شهادت پسر
+ با این روحیات غذایی که پیدا کردی به نظرم این وروجک هم پسر باشه...
++ خب باشه ،مگه چی میشه؟
+ هیچی... تازه میشن دو تا سرباز
++ یعنی شهید میشن؟
+ !!!! شهید؟... قبل از من؟!!!... "میخوام بگم اگز رودتر از من شهید بشن ازشون نمیگذرم اما نگاهم رو میندازم به سفره و از امام زمان خجالت میکشم و باز چیزی نمیگم"
++ نمی خوام ...پس من چی؟
+ "در حالی که بغضم رو فرو میخورم نگاهش میکنم و میگم" وقتی با هم رفتیم فیلم به وقت شام رو دیدیم من فقط یک جا نتونستم جلوی اشکم رو بگیرم... وقتی بعد از اون همه سرکشی پسر از چرایی حضورش در سوریه و عاقلانه و صابرانه و عارفانه مواجه شدن پدرش با این طغیان پسر... در نهایت توی اون هواپیمای انتحاری، پدر شاهد بود پسرش داره به سمت شهادت میره و خودش جا موند...شهادت پسرش رو با چشماش میدید گویا... خیلی سخته...
من اون روز روی اون صندلی سینما به جای اون پدر اشک ریختم... چون حال یک پدر رو میفهمیدم... فعلا تمومش کنیم این بحث رو