صفر و سفیر 6

حتما تا حالا براتون سوال شده که یه سری از خواص و مسئولین در یه بزنگاههایی تشخیص هایی میدن و تصمیماتی میگیرن که حتی یه کشاورز بی سواد هم تشخیصش بهتر از اونهاست...

مثلا همون فتنه 88، بسیاری از مسئولین و خواص اون روز گیج بودن و نمی دونستن چه موضعی بگیرن لذا یکی به میخ میکوبیدن و یکی به نعل...

خب ساده ترین و عوامانه ترین تحلیل اینه که بگیم اونهایی که گیج بودن خائن بودن... همسو با براندازی نظام بودن عامدا... اما واقعیت اینه که کسی که یه مقدار (فقط یه مقدار) نفس خودش رو رصد کرده باشه و گرفتاری های اصلاح نفس رو کشیده باشه میفهمه اکثر اون خواص نه عامدانه میخواستن برانداز نظام باشن... نه میخواستن کشور اینقدر در التهاب بیفته... فقط گیج و بی بصیرت بودن... اما این گیج بودنه معلول چیه؟

چرا اینها بعد از سی چهل سال تجربه و چشیدن گرم و سرد حکومت، الان تشخیصی رو که یه کارگر بی سواد ساده میده رو نمی تونن بدن؟ چرا از اون مردم کم سواد کف اجتماع هم عقب ترن به لحاظ تشخیص و بصیرت؟ بله بعضی ها عناد دارن اما اکثرا عنود نیستن فقط گیج و بی بصیرتن... خیلی از این بی بصیرت ها از روز اول اینقدر بی بصیرت نبودن... به مرور بی بصیرت شدن... به مرور گیج شدن...

البته خب شک ندارم که یه سری ها هم هر روز بصیرتر و قوی تر شدن که خدا ان شاالله دل امام زمانشون رو ازشون راضی کنه...

اما واقعا علت چیه که بعضی ها با وجود تجارب زیاد اونقدر گیج عمل میکنن؟

ادامه اش رو در همین مطلب می نویسم و دوباره منتشرش میکنم... اما میتونید تا اون موقع اگر صلاح دونستید نظرتون رو بگید...



چون حربن یزید مردم را دید مصمم بر قتل امام علیه السلام شدند و فریاد آن حضرت بشنید که می فرمود: " آیا فریاد رسی هست که در راه خدا به فریاد ما رسد؟ آیا مدافعی هست که شر این مردم را از حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله بگرداند؟" حر چون این بدید  با عمر سعد گفت: ای عمر راستی با این مرد کارزار خواهی کرد؟

عمربن سعد: والله جنگی کنم که افتادن سرها و بریدن دستها در آن آسانترین کارها باشد

حر: این پیشنهاد که کرد (یعنی بگذارید باز گردد) قبول نمی کنید؟

عمر بن سعد: اگر کار به دست من بود می پذیرفتم لکن امیر تو راضی نشد

پس حر بیامد و دور از مردم به کناری ایستاد پس اندک اندک با حسین علیه سلام نزدیک شد مهاجربن اوس گفت چه اندیشه داری؟ می خواهی بر وی حمله کنی؟ حر جواب نداد و اندام او را لرزه گرفته بود، مهاجر با او گفت در کار تو سخت حیرانم...

حر: ولله خود را میان دوزخ و بهشت مخیر می بینم و بر بهشت چیزی نمی گزینم هر چند مرا تکه تکه کنند و بسوزانند آنگاه اسب برانگیخت و آهنگ خدمت حسین علیه السلام کرد....

 

فضایی که در این چند خطی که از مقتل به صورت خلاصه نوشتم رو احساس میکنید؟ خلوتی که حر با خودش کرده رو احساس میکنید؟... مواجهه با خود فطری اش رو میبینید؟

حالا متوجه شدید که چرا مسئولین ما نتونستن راه حق رو برن؟ قدرت خلوت کردن رو از دست دادن... حتما قضیه حمار رو همه شما میدونید... به این خاطر اسمش شده حمار که نزدیک ترین فاصله بین دو نقطه رو (صراط مستقیم) حتی الاغ ( معروف به نادانی و نفهمی) هم تشخیص میده... پس درک صراط خیلی دشوار نیست برای همین اون کارگر ساده و کم سواد هم میفهمه ، اما چی میشه که حقی که آشکاره برای بعضیا اینقدر گنگ میشه؟

اینها خودشون رو گم کردن... اینکه چی شده گم شدن باید خیلی حرف زد... اما این یه اصله که کسی که خودش رو نیافته باشه نسبتش رو با حق و مسیر حق هم پیدا نمیکنه... اصلا خلوتی نداره که در اون خلوت بتونن خودشون رو پیدا کنن...

اینکه میگن در خانه اگر کس است یک حرف بس است... برای اینهاست... کسی در خانه وجودشون نیست...

حالا اونها در فتنه 88 افتادن و مردود شدن... من قرار هست کجا مردود بشم؟...

همه حرفم اینه که اگر خلوت خودمون رو از دست بدیم افتادن ما دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره...

چیزی که حر رو نجات داد این بود که هنوز اون قابلیت خلوت با خود براش باقی مونده بود... هنوز اون صدای فطرتش اونقدر ضعیف نشده بود که نتونه دستش رو بگیره....

ممنون از تحلیل های خوب بزرگواران... برای من همه شون قابل استفاده بود

ن. .ا
صـــا لــحـــه
افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او اذان یسمعون بها
فانها لا تعمی الابصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور

ناشی از کوردلی در سایه تمدنِ غرب

یاد این فرمایش حضرت علی افتادم :

اگر بصیرت کور باشد نگاه چشم سودی نبخشد

فرمایشتون کاملا درسته... اما میخوام باز یه مقدار جزئی تر بهش بپردازم

سربازِ روزِ نهم
سلام
منتظر می مونم:)

سلام برادر...

نکنه چون هنوز بهت چای ندادم قهر کردی و مطلب نمی نویسی؟

آشنای بی نشان
شاید هم سودای براندازی داشتن هم احتمال میدادن نظام پابرجا بمونه به همین دلیل یکی به نعل میزدن یکی به میخ

به نظرم اینقدر فهم سیاسی داشتن که اگه نظام سقوط کنه توی هر سوراخ موشی برن دواعش اونها رو میکشن بیرون و سلاخی شون میکنن... بلاخره جدی ترین تهدید برای حکومت بعدی عوامل حکومت قبلی هستن...

همون کاری که با اعضای اخوان المسلمین کردن در مصر...

برای دشمنی که چشم طمع دوخته بود اصلاح طلب و اصولگرا هر دو تهدید محسوب میشن... نه به لحاظ ایدئولوژیک... بلکه به لحاظ تهدید برای حکومت بعدی و احتمال سهم خواهی اونها

سربازِ روزِ نهم
الان شاید شبیه کسی شده باشم که مر علی قریه و هی خاویه علی عروشها، قال انا یحی الله بعد موتها؟
نتیجتا به مشاهده مشغولم و در آثار تردد می کنم

الهی ترددی فی الآثار یوجب بعد المزار

:)

آشنای بی نشان
کی گفته  تمام جریاناتی که تو حکومت قبل بودن حتما سلاخی میشن
ما اوایل انقلاب خودمون جبهه ملی کاندید داشته برای ریاست جمهوری در حالی که یه زمانی مصدق نخست وزیر حکومت پهلوی بوده
البته این جریانات به مرور زمان کنار رفتن

فرق قبل انقلاب و بعد انقلاب اینه که 

پهلوی که رفت حکومتی سر کار اومد که میخواست عدالت بر پا کنه... هر چند نتونسته اما دغدغه اش در سطوح بالای نظام هست
اما حکومت انقلاب ما که کنار بره شک نکن بدتر از داعش در کشور ما حکم فرما میشه...
شخمی خواهند زد که در تاریخ مثلش رو ندیده باشن...
این عقیده محکم ترین عقیده ام هست بعد از توحید و امامت و ولایت...

سربازِ روزِ نهم
دقیقا 
در حالی که روحی مشتاگه و بعید الدرب

بیا با هم بیشتر مجالست و مکالمت داشته باشیم... دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید...

بلکه روی هم تاثیر بذاریم و حرکتی بکنیم

صـــا لــحـــه
افلم یسیروا فی الارض اشاره به این داره که دنیا رو سیر کرده و پدیده‌های جزئی رو، کثرات رو مشاهده می‌کنند. البته در آیه این مشاهده رو در مشاهده با چشمِ سر مطرح نمی‌کنه. یعنی بیانِ آیه اینطور نیست که منظور صرفِ مشاهده با چشم باشه. بلکه منظور درک کردن هست و تفکر کردن در اون‌ها
فتکون لهم قلوب یعقلون بها: اینجا آیه اشاره به اون ادراکِ کلی ای داره که انسان بعد از مشاهده جزئیات به وسیله قوه عقلانی، پیدا می‌کنه.
او اذان یسمعون بها: ادراکِ کلیِ عقلانی، تنها ادراکی هست که قابلیت انتقالِ به غیر رو داره به صورت کامل و همانگونه که هست. در حالی که ادراکاتِ وهمانی و خیالی این خاصیت رو ندارند. بایدِ فردِ مقابل خودش تجربه کنه و حس کنه.  مثلا باید خودش با چشمِ خودش بلدرچین رو ببینه. من هرچقدر که براش تعریف کنم بلدرچین چنین است و چنان اون ادراکِ درس و کاملی پیدا  نمی‌کنه. پس "شنیدن" در آیه ناظر به ادراکات عقلانی هست نه حسی
آیه اشاره داره که رفت و آمد و نابودی و ظهور تمدن‌ها در عالم باید برای ما یک عبرت هایی داشته باشه‌. عبرت‌هایی که با تعقل دریافت میشن... کسی که چشمِ دلش (چشمِ حقیقت یاب و حقیقت جو (که حقیقت به وسیله عقل، تعقل میشه )) کور باشه و ادراکاتش از ادراکاتِ حسی فراتر نره و فقط به ماهیات بپردازه و اصلِ وجود (حقیقت ) براش بی اهمیت باشه، این انسان بی بصیرته...
انسانِ با بصیرت سوالاتش در حیطه وجود و وجود شناسی و علیتِ بین وجود‌هاست... سوالاتش چرایی نابودی یک تمدن هست... نه چگونیِ ساختِ یک گلدان یا خنجرِ عتیقه!
تمدنِ غرب کاری که کرد این بود که اتصال خودش رو با حقیقت مطلق و وجود مطلق که خداوند باشه، قطع کرد. فلذا سوالاتش رفت در حیطه چگونگی‌ها و چیستی‌های ماهوی اون‌هم از دریچه علمِ تجربی: Science! اساسا دیگر لازم نداشتند با جهانبینی ای که داشتند به وجود شناسی بپردازند. خدایِ اونها یک خدای ساعت ساز بود که جهان رو آفرید و چرخ دنده هاش رو جا انداخت و دیگه اون دنیا به خدا نیاز نداشت چون می‌تونست بدونِ خدا هم به فعالیتش ادامه بده. پس در این دنیا باید به چیستی ها پرداخت؛ نه به وجود‌ها! 
نگاهِ افرادِ بی‌بصیرت به جهان، یک نگاهِ منقطع از وحی و توحید هست
نگاهی که در اون خداوند جایی نداره... خدایی که همه‌ی عالم هم در حدوث و هم در بقا به اون نیازمند باشند! پس دین و برنامه حیات در اون بی معنا میشه و انسان باید خودش خردِ بشریِ منقطع از وحی‌ش رو به کار بیاندازه تا راه حل مشکلات رو پیدا کنه
فلذا این انسان‌های بی بصیرت که در هوایِ تمدنِ غربی تنفس می‌کنند، چون خدا رو در عالم هیچ‌کاره می‌دونند، تفسیرهاشون از پدیده‌ها و وقایع غلطه و مرتب گند می‌زنند! مخصوصا این گند زدن‌ها در جمهوری اسلامی خیلی پررنگ تر هم میشه!

کلا برای بی بصیرت بودن لازم نیست، مسلمان باشیم یا نباشیم. لازمه که توحید رو نفهمیده باشیم

اینم به خاطر شما! حالا حوصله دارید بخونید؟ :)

ممنون... خیلی نظر خوبی بود انصافا... همش رو خوندم

کاملا درسته به نظرم
فقط یه سوال:
اون نگاه پدیدار شناسانه یا وجود شناسانه نیازی به هیچ ظرفیت سازی در درون شخص نداره؟
یعنی هر کسی با هر سعه وجودی آیا میتونه نگاه وجودی درستی داشته باشه؟

شما خیلی به مقصود من نزدیک شدید... من میخوام به یه پله قبل از نظر شما اشاره کنم...

لوسی می
من گمان میکنم نمیشه به سادگی علت موضع اونها رو معلوم کرد و به مطالعه‌ی دقیقی نیاز داره. در نتیجه این چیزهایی که میگیم شاید صرفاً اولویت‌بندی‌ایه که در ذهنمون می‌کنیم و شاید مبنای احساسی هم داشته باشه.
در هر حال شخصاً علت ماجرای فتنه رو در بخشی از خواص طمع می‌دونم و در بخشی دیگر عدم شجاعت.
مسئله از نظر من فقط بی‌بصیرتی نیست. بی‌بصیرتی وقتی اتفاق می‌افتد که کسی بازی بخورد و بدون اینکه بداند پازل دشمن را تکمیل کند و نتواند نتیجه‌ی اقدامش را به درستی ببیند و عاقبت‌اندیشی کند. این شخص بی‌بصیرت است. اما بعد از آشکار شدنِ نقش دشمن، چیزی که مانع موضع‌گیری میشه بی‌بصیرتی نیست. چون نقش و هدف دشمن آشکار شده. بعد از آشکار شدنِ بازی برای بالادستی‌ها از عوامل اصلی فتنه بگیرید تا همه‌ی اونهایی که مواضعشون نامعلوم و غیرصریح بود یا طمعی داشتند و یا شجاعتِ کناره‌گیری از دوستانشون رو نداشتند.
من به یاد طلحه و زبیر می‌افتم. هیچ کدومشون مایل به حذف اسلام نبودند  اما نسبت به وضع موجود احساس مهجور ماندن می‌کردند و مطامعشون تامین نشده بود و به طمعی وارد مبارزه شدند با این حال بعد از آشکار شدنِ غلط بودنِ مسیر برای شخصی مثل زبیر، او شجاعت کناره‌گیری را نداشت.

نمیدونم مرتبطه یا بی‌ربط. ولی به یاد نکته‌ای از حضرت آقا افتادم درمورد شجاعت امام حسن علیه السلام و این ایام مزین به نام ایشون هست.
رهبری میگن امام حسن شجاع‌ترین چهره تاریخ اسلام هستند(...) شجاعت آن است که انسان بر اساس آن چیزی که مصلحت فکر و ایدئولوژی اوست عمل بکند، اگرچه کسی نفهمد. و امام حسن حاضر شد خود را و نام خود را و وجهه‌ی خود را و محبوبیت خود را در میان دوستان نزدیکش، فدای مصلحت واقعی بکند. حاضر شد او را نشناسند ولی اسلام واقعی را بشناسند و اسلام بماند.

یقینا عوامل درست عمل نکردنشون متفاوته...

من قصد ندارم بحث جزئی سیاسی بکنم... یه اصلی رو میخوام بیان کنم... فرق اصل با بیان مصداق اینه که مصداق قابل تامیم نیست اما اصل رو هر کسی میتونه در جزئیات و مصادیق به کار ببنده...
مثلا همین طمع و ترسی که شما فرمودید یقینا درسته اما بلاخره همین ها عامل بی بصیرتی میشه دیگه...
مثلا ممکنه اون ترس اونقدر مشاعیرشون روتحت تاثیر قرار داده باشه که تمام منطق و وهمشون رو مسخر کرده باشه...
من میخوام به اصلی اشاره کنم که به مرور در این سیاسیون از بین رفته... وقتی از بین رفت یا ترس یا طمع یا هر چیز دیگری جاش رو میگیره...
انسان هرگز بین حق و باطل معلق نمی مونه... یا به سمت حق میره یا باطل...
به سمت باطل با جنود جهل میره و به سمت حق با جنود عقل... اون ترس و طمع جنود جهل هستن...

پیـــچـ ـک
سلام
یاد این خبر افتادم یه یکی از مراجع با یه سری از آقایون دیدار داشته! 
چه کار بدی کرده!
نخواستم اسم ببرم. هنوز به نظرم اون مرجع آبزومنده و اون افراد بی ارزشتر از اسم بردن.

سلام

متوجه اون خبر نشدم...
یکی از مراجع با سران فتنه دیدار کردن؟

پیـــچـ ـک
بله

نمیدونم کی بوده... نیتش چی بوده؟ آگاه کردن اونها؟

صـــا لــحـــه
راستش جواب این سوال یه کم سخته. بدون مطالعه اگر بخوام جواب بدم باید بگم، ذهنم رفت سمت حدیث السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن اُمّه! به نظرم قضیه خیلی به مادر بر میگرده... به پدر... خانواده...
ظرفیت سازی رو این افراد انجام میدن وگرنه فطرت، این تمایل رو داره ولی باید سمت و سوش داد و اون رو پروراند.
چون بچه از همون سال اول و دوم زندگیش هی می‌پرسه چرا؟؟؟ چرا؟ چرا! یل می پرسه این چیه؟ این چیه!؟
پس باید این سوالات درست پاسخ داده بشه... خیلی مهمه.

چقدر این حدیث رو دوست داشتم و توی دوران خدمتم چقدر به لحاظ فلسفی روش کار میکردم...

مقاله ای نوشته بودم تا اونجا ارائه بدم... اما در نهایت پشیمون شدم

ممنون که اینقدر انرژی گذاشتید
پاسخ آخرم به خانم لوسی می مربوط به شما هم میشه

لوسی می
خب اگر قرار باشه اینطور نگاه کنیم اصل موضوع در خلاء ایمان کامله.
کلا اصل هر موضوعی که به نتیجه‌ای جز حق منجر بشه عدم وجود ایمان در اشخاصه! چون عقل باعث ایمان میشه و ایمان عامل عمل.

من فکر میکنم خیلی اذیتتون کرده باشم...

شاید اگه ادامه مطلب رو بنویسم بگید همین رو میخواستی بگی و این همه اذیتمون کردی؟
اما به نظر من مسئله ای بسیار محوری هست و بسیار تعیین کننده...
به هر حال اگه زیادی درگیر شدید عذر میخوام
پاسخ به نظرات مانع میشه ادامه اش رو تمام کنم

لوسی می
نمیدونم مخاطب این پاسخ واقعا من بودم یا همه کسانی که کامنت گذاشتند! 😐
چون من اذیت نشدم :)
درگیر هم نشدم. فقط نظرم رو نوشتم.
بنویسید. منتظریم.

کسانی که روش فکر کردن و وقت گذاشتن... فکر کنم مربوط به همه بشه


الحمدلله

پیـــچـ ـک
فکر میکنید سران فتنه به کاری که میکنن آگاه نیستن؟!
لازم بود کس دیگه نبود آگاهشون کنه؟
یعنی نباید یه مرجع بدونه که از هر رفتارش ممکنه برداشت رسانه ای بشه؟
دقیقا مسئله عدم بصیرته. بعد از مرحوم منتظری خیلی سعی کردن از مراجع بزرگ دیگه استفاده کنن که به کارشون وجاهت دینی بدن. 
مردم از محتوای حرفای اونها خبر دار نمیشن. ولی از اصل دیدار خبر دار میشن. قبلا با یکی دیگه از مراجع که اهل سیاست نیست هم خواسته بودن دیدار کنن که اون مرجع با این که اصلا موافق مواضع رهبری نبوده ولی دیدار رو قبول نکرده بوده. 
به قول شما خواص باید خیلی بصیرت داشته باشن.
اینم اضافه کنم استفاده شون از مراجع فقط تا زمانیه که بتونن فرد مورد نظرشون که هنوز وجاهت مرجعیت رو نداره بزرگ کنن. البته این نظر شخصیمه.

سران فتنه دچار کور فهمی هستن...

فکر میکنن به نفعشونه... اما چون قلوب و ابصارشون مهر شد نمی فهمن... نمی فهمن که حتی برای دنیاشون هم خوب نیست...
اونها در راس تمام از دست دادگان خویشتن هستن...

نمی دونستم ماجرا اون مرجع رو... بی بصیرتی که مرجع و عوام نمی شناسه... 


لوسی می
خیلی خیلی به ماجرای حر فکر می‌کنم. خیلی خیلی.
اما خیلی موافق این تعبیر شما نیستم. خلوت با خویشتن لزوما به مشاهده‌ی حق منجر نمیشه. مشاهده‌ی خودِ فطری رو کاملا قبول دارم که منجر به مشاهده‌ی حق میشه. اما این، اتفاق ساده‌ای نیست. درسته که خلوت با خویشتنِ وجودی می‌تونه نقش خوبی در این مشاهده ایفا کنه اما به نظر بنده عاملِ اصلیِ این مشاهده نیست.

خب من خویشتن رو با خود فطری یکی میدونم

وقتی میفرمایند من عرف نفسه فقد عرف ربه منظور از نفس کدوم نفسه؟
یا کدوم خود هست؟
منظور من همون خود هست...
برای یافتن اون خود باید خلوت به معنای درستش داشت...

لوسی می
معنای این نفس همون نفس فطری هست.
فطره الله التی فطر الناس علیها.

این خلوتی که در اون انسان خویشتن رو مشاهده کنه یه خلوت فیزیکی نیست...

میتونه توی دل اجتماع باشه
منتها باید قابلیتش در شخص ایجاد بشه... 
حر هنوز اون قابلیت رو داشت... میتونست با خود فطری اش مواجه بشه... صداش رو به وضوح میشنید...

جای دیگه هم در مقتل بود که وقتی حر از کوفه حرکت کرد صدایی شنید که بهش گفت "حر تو بر خیر هستی"
حر میگفت من چگونه بر خیرم وقتی به دستگیری پسر فاطمه میروم؟
حر میگفت وقتی برگشتم کسی رو ندیدم... و نمی دانستم صدا از کجاس بود...

زمستان ..
ّبه قول دوست وبلاگی ما :  در خانه اگر کس است، یک حرف هم زیاد است... 


سلام به دوست وبلاگی برسون

خوبی؟... 

صـــا لــحـــه
شما خیلی خوب تاریخ‌خوانی می‌کنید.
احسنتم :)

شما لطف دارید


از فرصت استفاده کنم و در ادامه مطلبم بگم
خلوت داشتن به معنای خواباندن هیاهوی درونه... به معنای قرار گرفتن در جایگاه خود هست...
پس خلوت نیاز به شناخت جایگاه فعلی خود هم داره...
نوعا هیاهوهای درون انسان نمیذاره انسان با خود واقعیش روبرو بشه...
البته هیاهو های بیرونی و کثرات و جلوات خلق هم وقتی موضوعیت پیدا میکنن که درون شخص مستعد غرق شدن باشه و قرار نگرفته باشه در جای خودش

لوسی می
توضیح شما این سوال رو ایجاد میکنه که منِ فطری حر در گذشته‌ش کجا بود؟ شایدم همیشه بوده...باید بهش فکر کنم.
من ماجرای جناب حر رو بیشتر با "لنهدینهم سبلنا" توضیح میدم.
هرچند این دو توضیح در اصل منافاتی با هم نداره.
اینهایی که نوشتم در تضاد و مخالفت با نظر شما نبود. بیشتر گفتگو کردیم.
ممنون بابت متن.

اینکه قبلا کجا بود من نمیدونم حتی میتونم بگم این از اسرار وجودی هر شخصه که فقط اولیای خدا ازش آگاه هستن... اما قابلیت رو انسان حفظ کنه به وقتش راه درست رو میره...

مهم حفظ قابلیت هست... و در راه بودن...
بله شک نکنید منافاتی با هم ندارن

آشنای بی نشان
کامنتا رو میخوندم سوالی به ذهنم رسید؟
چه چیزی قلوب و ابصار رو مهم و موم میکنه؟
گناه؟

پا گذاشتن روی دانسته های صحیح

عمل نکردن به دانسته ها و مداومت بر اون...

پیـــچـ ـک
دارم نظرات رو میخونم به حرفای خودم رسیدم.باید یه چیزی رو درست کنم. اما الان امکان ویراش نیست اینجا میگم. وقتی مینوشتم حواسم نبود مفهوم متفاوت میشه
یکی مراجع باهاشون دیدار نداشته. سران فتنه با یکی مراجع دیدار داشتن.
فرق دارن باهم. ولی اون نکته ای که اشاره کردم سر جاشه.

بله خیلی مهم بود

چون در ذهن من اینطور اومد که فی نفسه کار بدی نکرد... رسانه ها همیشه هوچی گری میکنن... با خودم گفتم شاید امید داشته تغییر و اصلاحی ایجاد کنه
خوب شد اصلاح کردید
این خیلی فرق داره

آشنای بی نشان
خب چی باعث میشه آدم به دانسته های صحیح عمل نکنه؟

خیلی چیزا

مثلا تن پروری
عدم صبر
ترس
هوس
طمع
شهرت

پیـــچـ ـک
چه قدر از نظر خانوم صالحه خوشم اومد مخصوصا اونجا که گفتن:

 خدایِ اونها یک خدای ساعت ساز بود که جهان رو آفرید و چرخ دنده هاش رو جا انداخت و دیگه اون دنیا به خدا نیاز نداشت چون می‌تونست بدونِ خدا هم به فعالیتش ادامه بده. 

دقیقا همین طورن! نمیگن تفکرات وحیانی، وحیانی نیست. بلکه میگن تفکرات انسانی میتونن حتی درست تر از تفکرات وحیانی باشن.  برای همین دنیای امروز رو بی نیاز از ادیان الهی میدونن.

عقیده من اینه که کسانی به لحاظ نظری بر اون سرزمین احاطه دارن که کوتاه قامتن...

قامت عقیده شون کوتاهه...
طهارت لازم برای بلند اندیشی ندارن... لذا نتیجه این میشه...

بله خیلی خوب توضیح دادن...

پیـــچـ ـک
درسته رسانه ها کارشون هوچی گری هست. ولی همین رسانه روی ذهن عموم اثر میذاره. ما نباید کاری کنیم که رسانه ها از حرفامون بتونن به نفع خودشون برداشتی داشته باشن. به فرمایشات رهبری دقت کنید. هیچ وقت نمیشه ازشون برداشتی غیر از اونچه که باید داشت.



در کل با حرف شما موافقم

گاهی برای اینکه خود حضرت آقا بدنام نشن ممکنه کسی خودش رو سیبل کنه یا روی مین بخوابه بقیه رد بشن...
گاهی پیش میاد...
نمیشه مطلق همه چیز رو واکسینه کرد تا تهمتی پیش نیاد...
تهمت هست مهم اینه که کاری که میکنیم مورد رضایت خدا و ولی اش باشه

مرتضا دِ

دردم دل گرفت...
دلم درد گرفت حتا

+ خلوت|تنظیم رابطه یک عمل با خدا بدون درنظر گرفتن هیچ چیز دیگری هیچ چیز| خیلی خیلی مهم است.

سلام

چرا دل درد گرفتی برادر؟
این تعریف شما هم قشنگه
تعریف من اینه که خود فطری هر انسانی "تنها" راه ارتباطی اون شخص با حق متعاله و خدا اگر بخواد در تصمیمات و رفتار و کردار و افکار اون شخص تجلی داشته باشه از کانال همین خود فطری شخص هست...
باید این خوذ را دریافت... در خلوت خود

مرتضا دِ
بی خیال :)

تشکر میکنم ازت که مبشر و محیی بیان هستی با این پست ها و یادآوری ها

خرابم نکن دیگه...


:(

سربازِ روزِ نهم
نظرات رو هم بخونم؟

چرا آخرش لبخند نذاشتی؟

بخون ، از خود مطلب مفیدتره

سربازِ روزِ نهم
سه تا نکته توی نظرات برام جلب توجه کرد
یکی صدایی که حر توی کوفه شنید شاید اولین بار بود می خوندم و برام جالب بود
بعدی شجاع ترین فرد تاریخ اسلام که  شنیدن درباره امام حسن رو دوست دارم

و بعدی درباره اسرار وجودی هر شخص که برای همینه که امام به اندازه همه بشریت راه هدایت منحصر به خودشون داره

در مورد اول این داستان رو حر وقتی توبه کردن به خود امام میگه و امام بهشون می فرمایند تو الان به خیر بازگشتی...

ذومی برای من هم خیلی زیبا و با شکوه بود
سومی هم بله... همینطوره

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان