چرا زن نمی تواند امام شود؟
۷ بهمن ۹۷ / ۰۹:۵۲
قبلا هم نوشته بودم که ذات عقل اینه که به دنبال اسرار میره... همیشه در هر پدیده ای سوال از مبدا اون پدیده و سِرِش و حکمتش میکنه... دنبال کُنه میگرده... سوالش سوال حقیقی هست... اما وهم اینطور نیست... وهم وقتی به مجهولی برخورد کنه با گارد جلوش می ایسته... با اعتراض مقابله میکنه... البته عقل هم اعتراض میکنه اما تفاوتش با اعتراض وهم اینه که در اعتراض وهم حکمت نهفته نیست اما اعتراض عقل بر اساس حکمت هست... طغیان و تقابل وهم بیشتر تخریبی هست اما تقابل عقل سازنده هست...
تا وقتی مواجهه ات با مسائل، عقلانی نباشه تنها راه مباحثه با تو جدال احسن هست... در مورد دال احسن هم به گمونم قبلا نکاتی گفتم
البته مواجه عقلانی با حدودی منظور این مطلب هست که بدونیم اون حدود ریشه در وحی دارن... مثل ولایت مرد بر زن و ... بزرگواری در وبلاگشون در مورد علت عدم انتقال سیادت از زن به نسل بعد رو مطرح کرده بودن که به نظر من این خیلی ریشه وحیانی نداشته باشه و گویا در بین فقها هم بر سر این مسئله اختلاف هست... این مسئله سیادت رو انصافا اطلاع ندارم و باید اول مشخص بشه این عدم انتقال سیادت از زن ریشه وحیانی داره یا ریشه اجتهادی...
خب اینها همش شد کلیات که احتمالا همه باهاش موافق هستن... بریم در مصادیق تا مخالفت ها هم بروز پیدا کنه...
معترض بود که چطور حضرت فاطمه میتونه حجت خدا بر ائمه ما باشه اما نمی تونه امام باشه؟!!! میگفت این تبعیض نیست؟...
گفتم: چه جالب... یعنی حقیقت زن اینقدر سعه داره که میتونه بر امام و قائم نظام هستی هم حجت باشه؟... تا حالا به همچین حقیقتی فکر هم کردی؟
گفت: فکر نمی خواد که... جمله مشخصه...امام معصوم فرمود حضرت فاطمه سلام الله حجت خدا بر ما حجج الهیه هست... سوال من اینه که چرا نمی تونه امام بشه؟ این برام قابل هضم نیست...
گفتم: به این خاطر نتونستی "نیست" ها و "نشدن" و "نتوانستن" ها رو برای حضرت صدیقه طاهره سلام الله یا حقیقت زن در عالم طبیعت درک کنی که هیچ وقت میل پیدا نکردی در "هست" ها و " شدن" ها و "تونستن" هاشون غور کنی و غرق بشی...
هیچ وقت امکان عظیمی که برای یک زن در مسیر شدن وجود داره رو با عقل پردازش نکردی... برای همین در عالم طبیعت که عالم حدود هست و هر موجودی محدودیت هایی داره اون محدودیت ها به چشمت اومد... چون رویکرد و سوالت برخاسته از عقل نیست... سوالی وهمی هست...
گفت: آهان یعنی تو تعیین میکنی کدوم سوال عقلیه کدوم وهمی؟
گفتم: نه... قاعده عقلی هست که تا حقیقتی رو نشناسی از حکمت حدودش هم بی خبر میمونی... اما چون حدودش جلوی چشمت هست و حقیقتش از چشم ظاهربین، نهان هست لذا سوالت همواره میشه از علت همون حدود...
حتی نه از حکمت حدود... بلکه از علت حدود...
گفت:خب تو که عاقلی به من بگو حکمت امام نشدن حضرت فاطمه(س) چیه؟
گفتم: عقل من به من میگه راه رو به تو نشون بدم و به اختیار و اراده ات احترام بذارم و تا خودت بهش برسی... من هم مثل خودت... توی همین راه هستم...
گفت: پس خودت هم به جواب نرسیدی؟
گفتم: جواب هایی دارم اما در حد درک خودم، منتها معتقدم سوال داشتن عقل بسیار نافع تر از جواب داشتن وهم هست... برای همین دوست دارم وارد مسیر تعقل بشی تا اینکه صرفا جوابی برای وهمت آماده کنی...
مسائلی که در مورد توانمندی های زن و محدودیت هاش مطرح هست رو اگر از باب ماهیت محدودیت ها وارد بشی به نتیجه جامعی نمی رسی نهایتا پی به علت برخی محدودیت ها میبری اما اگر از باب درک حقیقت زن وارد بشی نگاهت خیلی بازتر میشه و به حکمت محدودیت ها هم میرسی... مثلا از طرفی فرمودن مرد قوام هست برای زن و نسبت به زن ولایت داره از اون طرف به وفور میبینیم زنانی رو که از همسرانشون عاقل تر هستن... سوال پیش میاد که آیا اینجا هم باید مرد ولایت داشته باشه؟
پاسخ روشنه... بله...
باز هم مرد باید ولایت داشته باشه... و قوام باشه...
و اصلا به خاطر همین باید و الزام ولایت مرد بر زن، اگر حضرت علی علیه سلام نبودن حضرت فاطمه سلام الله ازدواج نمی کردن... به نظرم میرسه برای زنان مومن (حداقل به ولایت تکوینی رسیده باشن) ازدواج با مردانی که ایمان قابل توجهی ندارن به صلاح نباشه... و احتمالا حضرت فاطمه معصومه سلام الله به همین خاطر مجرد مونده باشن...
خب برای وهم خیلی راحته که با یه ژست مخالف و حق طلبی بیاد وسط و بگه : ایییییین دیگه چه منطقیه... زن حتی اگه عاقل تر و مدبرتر هم باشه باز باید تحت ولایت و تابعیت مرد باشه؟...نمیشد عقل و تدبیر و نورانیت وجودی معیار ولی شدن اشخاص باشه در زندگی مشترک و زناشویی ، نه صرفا جنسیت؟
اما عقل این گونه با مسئله مواجه نمیشه... بلکه میگه این چه حقیقتی هست که در عالم طبیعت ولو اینکه عاقلتر هم باشه باز باید بره تحت ولایت یک مرد؟
تا وقتی مواجهه ات با مسائل، عقلانی نباشه تنها راه مباحثه با تو جدال احسن هست... در مورد دال احسن هم به گمونم قبلا نکاتی گفتم
همین...
البته مواجه عقلانی با حدودی منظور این مطلب هست که بدونیم اون حدود ریشه در وحی دارن... مثل ولایت مرد بر زن و ... بزرگواری در وبلاگشون در مورد علت عدم انتقال سیادت از زن به نسل بعد رو مطرح کرده بودن که به نظر من این خیلی ریشه وحیانی نداشته باشه و گویا در بین فقها هم بر سر این مسئله اختلاف هست... این مسئله سیادت رو انصافا اطلاع ندارم و باید اول مشخص بشه این عدم انتقال سیادت از زن ریشه وحیانی داره یا ریشه اجتهادی...
که خب یه بحث کاملا علمی هست