آزمون الهی

نمیدونم تا حالا به مسئله امتحان و آزمون فکر کردید یا نه...
تفاوت هدف بشر از برگزاری آزمون با هدف حق متعال از برگزاری آزمون چیه؟
بشر آزمون میگیره تا شایسته سالاری اتفاق بیفته... اما آیا هدف خدا هم از آزمون همینه؟


این مطلب میتونه خیلی بسط پیدا کنه اگر روزیمون باشه... یکی از نظرات موجب شد تا بیشتر روش فکر کنم...

ن. .ا
^_^ khakestari
سلام

بستگی به دیدگاه و حتی رابطمون با خدا داره.....مثلا یکی براش مشکل پیش میاد سریع میگه حتما حکمتی داره و خدا در این شرایط بهترین رو برای من قرار داده اما دیگری ممکنه شاکی بشه و دچار کفر بشه و نتونه خیری که در اون مشکل هست رو ببینه.

آزمون های الهی در جهت رشد ما هست....ممکنه من در لحظه در سختی شدیدی باشم،اما اون اتفاق باعث میشه من یک قدم به اون خاکستری که خدا میخواد نزدیک تر بشم....خاکستری تر بشم.بهتر بشم.
روحم صیقل و جلا داده بشه....

منتهی گاهی انقدر ما اسیر دو دوتا چهارتای دنیا میشیم که از این دیدگاه فاصله میگیریم.

سلام علیکم

انسان در درون خودش یه گوهرهایی داره که اون گوهرها فقط با آزمون های الهی بیرون میاد و تجلی پیدا میکنه...
آزمون های الهی یه ساختاری داره... که اون ساختار موجب تجلی دادن بالقوه های درون انسان میشه....

مهم اینه که از حکمت آزمون سر در بیاریم...
آیا بدون ابتلاء هم رشد ممکن بود؟
که فرمودن البلاء للولا؟

نظر شما خوب و درست بود... ممنون

^_^ khakestari
شاید مثالم خیلی دم دستی و سطحی باشه 
اما یک دانش اموز وقتی که جواب یک سوال رو اشتباه میده و بابتش منفی میگیره،اون جواب و نکته هیچ وقت از ذهنش پاک نمیشه.

درواقع این هزینه دادن بابت رسیدن به مقصود باعث میشه در نظرمون ارزشمند جلوه کنه.
تا به سختی نیوفتیم و بابتش هزینه ندیم نمیفهمم ارزش واقعیش رو

شاید فقط سیستم من اینجوری باشه که وقتی به سختی می افتم اضطرار یک موضوع رو به خوبی درک میکنم،تا وقتی سختی نباشه اهمیت و اضطرار رو بخوبی درک نمیکنم و براش اقدام نمیکنم.

بنابراین ابتلا برای رشد ضروری هست.

خیلی خوب به مسئله اضطرار اشاره کردید...

انسان وقتی مضطر میشه بیشترین و با کیفیت ترین رجوع به مبدا براش اتفاق می افته...
این رجوع موجب زایش و شکوفایی میشه

ناشناس
سلام

یه جا شنیدم امتحان برای جدا شدن از تکبره

چی باعث میشه تو امتحانا نبریم و حس نکنیم فراتر از طاقتمونه؟

برای من که امتحان تبدیل شده به زمین خوردن متوالی، نه رشد.

سلام

یقینا جدا شدن از تکبر از اثارشه نه غایت و هدفش...

چی باعث میشه؟
باید اول از همه به جهان بینی مون یه سر و سامانی بدیم...
بسیاری از رفتارهای ما ناشی از جهان بینی ما هست

مرتضا دِ
تبریک :)

:)


ان شا الله هر روزمون تولد باشه...

سوته دلان
سلام
ان‌شاءالله عاقبت بخیر باشین و در راه ولایت علی و آل علی...

امتحان الهی؟!
به نظرم برا هرکی یه هدفی داره...
یکی برای صیقل داده شدنش، یکی صبر بیشتر، یکی نزدیک تر شدنش به درگاه الهی، یکی پاک شدن از خطا...
بسته به ظرفیت هرکس، خدا یه جور آزمون میگیره اما به نظرم حکمتش قابل درک نیست...!!

سلام

ان شا الله
به نظر من همین صبر یا صیقل داده شدن و ... همه در راستای یک غایت هست...

تمام امتحانات الهی برای اینه که شخص به کمالات مطلوب خودش برسه...
بیرون ریختن و بالفعل کردن اون استعدادهایی که در درون داره...
باید از کانال ابتلائات عبور کنه

سوته دلان
یعنی برای ائمه هم همینطوره؟!
بیرون ریختن استعداد درونی...
برا همین میگم قابل درک نیست

توی مقاتل اگر بخونید امام حسین قبل رفتن به کوفه سر مزار پیامبر ، پیامبر بر ایشون متمثل میشه و امام به ایشون در پایان عرض میکنن منو همین الان با خودتون ببرید من حاجتی در این دنیا ندارم

پیامبر میفرمایند در بهشت مقامی برای تو هست که جز با شهادت به اون نمی رسی... باید به دنیا برگردی تا شهادت روزی ات گردد...
این یعنی چی؟

درسته ائمه تکامل از نقص به کمال ندارن... چون کامل هستن
اما اونها تکامل از کمال به کمالی بالاتر رو دارن... که البته منافاتی با مقام عصمتشون نداره...

سوته دلان
بله کمال اونها که حتما با کمال ما فرق داره...
ظرفیت ما پر کردن انگشت دونه‌س برای اونها دریا...
البته که عصمت پیامبر بالاخص و ائمه به طور عام بخاطر « و ماینطق عن الهوی/ ان هو الا وحی یوحی» هست وگرنه که خودشون گفتن «انا بشر مثلکم»...
و مطمئنا حسنات الابرار سیئات المقربین...

اما با این حال بازم میگم درک این آزمون سخته... دریافت حکمتش سخته!

ببخشیدا خیلی حرف زدم...
وقت شما رو هم گرفتم

درک حکمتش به صورت جزئی که بله... باید حکیم شد و اهل شهود تا فهمید

این که من عرض کردم حکمت کلی و غایت کلی آزمون الهی هست

رهرو ...
سلام علیکم

ابتلاء یا حاصل و نتیجه عمل ماست. به عنوان عقوبت
یا برای برطرف کردن نقائص
یا ترفیع درجه و رتبه انسان

حاصل همه این موارد قطعا کماله
اما قسمت سخت ماجرا اونجاست که در متن ابتلاء نمی دونیم حکمت این ابتلاء چیه، چون قسمت رنجش رو می بینیم به جای این که فکر کنیم فرصتی برای رشد و کمال ماست.
خیلی سخته وسط امتحان آدم این نگاهو داشته باشه.

سلام علیکم

بله یکی از معانی ابتلاء، رنج هست
منتها اونجا که بحث عقوبت مطرحه نمیدونم باید اسم ابتلاء براش گذاشت یا نه... من عقوبت رو به فارسی میگم تاوان...
البته تاوان هم شخص رو مودب میکنه اما توی ترجمه قرآن دیدم اکثرا معادل ابتلاء و فتن از کلمه آزمایش استفاده شده...

آزمایش برای بالفعل کردن، بالقوه های درون هست... اگر کسی بدونه حساسیت این مسئله رو سعی میکنه به وقت آزمایش خودش رو از هیاهو های بیرون و درون فاصله بده... و قدری معقول تر و فطری تر مواجه بشه که یقینا مواجهه درست با آزمایش برای شخص کمالات زیادی داره...

فرق انسانهای بزرگ با بقیه در نحوه مواجهه شون با آزمایشات الهی هست بنظرم...

رهرو ...
✅آثار بلاء   استاد علی صفایی حائری:  
بلاء، نقطه‌هاى ضعف و اسارت را نشان مى‌دهد. بلاء،بت‌ها و تعلق‌ها را مى‌شکند. چون شهود مى‌کنى که بت‌ها شکستنى هستند و مى‌بینى که پناه‌گاه‌هاى تو را مى‌سوزانند و بر تو آوار مى‌شوند. بلاء، دل را مى‌شکند و به اخبات و انخفاض مى‌رساند که در لغت مخبت به زمین پایین و فرو افتاده مى‌گویند، زمینى که آب بر آن سوار مى‌شود و سرکشى و ارتفاع ندارد.  این خاصیت‌هاى سه‌گانه و غیر از این‌ها باعث مى‌شود که تو بر بلاء شاکر باشى، نه جزع کنى و نه صبور باشى که طلب و شکر برخوردهاى مناسب‌ترى هستند.  «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک على مصابهم».  و همین است که امام سجاد علیه السلام مى‌خواهد تا شکرش بر محرومیت‌ها بیشتر و وافرتر باشد از شکرش بردارایى‌ها.  «اللهم اجعل شکرى لک على ما زویت عنى اوفر من شکرى ایاک على ما خولتنى». اگر با این دید همراه باشیم تمامى رنج‌ها و گرفتارى‌هاى زمان انتظار، نعمت‌ها و عنایت‌هایى مى‌شوند که شکر و طلب را سزاوار هستند نه صبر و جزع را.  بلاء عامل تمحیص است. آدم‌ها و حالت‌ها را غربال مى‌کند و از یکدیگر جدا مى‌سازد. غربال کفر از ایمان، و کافر از مؤمن و غربال حالت‌ها و ذلت‌ها و عزت‌ها و تعلق و فراغت و توجه و غفلت.  
� وارثان عاشورا، صفحه 62

نمیدونید استاد صفایی شاگرد کی بوده؟

چقدر حیف شد توی تصادف از دنیا رفتن...

رهرو ...
یک خواهشی هم از شما و همه بزرگواران دیگه داشتم

لطفا یک قالب ریسپانسیو برای وبلاگ انتخاب کنید تا با موبایل راحت تر بشه مطالب رو  مطالعه کرد.
مطالعه مطالب به این حالت با این فونت که برای کامپیوتر مناسب هست اما برای موبایل نیست، مقداری دشواره.

اینجا و برخی سایت های دیگه قالب ریسپانسیو بیان ارائه میدن.
http://erfanwd.blog.ir/
تفاوت قالب ریسپانسیو با قالب معمولی اینه که با توجه به سایز موبایل بهترین کیفیت متن و فونت رو ارائه میده و بین سایزهای مختلف صفحه به شکل اتوماتیک قابلیت انعطاف داره و نیاز به زوم کردن نیست.

چشم

اگر بلد باشم قالبها رو فعال کنم حتما این کار رو میکنم

رهرو ...
اطلاع ندارم شاگرد چه کسی بودند.
شاید خانم لوسی می بدونن.

برای تغییر قالب باید توی پنل مدیریت، قسمت قالب برید و از اونجا کدهایی رو که از سایت دانلود کردید تو قسمت ویرایش سی اس اس و ساختار قالب قرار بدید.
قبلش باید کدهای قالب قبلی رو کامل پاک کنید.
در اون آدرسی که گذاشتم آموزش هم داره.

فعلا همینطوری یه قالبش رو که ریسپانسیو بوده عوض کردم تا بعدا بگردم قالبی بهتر عوض کنم

ممنون بابت راهنمایی

رهرو ...
خیلی خوب شد.

متشکرم، زحمت کشیدید.

الحمدلله

ممنون از شما

آب‌گینه موسوی

سلام و ادب

شما راقمِ وبلاگِ دیگری به این نام نبودید؟ همان بزرگواری که به من لطف داشتند و در بابِ طبِّ سنّتی راهنمایی کردند؟

سلام علیکم

بله قبلا به همین نام وبلاگ داشتم در این آدرس http://noon-ghalam.blog.ir
در باب طب سنتی نمیدونم چه چیزی گفتم فقط یادمه در مورد روغن کنجد مکاتباتی با هم داشتیم که ناطر به این بود که روغن کنجد برای سرخ کردن مناسب نیست و باید از روغن ارده استفاده کرد...

فرمایشی داشتید در باب طب سنتی؟

آب‌گینه موسوی

عجب!

خواهش می‌کنم؛ عرضی نداشتم. بله. در همین موضوع بود.

پدرِ محترم خوب هستند؟ قابل نیستم ولی دعاگو بودم.

 مدّتی بود که وبلاگ را به روز نکرده بودید و آدرسِ جدید را هم منتشر نکردید و نمی‌دانستم. در وبلاگِ دیگری نظر و پیام‌تان را دیدم و رسیدم به این خانه.

اگر مایل نیستید، بفرمایید که مطالبِ این‌جا را پیگیری نکنم. اگر نه، خوشحال می‌شوم و استفاده می‌کنم.  

 

الحمدلله

فعلا درد های گاه و بیگاه دارن... درگیرن با بیماری...
در سری اول درمانها، بیماریشون رو به حالت خاموش رسوند اما تا نوبت پیوندشون بشه دوباره بیماری عود کرد...
بعد از عود کردن دوباره مشغول درمان شدن...
ممنون بابت دعا... لطف کردید...
ان شا الله حال والده شما هم بهتر باشه...


همون موقع یه مطلب موقت بابت تغییر آئرس نوشتم... و حدود یه هفته ای مطلب حذف نشده بود... شاید شما اون مطلب رو ندیدید و بعد هم که حذف شد...
اختیار دارید... از افتخارات بنده هست که فرهیختگانی چون شما اینجا رو میخونن...
موید باشید به تاییدات الهی

آب‌گینه موسوی
الهی شِفای کامل و عاجل! 
خواهش می‌کنم. 
سپاس، لطف دارید. 
صحیح؛ بله، ندیدم مع الأسف! 
تقاضا می‌کنم؛ بزرگوارید و سعادتِ بنده است. 
شما هم، ان‌شاءللّه.
سربازِ روزِ نهم
احسب الناس...
یک مرد!
بابت پست ذلول فقط میتونم بگم این طرز فکر مایه تاسفه
و اینجوریه که اوضاع جامعه ما به این سمت رفته!
کمی برای نسل های بعدی هم فکر کنین

شما تاسف نخور...

درست میشه


سوته دلان
سلام

آقا می‌دونم بستین یعنی نباید کامنت گذاشت ولی در مورد این تقویم نجومی یه حرفی داشتم...
در مورد عقد و سفر و بسته شدن نطفه و...

یه شخصی می‌گفت از قدیم الایام تا به الان بعضی بچه‌ها که به دنیا میان یه سری بیماری‌هایی دارن که از نظر علم پزشکی امروز، مشکل ژنتیک، کمبود ویتامین یا چیزی تو این مایه‌هاست!
اما غافل از اینکه نطفه در قمر در عقرب بسته شده و باعث بیماری خاصی در جنین شده!
مثل برص، پیسی، کند ذهنی، کمی سوی چشم و... که ما از حکمت اونها بی خبریم!

خودمون رو نباید گول بزنیم...
این عالم هم در حال فعل و انفعالات هستش و اقبال و ادبار داره...

سلام

دقیقا همین طوره...
بسیاری از اختلالات مادرزادی زیر سر رعایت نکردن همین اوقات هست...

خیلی بده که ماها فکر کنیم عالم همین طور یله و رها خلق شده و ماها هرجور که دوست داشته باشیم و هوای نفسمون بگه میتونیم هر عملی انجام بدیم

باید دونست این عالم ، عالم تاثیر و تاثرات هست
معتقدم خدا اون بچه معلول یا عقب افتاده یا ناقص رو نخواسته که اینطوری بدنیا بیان و بعد اسمش رو بذاریم آزمایش... یا امتحان...
مطلقا زیر سر عدم رفتار درست از سوی والدین هست...

حسن قاسمی
آقا تقویم نجومی که گفتید نسخه اینترنتی و یا آنلاین نداره؟

نه متاسفانه

یعنی من چند باری خواستم نسخه اینترنتیش رو بگیرم چیزی گیر نیاوردم

سوته دلان
سلام

مختار بودن مگر غیر از اینه که ما باید بین جبریات زندگی‌مون، اختیار نشون بدیم؟!
بین سعادت و شقاوت... (انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا)
راه سومی هم وجود نداره...

پس چجوری مختار به معنی خیر طلب کردن با شقاوت جور در میاد؟

اینکه اختیار رو اینطور تعریف کنیم که : بین جبریات، انتخاب گر هستیم خیلی تعریف تنزل یافته ای هست...

مثل این میمونه که انسان بگه من بلاخره خواهم مرد... این یک جبر هست... اما نوع مرگم رو خودم انتخاب میکنم...
خب مرگ رو جبر دونستن از منظری بالاتر، یک اشتباهه...
بله مرگ از منطر وهم و خیال یک امر جبری هست... اما آیا انسان همین وهم و خیالش هست؟
اصلا این یک اصله که خدا وقتی عدل محض تعریف میشه که مطلوب هر شخصی رو بهش بده... اگر مرگ مطلوب شخص نباشه و خدا مرگ رو روزی اش کنه با عدل خدا سازگار نیست...
اما الان ممکنه یکی بگه من اصلا مرگ رو دوست ندارم و مطلوب من نیست... ولی میمیرم...
از اون شخص باید پرسید آیا شمایی که مرگ رو دوست نداری همین قوه وهم و خیالت هستی؟ چون کسی که مرگ مطلوبش نیست شان وهم و خیالت هست نه شان عقلی ات... نه روحت... نه سِرت...

سخن گفتن از جبر یک بحث تنزل یافته هست که نوعا در مقام وهم و خیال موضوعیت پیدا میکنه...
اما انتخاب بین سعادت و شقاوت و اینکه راه سومی وجود نداره رو موافقم...
منتها دو بحث باید پیاده بشه...
اختیار به لحاظ لغت از مصدر "خیر" میاد و اینکه عرض کردم برگزیدن یا طلب کردن خیر معناش میشه... حرف گزافی نیست
اما همین طلب خیر یک بار در مقام وهم و خیال تعریف میشه و میشه همون چیزی که در ذهن اکثر ماها هست...
یک بار در مقام عقل و از منظر عقل نگریسته میشه که خب در اون تعریف کمی متفاوت میشه...
انسان در مقام وهم و خیال در تشخیص خیر همواره در معرض خطا هست... چرا؟
چون وهم در فهم حقیقت تنها بهره ای کلی و نظری میبره مثلا وقتی به وهم گفتیم ماشین چگونه پدیده ای هست... اون میفهمه و هر جا ماشین ببینه تشخیص میده... اما دیگه قدرت تفکیک بین انواع ماشین ها و تفاوت کیفیاتشون کار وهم نیست... اینجا باید قوه خیال به کمکش بیاد...
در تشخیص حقیقت هم شبیه همینه... وهم تشخیصش کلی هست و در تعیین مصادیق و جزئیات باید عقل به کمکش بیاد... مثلا سلیمان صرد در مقام وهم میدونه مسلم فرستاده امام حسین هست و امام بر حق هست... در این باورش هم مستحکمه... اما وقتی یک شرایط خاص پیش میاد که باید مصداقا تصمیم بگیره وهمش میگه مسلم که معصوم نیست از طرفی امام هم که در نامه مرقوم نفرمودن مسلم واجب الاطاعه هستن... لذا اگر تشخیص اون در این جزئیات، قتال با ابن مرجانه هست تشخیص من متفاوته...
سلیمان در مقام وهم در تشخیص خیر به خطا میره... چرا؟ چون عقلش ضعیفه...
حالا راهش چیه؟
انسان وقتی به سن تکلیف میرسه دستوراتی خدا بهش میده برای عروج از وهم و خیال به مقام عقل... عقل در تشخیص خیر به خطا نمیره...
اما اکثر ماها اون دستورات رو کامل پیاده نمی کنیم و در مقام وهم میمونیم... لذا قدرت تشخیص خیر رو خیلی از اوقات نداریم...
البته برای این قدرت نداشتن هم روز قیامت باید پاسخگو باشیم...ضرر میکنیم... چون با ما احتجاج میکنن که شما تمام دستورات لازم برای عروج و رسیدن به "فرقان" بهتون داده شده بود.... چرا کاهلی کردید؟...

برای همین وقتی میرفتن پیش آقای بهجت که " به ما استاد معرفی کنید" استاد یعنی کی؟... یعنی کسی که به فرقان رسیده باشه... یعنی کسی که قدرت تشخیص جزئی حق از باطل رو داشته باشه...
قدرت تفکیک جزئی و مصداقی خیر از شر رو داشته باشه...
آقای بهجت میفرمودن: واجبات رو بهش ملزم بشید و محرمات رو ترک کنید مقصود حاصل میشه...
یعنی یا به استاد میرسید یا خودتون به فرقان میرسید...

پس تشخیص حقیقی خیر وقتی اتفاق می افته که انسان یا خودش وارد شهر عقل (ملکوت عالم) شده باشه... در این مقام ، خیر رو با طوع و رغبت انتخاب میکنه و با تمام جان حفط میکنه... یا تحت ولایت کسی باشه که اون شخص به مقام عقل قدسی رسیده باشه...
اما در مقام وهم که هستیم با اینکه میدونیم نماز خیر هست... گاهی اوقات با طوع و رغبت به سمتش نمیریم... بلکه از روی رفع تکلیف به سمتش میریم...
همونطور که فرمودن: بقیة الله خیر لکم
آقا خیر هستن... خیر الله هستن...
ما باید این خیر رو با بصیرت و شناخت انتخاب کنیم با طوع و رغبت انتخاب کنیم... و با طوع و رغبت حفطش کنیم ولو با بذل جان و آبرو...
متاسفانه ما هنوز به این اختیار (با تعریف متعالی ترش) نرسیدیم و لذا طلبش هم نمی کنیم... اگر هم طلبی هست وهمی هست...باز تاکید میکنیم: ما برای اینکه به این اختیار متعالی نرسیدیم باید در روز قیامت هم پاسخگو باشیم... چون تمام دین و دستورات شریعت برای این بود که برسیم...
اینکه نرسیدیم یقینا هر کسی به نفس خود بصیر هست و میدونه چرا نرسیده.... 

سوته دلان
ممنون از توضیح کاملتون...
اما با عدل محض خدا که نوشتین مخالفم که مطلوب مارو میده!
اتفاقا عدل یعنی هرچیزی در سر جای خودش قرار میگیره و اینه که برای ما ناپسنده به طور معمول...
وگرنه اگه قرار بود خدا مطلوب ما رو بده که پس دیگه دلخوری و دلسردی وجود نداشت!
در کل عدل برای ما ثقیل و سخت هضمه!
مگه نمیگیم «الهی تعامنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک»
پس مسلما عدل مطلوب ما نیست! و برای امثال من جا داره که از خدا طلب عدل کنیم!

اینکه از خدا میخوایم با فضلش با ما مواجه بشه نه با عدلش منافاتی با بحثی که ارائه کردم نداره...

اینکه معنای عدل اینه که هر چیزی سر جای خودش باشه هم منافاتی با این نداره که هر کسی به مطلوب خودش برسه...

منتها باید دید این "خودش" کی هست؟... چه حقیقتی هست؟ آیا مطلوب انسان همین مطالبات وهم و خیال هست؟ یقینا خیر
اصلا جهنم پاسخ مثبت خدا به مطلوب عقل انسان گناهکار هست... 

به نظرم باید یه مقدار مبنایی تر با مسئله روبرو شد...
تا درنیابیم ما به عنوان اشرف مخلوقات ، چه حقیقتی هستیم نمی تونیم جهان بینی درستی هم داشته باشیم
یعنی باید اول به این سوال پاسخ داد که این نفس چه حقیقتی هست که فرمودن : "من عرف نفسه فقد عرف ربه"
یعنی شناخت نفس مقارن شناخت رب هست...
وقتی گستره ی نفس برامون روشن بشه این مسائل هم به تبع رنگ و بوی دیگری پیدا میکنه...

سوته دلان
ممنون از وقتی که گذاشتین برای پاسخگویی...

اختیار دارید

من تا این اندازه توان باز کردن موضوع و بحث رو داشتم... یقینا میشه جامع تر هم بهش پرداخت...
منتها در توان من نیست... البته در اصل موضوع هم شما خودتون عاقلید و آنچه در رای شما به صحت و صلاح نزدیک تر هست بهش پابند باشید

پا ییز
اگه بگید یک کلمه از اینها رو فهمیدم: 
خب مرگ رو جبر دونستن از منظری بالاتر، یک اشتباهه...
بله مرگ از منطر وهم و خیال یک امر جبری هست... اما آیا انسان همین وهم و خیالش هست؟
اصلا این یک اصله که خدا وقتی عدل محض تعریف میشه که مطلوب هر شخصی رو بهش بده... اگر مرگ مطلوب شخص نباشه و خدا مرگ رو روزی اش کنه با عدل خدا سازگار نیست...
اما الان ممکنه یکی بگه من اصلا مرگ رو دوست ندارم و مطلوب من نیست... ولی میمیرم...
از اون شخص باید پرسید آیا شمایی که مرگ رو دوست نداری همین قوه وهم و خیالت هستی؟ چون کسی که مرگ مطلوبش نیست شان وهم و خیالت هست نه شان عقلی ات... نه روحت... نه سِرت...

سخن گفتن از جبر یک بحث تنزل یافته هست که نوعا در مقام وهم و خیال موضوعیت پیدا میکنه...

دیگه توان من برای تفهیم همین قدر بود... قصورات رو به بزرگواریتون ببخشید

پا ییز
بعد وهم و خیال با هم فرق دارن؟ 🤔
شما عقل زمینیو گفتید وهم؟ خیال چیه؟ 

بله عقل زمینی اصطلاح خوبیه...

به وهم ، عقل ساقط شده هم میگن...
یعنی عقل تنزل یافته... 

قوه خیال همون قوه ای هست که تمام ادراکات 5 حس ظاهری ما رو ادراک میکنه صورت ادراکات ظاهری ما در قوه خیال بایگانی میشه...
مثلا تن صدای پدرتون در قوه خیال شما ثبت شده... وقتی صداش رو میشنوید بدون اینکه چهره اش رو ببینید متوجه میشید پدرتون هستن...
قوه خیال و قوه واهمه و قوایی مثل حس مشترک و قوه متصرفه و ... همه در محدوده چیزی به نام ذهن قابل بحثه...
همه به هم مرتبط هستن...

لوسی می
من دو سوال بپرسم.
میگید دستورات شریعت برای رسیدن به عقل حقیقی و خروج از وهم بوده؟
خب الان فکر کنید برای من نماز خوندن با رنج همراه باشه.
اما به قصدِ نیل به عقل حقیقی مدتی خودم رو سختی میدم و با رنج میخونم. آیا اینکه من با رنج به تکالیف عمل میکنم و نه با شوق اثرش رو کم میکنه؟ یا شوق ورزیدن نتیجه‌ای خواهد بود از نتایج این سختی دیدن؟ چون واقعا اون اثر رو نمی ذاره و کسی رو هم نمیشه به زور مشتاق چیزی کرد. علاجش چیه؟

دوم اینکه همیشه برام سواله که چرا علامه به مضمون می فرماید اگر مومنی چهل روز با اخلاص کار کند و روز چهلم یک نماز صبح از او قضا شود آن چهل روز کانّه هباء منثورا خواهد شد؟
چرا انجام فعل خوب و خیر در تعالی اینقدر کند عمل میکنه اما ترکش اینقدددر در سقوط اثرگذار و اثربخشه؟
این بی انصافیه! :/
مثال طبیعی خودم براش بلدم. میخوام بگم "چرا" اینطوره؟

قبل از پاسخ عرض کنم که اگر پاسخ بی کیفیت از من دریافت میکنید بذارید به حساب همون علتی که نظرات رو به خاطرش بستم...


شاید منظور شما از خروج از وهم درست باشه اما من برای مخاطبان توضیح بدم که یکی از اهداف شریعت به تعدیل رسوندن وهم هست... انسان اگر در مقام وهم و خیال اعتدال داشته باشه میتونه به عقل برسه و در واقع وهم و خیال ماموم عقل میشن...

اصلا در ابتدا انتظار با شوق اطاعت کردن انتظار موهومی هست... اصولا در ابتدا مسئله ادب باید پر رنگ بشه و تا انتها بحث ادب باید مهمتر از حال خوش باشه برای عبد و البته ادب همواره تکلف هایی داره
 خدا هم به اندازه طلب ماها بهمون عروج میده... غالبا نعمتهای دنیا حال اضطرار رو از انسان میگیره... همسری اهل مراعات و خوب ... بچه های سالم...  وضع معیشتی نرمال و... برای همین میفرمایند شکر در نعمت از صبر در مصیبت سخت تر هست و کسانی که توفیق شکر در نعمت رو داشته باشن خیلی عروج پیدا میکنن... و از اون طرف هم صادقه یعنی کفران نعمت قساوت بیشتری میاره تا عدم صبر در مصیبت...
باید دید چی میخوایم... از خدا چی میخوایم در باب معنا...
ساختار به تنهایی اثر بخشی چندانی نداره... 
به نظر من علت اینکه با وجود انجام واجبات باز هم حس عقیم بودن داریم زیر سر اینه که هنوز بین تکثرات و ایده آل های وهمی مون گم هستیم...
حضور یعنی یافتن خود... خود را که بیابیم خدا رو هم می یابیم...


اما دوم
راستش به خاطر تنگ نظرها اینوجه واکنش خدا رو راحت تر میشه گفت و به حسب ظاهر هم منطقیه...
اما خیلی نمیشه اون صفات خدا مثل : یبدل السیئات بالحسنات رو پر رنگ کرد... حتی اگر لحظه ای برای شخص حضور اتفاق بیفته میتونه به علومی برسه که اگر سه قرن عمر میکرد و شب و روز در کتابخانه ها و آزمایشگاهها بسر میبرد به یک درصدش هم نمی رسید... اگر اون افتادن هست این عروج هم هست... پس به هم میان 
اما شما هر دو وجه خدا رو در کنار هم بذارید یه کدهایی به دستتون میاد... اینقدر هم سخت نیست...



طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان