همسرِ اصیل

++: تو که اینقدر ظاهربین نبودی بابا جون!!! عظمت مادرت به من ثابت شده... فقط باید چشم عظمت بین داشته باشی...

--: من ظاهر بین نیستم... مامان رو هم کوچک نمی بینم، فقط گفتم من دوست دارم در ازدواجم سطح تحصیلات همسرم با من برابر باشه...

++: اگر سطح تحصیلاتتون برابر بود و وسعت روحی تون خیلی فرق داشت چی؟

--: یعنی باید بین این دو انتخاب کنم؟

++: نه الزاما... اما رسم دنیا هست که تمام خوبیها رو یه جا به آدم نمیده...

--: یعنی میخوای بگی شما در وسعت روحی با مامان در یک تراز هستین؟

++: نمیدونم... اگر بخوام صادق باشم باید بگم اون بالاتر از منه... حداقل من اینطور برداشت میکنم...

--: ولی شما خیلی صبورتر و عاقل تر به نطر میرسی...

++: میگم ظاهر بین هستی دیگه....

--: خب شما چی دیدی که این حرف رو میزنی؟

++: یه نمونه اش رو میگم: مامانت بعد از 20 سال زندگی با من، یه روزی که داشتیم در مورد زندگی خواهرش صحبت میکردیم ، گفت خواهرم در انتخاب همسرش عجله کرد... هیچ تحقیقی نکردن... داشتم بحث میکردم که توی اون سن آدم خام هست و پدر و مادر باید هشیار باشن... که گفت:

نه... خود من بیش از ده تا خواستگار داشتم... اما قبول نمیکردم... چون نمی خواستم فقط ازدواج کنم... بعد موقعیت های خواستگارهاش رو که گفت بعضی هاشون از من خیلی بهتر بودن حداقل به لحاظ وضعیت اقتصادی... و موقعیت اجتماعی...

--: واقعا!!!!! مامان بیش از ده تا خواستگار داشت؟!!!!!... نمیدونستم... البته خب مامانم خوشگله... طبیعیه خواستگار زیادی داشته زمان مجردیش... این ربطی به وسعت روحی نداره بابا...

++: میگم که عجولی.... بله ممکنه تعداد خواستگارهاش به خاطر زیبایی اش بالا بوده... اما اینکه 20 سال توی تمام فراز و نشیب های زندگی مون توی تمام خوشی ها و بگو مگو هامون هیچ وقت اشاره ای نکرد و به من نگفت به نظر من خیلی روح بزرگی میخواد...من نتونستم همچین امتیازی داشته باشم و 20 سال به روش نیارم پسرم...

--: آهان... راست میگی... حالا قضیه فرق کرد...



ان شا الله در سال جدید مطالبی از این سنخ رو در پوشه ی " بر عرشه ی خیال" ذخیره میکنم
ن. .ا ۲۰ نظر

آخرین مطلب سال

شاید این آخرین مطلب سال 97 این وبلاگ باشه...

دارم هر روز آمار موثرترین وبلاگ ها رو جمع میکنم هر چند بنا بود اگر به 50 نفر شرکت کننده رسید آمار بدیم اما همین هم خوب بود بنظرم... افراد مختلف با روحیات مختلف شرکت کردن که این خیلی مهم بود... ان شا الله سعی میکنم در نیمه اول فروردین آمار رو منتشر کنم... و حرفهای مربوط به پویش رو میذارم در همون مطلب بیان میکنم...

اما به عنوان آخرین مطلب سال خودم میخوام از کسانی منو به عنوان یکی از موثرها معرفی کردن تشکر کنم... چون نشد برم توی وبلاگ تک تکشون و تشکر کنم... نمیشه انکار کرد که نظر لطف بزرگواران موجب انرژی گرفتن اینجانب شده...

اما برگردم و در مورد وبلاگ نویسی چند خطی بنویسم

این محیط از محیط هایی هست که ماهیتا در مقایسه با بقیه فضاهای مجازی میزان تاثیر گذاری بالایی داره به شخصه انسانی هستم که یافتم تنهایی انسانها امری قطعی هست... و از روزی که این حرف رو درک کردم تصمیم به ازدواج گرفتم... من ازذواج نکرده بودم که همسرم تمام تنهایی هام رو پر کنه و حتی ازدواج نکرده بودم که کسی تماما من رو درک کنه... مخصوصا در مسائلی که برام شدیدا مهم بود انتظار درک شدن نداشتم... و وقتی سطح انتظاراتم از همسر اومد پایین، به راحتی تصمیم به ازدواج گرفتم... و چون سطح توقعم واقعی و معقول شده بود همسرم رو با حریت بیشتری دوست داشتم... چون صرفا به خاطر منافعی که به من میرسوند بهش علاقه نداشتم... بلکه وجودش به عنوان کسی که داره سیر الیه راجعون رو طی میکنه برام اهمیت داشت و داره...

من حتی ذوستانی دارم که خیلی بیشتر از خودم منو میفهمن... اما سطح توقعاتم از اونها هم شدیدا پایینه... اگر گاهی میرم میبینمشون نه از این بابت که حرف بزنم و تخلیه بشم یا فهمیده بشم... بلکه تمام حظی که از دیدارشون میبرم توی همون چشم در چشم شدن اول دیدار و دست دادن ایتدای کار خلاصه و تامین میشه... دیگه اگر هیچ حرفی هم نباشه من اعتراضی ندارم...

من همچین آدمی هستم که نمی گم تا درک بشم... نمی نویسم تا مورد توجه قرار بگیرم... البته انرژی ای که از نوشتن میگیرم قابل انکار نیست... و شاید همین هم یکی از عوامل موندن من در این چند سال در این فضا باشه... اما اغلب چیزهایی مینویسم که فکر میکنم باید نوشته بشه... میخوام بگم با وجود این که حدود ده سالی هست که یه تنهایی معقولی رو پذیرفتم و برای رفع این تنهایی هیچ نگاهی به خلایق ندارم اما این محیط مجازی از محیط هایی بوده که در رشد من موثر بوده...

و میبینم که خیلی از نویسنده های دیگه هم در این فضا رشد کردن...

اما با همه اینها این رو بدونیم حضور همگی ما در اینجا موقتیه... اما آثار این حضورموقت ما در اینجا ممکنه ماندگاری خیلی بیشتری در مخاطبهای ما داشته باشه و ما نسبت به این آثار مسئولیم و در قیامت باید پاسخ بدیم...

سال خوب و پر برکتی رو برای تمام هموطنان و بزرگواران این فضا آرزو میکنم...

ن. .ا ۱۱ نظر

انتقال انرژی و محبت

چند روز پیش همکار جدیدم سر درد داشت... همون نیرویی که خیلی دوست داره باهام بحث و هم کلامی کنه... بهش گفتم بشین روی صندلی...

براش توضیح دادم که کف دست خیلی انرژی داره... بذار با کف دستم پیشونی ات رو ماساژ بدم، سر دردت بهتر میشه...

وقتی با کف دستم روی پیشونی اش فشار میدادم خودش هم خیلی احساس رضایت میکرد... و جالب بود که فردا خودش اومد و گفت: مهندس بیا یه مقدار سرم رو ماساژ بده... دیشب به مادرم گفتم و این کار رو میکرد برام... خیلی خوب بود...


من میدونستم اثر کف دست رو برای همین اغلب مواقع برای نوازش پسرم کف دستم رو روی سر و صورتش میکشم...

اون نمیدونه چه اتفاقی داره می افته اما بعضی شبها که کنار من میخوابه خودش کف دستم رو میگیره و میذاره روی صورتش... این طوری احساس آرامش میکنه... یا وقتی جایی از بدنش ضربه میخوره میاد بغلم و کف دستم رو میذاره روی جایی که درد گرفت...


بزرگواری به ما آقایون میفرمودن برای محبت به همسرانتون حتما از نوازش با کف دست بر روی سرشان استفاده کنید... خیلی محبت میاره...



جالبه اون روز که سر همکارم رو ماساژ دادم شب وقت خواب وقتی مروری در خودم میکردم میدیدم من هم نسبت به همکارم علاقه بیشتری پیدا کردم...
حتما بی حکمت نیست که در روایات به ما فرمودن روی سر بچه های یتیم دست نوازش بکشید... چون اونها کمبود محبت دارن و وقتی بزرگتری دست روی سرشون میکشه حتما اتفاقات شگفتی می افته...
برای من مجرب هست...

ن. .ا ۲۴ نظر

ابوتراب

حق اگر جلوه ی با وجه اَتَمّ کرده در انسان

کان نه سهل است و نه آسان

به خود حق که تو آن جلوه با وجه اَتَمّی

بابی انت و امی


شهریار در وصف مولا علی علیه سلام

ن. .ا ۳ نظر

حکمت و علت

وقتی از تفاوت دقت و وسواس، سرعت و عجله، سهل گیری و بی تفاوتی، صبر و تعلل و... گفتم براش جالب شده بود... گفتم اولی ها همه عقلانی هستن و دومی ها همه بدلهای شیطان هستن...

گفت: ولی خب تشخیصش سخته... خودت تا حالا به بدلهای شیطان مثل عجله و وسواس و ...مبتلا نشدی؟

گفتم: چرا ... شدم... اما مهم اینه که انسان بفهمه از کجا داره گزیده میشه...حداقلش اینه که از سردرگمی بیرون میاد و برای علاجش گام موثری برمیداره...

گفت: خب چجوری تشخیص بدیم؟

گفتم: این مثل رو شنیدی؟ : سر چشمه شاید گرفتن به بیل.... چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

اگر مبدا اون بدلهای شیطان رو پیدا کنیم میتونیم راحت تر تشخیص بدیم...

گفت: مبداء؟... خب سرچشمه اش چیه؟

گفتم: شنیدی در روایات میگن دجال تک چشم هستن؟

گفت: آره...

گفتم: تو الان انسان تک چشم میبینی؟

گفت: نه

گفتم: یعنی الان دجال در بین ماها نیستن؟

گفت: قاعدتا باید باشن

گفتم: به نظر من از زمان حضرت آدم هم بودن... هنوز هم هستن... تک چشم میتونه به معنای تک بعدی دیدن باشه... از اون طرف یک فرمایش سنگینی بین عرفا هست که میگن انسان الهی ذوالعینین (دو چشم) هست... یعنی به هر پدیده ای از دو منظر نگاه میکنه...

شاید اصلا حکمت اینکه خدا به ما دو چشم داده همین باشه...

گفت: آره... چه جالب... حالا اون تک بعدی چیه و اون دو منظر چیه؟

گفتم: خیلی بخوام فلسفی بگم میگم تک بعدی یعنی فقط خلقی دیدن یا فقط حقی دیدن... اما نگریستن از دو بعد یعنی یک پدیده رو هم وجودی و حقی ببینی و هم بر اساس مناسبات خلقی ببینی

گفت: انتظار داری من متوجه بشم؟

گفتم: کاربردی ترش میشه اینکه کسی که فقط به علت وقایع توجه داره... تک چشم هست و اگه اسمش رو دجال نذاریم حداقل باید بگیم نفوذ شیطان در اون شخص راحت میشه و داره در زمین شیطان بازی میکنه

ولی کسی که هم به علت وقایع توجه داره.. هم به حکمت وقایع... اون شخص دارای دو چشم هست و شیطان نمیتونه در چنین انسانی به این سادگی ها نفوذ کنه...

گفت: یعنی اغلب اوقات ما شیطانی میشیم؟

گفتم: تا شیطان رو به چه معنایی بگیری... شیطان از ماده "شطن" میاد... و شطن یعنی دور شدن...

خب بله... همین که اغلب اوقات در مواجهه با وقایع توی باغ نیستیم یعنی دوریم... یعنی دچار شطن شدیم...

گفت: ولی سخته...

گفتم: همیشه از مکاید شیطانه که افق دور رو نشونت میده و ناامیدت میکنه... دو چشم که باشیم و هم قدم اول رو ببینیم و هم افق رو... هرگز نامید نمیشیم...



و البته این بحث خیلی جای بسط داره...


ن. .ا ۹ نظر

حسرت

کاغذ نقشه، کف هال پهن بود و من مشغول طراحی بودم... پسرم و خانمم گوشه دیگر هال نشسته بودن و با هم مشغول بازی بودن... تلوزیون سخنرانی خطیب جمعه (آقای صدیقی) رو پخش میکرد... من گوشم با خطبه بود... خطیب جمعه اشاره به فرمایشات رهبری برای 40 سال دوم کردن و فرمودن:

" جوانان عزیز، رهبری حساب ویژه ای روی شما باز کردن..."


ناخودآگاه بدون اینکه فکر کنم، از ته قلبم با محبت خاصی بر زبانم جاری شد : "عزییییزم..."


خانمم برگشت گفت: با من بودی؟

با لبخندی غم آلود نگاهش کردم و بعد از مکثی گفتم:

با آقا (رهبری) بودم...

لبخند رضایت بخشی زد و گفت: چی شد؟

گفتم: آقا صدامون کرد... و من هنوز پای این کاغذها نشسته ام...

یکی از جدیترین دغدغه هام برای رها شدن از این کارای کارمند گونه در شرکتهای خصوصی همینه که وقتم آزاد بشه و کارهای بیشتری انجام بدم برای این انقلاب...


گفت: ان شا الله وقتت باز میشه...

گفتم: قیامت نمی تونیم توی چشم این بزرگواران نگاه کنیم...





ن. .ا ۱۶ نظر

ربط بین اختیار و ولایت

من مطلب "ریاضت برای اختیار" رو در ادامه و تکمله مطلب " دو سوال" نوشتم...

این دو مطلب کاملا به هم مرتبط هستن... در مطلب اول اشاره شد که امام زمان فرمودن در عصر غیبت شیعیان ما به رواة مراجعه کنن و رواة احادیث ما بر امت حجت هستن... جدای از بحث علمی در مورد ماهیت این حجیت، سوالی پیش می اومد که از کجا بفهمیم در عصر ما چه کسانی مصداق اون :رواة احادیثنا" هستن... با توجه به اوصافی که براشون مشخص کردن اما باز هم نمیشه به قطعیت گفت فلانی همون راوی مد نظر معصوم هست و بر ما حجیت دارن...


این سوال سوال جدی ای هست...

در ادامه این مطلب، مطلب "ریاضت برای اختیار" رو نوشتم... در واقع خواستم بگم سختی تشخیص در انتخابهای مهم زندگی مون، زیر سر اینه که خدا به ما اختیار داده و به خاطر وجود این اختیار هست که این سختی ها پدید میاد... چون داشتن اختیار یک نعمت محسوب میشه... و هر نعمتی ، شکری رو در پی داره... شکر نعمت اختیار چیه؟...

 شما هم فکر کنید روش...

اما یه نکته عرض میکنم... هر وقت پیش آقای بهجت میرفتن و میگفتن استاد راهی "اهل و صالح" به ما معرفی کنید (شاید همون راوی مد نظر ما) ایشون میفرمودن: انجام واجبات و ترک محرمات... در این وادی بیفتید اگر بنا باشه به استادی برسید، میرسید... بنظرم شکر نعمت اختیار در وادی عمل، حفاظت و حراست از عقل هست... و این حفاظت و حراست جز با اهتمام به انجام واجبات و ترک محرمات ممکن نیست


ما اگر شکر نعمت اختیار رو به جا نیاریم در تشخیص خیر دچار سردرگمی میشیم... لذا خیلی طبیعیه که این سوال عموم مردم باشه که از کجا تشخیص بدیم راوی مد نظر معصوم در عصر ما چه کسی یا چه کسانی هستن؟...و یقین بدونیداین سردرگمی با بردن نام شخصی یا اشخاصی به عنوان راوی از بین نمیره بلکه فقط اختلافات و مشاجرات افزایش پیدا میکنه...

چرا خدا مسئله ای به این مهمی رو (تعیین مصداق حجت در هر عصری) رو راحت تر نکرد برای ما؟

چون برای خدا اختیار انسانها اهمیت بنیادی داره... و اگر اون اختیار در انسانها احیا نشه حجت های خدا یکی پس از دیگری به شهادت میرسن... همونطور که تا الان همین شده... و لذا از این منظر میشه گفت : اختیار انسانها برای خدا حتی از اولیایش هم مهمتر هست...

 و رواة احادیث در سلسله طولی ولایت معصومین هستن و ولایت مثل امامت حقیقتی هست که باید به سمتش بری... و اگر به سمتش نری اون خودش رو توی  چشمت فرو نمیکنه... میشینه یه گوشه ای کار خودش رو میکنه... ولو اینکه 25 سال خار در چشم و استخوان در گلو داشته باشه...



این مطلب همچنان ادامه داره... اما کی و چگونه اش رو نمی دونم...
ن. .ا ۱۹ نظر

کسادی بازار دوست...

بر عکس خانمم که آدم دوست محوری هست و حتی حضور محور... (یعنی اصلا ارتباط تلفنی یا مکاتبه ای رو دوست نداره... دوست داره پیش دوستش باشه و گپ بزنه... حتی منم اگه روزی 5 بار براش زنگ بزنم زیاد تاثیری در حالش نداره... حضورم توی خونه براش مهمه) من اینطوری نیستم... یعنی خیلی دنبال دوست نبودم... خماریش رو نکشیدم... اما از ارتباط با آدمها همیشه لذت بردم... حتی تلفنی و مکاتبه ای...

اینا رو گفتم که بگم وقتی نگاهی به زندگی ده ، دوازده سال اخیرم می اندازم میبینم که هر جا رفتم خدا یکی دو تا دوست خوب و همدل (یا حداقل جذاب) با توانمندی هایی که غالبا من نداشتم، نصیبم کرد...طوری که کمتر خلاء بی دوستی رو تجربه کردم... البته دوستانی که بعنوان راهنما هم قبولشون داشته باشم واقعا کم هستن... شاید یکی یا نهایتا دو تا... اما دوستی که از مصاحبت باهاشون انرژی بگیرم و همدل باشیم کم نبودن هیچ وقت...


گاهی برام سوال پیش میاد که توی این اوضاع کسادی بازار دوست، من چرا وضعم خوبه؟...

خودم البته یه جوابهایی دارم اما باز جای فکر داره...

مثلا اینکه من اغلب آدمهای همدل رو برای استفاده ی توانمندی هاشون در مسیرِ هدفی الهی خواستم نه برای دل خودم...

لذا از اغلبشون حسن سوء استفاده رو بعمل میارم :)



کلا من استعداد خوبی توی نوشتن به سبک این مدلیا ندارم گویا...
اینم آزمایشی بود...


بعدا نوشت:
چقدر من توی ماه اسفند مطلب نوشتم... این افراط یقینا یه تفریطی در پی خواهد داشت... میدونم...
ن. .ا ۲۶ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان