاههای نفتی عربستان در واقع در یمن واقع میشه و فقط سر اون چاه در عربستانه... دیگه به بنادر و گذرگاه های آبی حساسی که دست یمنی ها هست اشاره نمیکنم... که این جنگهای اخیر علیه یمن برای تصرف همین گذرگاهها هست...

راستی دیدن این کلیپ و اعتراف افسر نظامی سعودی در مورد ضعف سعودی ها علیه ایران و یمنی ها خالی از لطف نیست...

یمنی ها پدیده ای هستن... خدا میدونه... توی این شرایطشون عبدالملک الحوثی به سید حسن نصرالله میگه اگر جنگی رو با اسرائیلی ها آغاز کنید ما هم نیرو میفرستیم تا در کنار شما علیه صهیونیستا بجنگیم... چقدر اینها آخرالزمانی هستن... چقدر دلبری میکنن... خدایا پیروزشان گردان...

برایشان دعا کنیم...مطلب بنویسیم... اگر بی تفاوت باشیم اثرات تکوینی بدی داره... یمنی ها جان ما هستن... خدا میدونه...

ن. .ا ۷ نظر

جانبازِ 15 خرداد 1342

15 خرداد گذشت و من فراموش کردم در این روز یادی از کسانی بکنم که امام خمینی (ره) را در مظلومین وغربت و گمنامی شناختند و در لبیک به راهش شتافتند... شهدا و جانبازین 15 خرداد همیشه برای من از احترام ویژه ای برخوردار بودن چون نه فتح امامِ بعد از 57 را دیده بودن که دلشان به حفظ انقلاب و تثبیت حکومتی اسلامی خوش باشه و نه فراگیر شدن قیام رو در سالهای آخر پهلوی دیده بودن که دلشان به فتح قریب الوقوع امام و اسلام خوش باشه... به دعوت امامی لبیک گفته بودن که چندی نگذشته بود که مرجع تقلید شده بودن و حرف و حدیث ها در مورد مرجعیت و اجتهاد ایشون زیاد بود...

تفاوت کسانی که در سال 42 با امام همراه شدن با کسانی که بعد از فراگیر شدن قیام یا ثمر بخشیدن انقلاب همراه شدن تفاوت در یاری اسلام در دوران غربت و شهرت است... در دوران شهرت گاهی دومی ها هم وارد عرصه میشوند اما در دوران غربت امثال علی (ع) ها حرکت را درک میکنند...

سال 1342 تازه از تهران به قم آمده بود... حدود 13 سالی در تهران شاگردی علامه شعرانی را کرده بودن و برای کسب فیض از اساتید قم به قم آمده بودن... حدود 35 سال داشتند... چیزهایی از سخنرانی های روشنگرانه امام خمینی علیه حکومت پهلوی شنیده بودن... وقتی به قم رفتند ، آمدند درِ خانه حضرت امام تا با ایشان ملاقاتی داشته باشند... و حمایت و لبیک خود را از حرکت امام اعلام کرده باشند... سخن هایی عجیبی در آن دیدار بین ایشان و حضرت امام تبادل شده (آن اندازه که خودشان اظهار کردن) که من جرات بیان آن را ندارم و بیم حمله و افتراء و سوء ظن از سوی دیگران را دارم لذا از طرح آنان خودداری میکنم... فرض میکنیم هیچ الفتی بین آنها نبوده...

در روز واقعه (15 خرداد) این مرد الهی در فیضیه پای سخنرانی حضرت امام بودن که مامورین شاه ریختند به داخل فیضه و دربها را بستند و شروع کردن به قتل عام طلاب و کسانی که آنجا بودن... این مرد بزگوار میگوید من در حیاط بودم و یکی از مامورین با باتوم به شدت به سینه ام کوبید و دنده های روی قلبم (سمت چپ قفسه سینه) شکست و فشار آورد به قلبم و من بی حال شدم و به حالت بیهوشی افتادم روی زمین... طوری که توان کوچکترین حرکتی را داشتم (گویا حتی پلک هم نمی تونستن بزنن) اما تمام صداها رو میشنیدم فقط نمی توانستم هیچ واکنشی نشان بدهم و درد شدیدی در ناحیه قلبم حس میکردم... میشنیدم که مامورین میگفتن اجساد را به داخل هلی کوپترببرید و میخواستند اجساد شهدا را در دریاچه نمک بین قم و کاشان بیاندازند... داشتند اجساد را جمع میکردند و متوجه میشدم نزدیک من می آیند اما توان حرکتی نداشتم...

ناگهان صدای مردی راشنیدم که گفت آقای حسن زاده برخیز که اگر اینجا بمانی تو را خواهند کشت... دستم را گرفت و بلندم کرد... چشمهایم باز شد دیدم تمام فضا پر از مامورین هست و این آقا مرا بلند کرده و دارد مرا از درون حیاط خارج میکند... من مامورین را میدیدم اما مامورین من را نمی بینند...به راحتی از بین مامورین و از جلوی چشم آنها عبور کردیم (بدون اینکه آنها بتوانند ما را ببینند) تا رسیدیم به بیرون از فیضیه... من را به چند کیلومتری دورتر از فیضیه رساند و گفت حتی بیمارستان هم نرو... مستقیم برو خانه ات... بعدها فهمیدم بعد از فیضیه به بیمارستان هم حمله کردند و مجروحینی که به آنجا پناه برده بودن را دستگیر کردن...

یکی از شاگردانش میفرمود حدود سال 1378 که ایشون حرفی از اون واقعه 15 خرداد پیش کشیده بودن میفرمودن از اون سال تا همین الان (42 تا 78) همواره تب دارم و هرگز تبم قطع نشده...(تا اون زمان پزشکها قادر نبودن استخوانهای دنده که افتاده روی قلب را با عمل برگردانند الان نمی دونم وضع چگونه هست)...

خداوند ان شا الله طول عمر با عزت به ایشون و امثال ایشون بدهد

اون شخص علامه حسن زاده آملی بودن... خدا بر درجات تمام شهدای اسلام علی خصوص شهدای 15 بیافزاید

 

ن. .ا ۷ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان