حسرت
کاغذ نقشه، کف هال پهن بود و من مشغول طراحی بودم... پسرم و خانمم گوشه دیگر هال نشسته بودن و با هم مشغول بازی بودن... تلوزیون سخنرانی خطیب جمعه (آقای صدیقی) رو پخش میکرد... من گوشم با خطبه بود... خطیب جمعه اشاره به فرمایشات رهبری برای 40 سال دوم کردن و فرمودن:
" جوانان عزیز، رهبری حساب ویژه ای روی شما باز کردن..."
ناخودآگاه بدون اینکه فکر کنم، از ته قلبم با محبت خاصی بر زبانم جاری شد : "عزییییزم..."
خانمم برگشت گفت: با من بودی؟
با لبخندی غم آلود نگاهش کردم و بعد از مکثی گفتم:
با آقا (رهبری) بودم...
لبخند رضایت بخشی زد و گفت: چی شد؟
گفتم: آقا صدامون کرد... و من هنوز پای این کاغذها نشسته ام...
یکی از جدیترین دغدغه هام برای رها شدن از این کارای کارمند گونه در شرکتهای خصوصی همینه که وقتم آزاد بشه و کارهای بیشتری انجام بدم برای این انقلاب...
گفت: ان شا الله وقتت باز میشه...
گفتم: قیامت نمی تونیم توی چشم این بزرگواران نگاه کنیم...