چرا زن نمی تواند امام شود؟

قبلا هم نوشته بودم که ذات عقل اینه که به دنبال اسرار میره... همیشه در هر پدیده ای سوال از مبدا اون پدیده و سِرِش و حکمتش میکنه... دنبال کُنه میگرده... سوالش سوال حقیقی هست... اما وهم اینطور نیست... وهم وقتی به مجهولی برخورد کنه با گارد جلوش می ایسته... با اعتراض مقابله میکنه... البته عقل هم اعتراض میکنه اما تفاوتش با اعتراض وهم اینه که در اعتراض وهم حکمت نهفته نیست اما اعتراض عقل بر اساس حکمت هست... طغیان و تقابل وهم بیشتر تخریبی هست اما تقابل عقل سازنده هست...

خب اینها همش شد کلیات که احتمالا همه باهاش موافق هستن... بریم در مصادیق تا مخالفت ها هم بروز پیدا کنه...


معترض بود که چطور حضرت فاطمه میتونه حجت خدا بر ائمه ما باشه اما نمی تونه امام باشه؟!!! میگفت این تبعیض نیست؟...
گفتم: چه جالب... یعنی حقیقت زن اینقدر سعه داره که میتونه بر امام و قائم نظام هستی هم حجت باشه؟... تا حالا به همچین حقیقتی فکر هم کردی؟

گفت: فکر نمی خواد که... جمله مشخصه...امام معصوم فرمود حضرت فاطمه سلام الله حجت خدا بر ما حجج الهیه هست... سوال من اینه که چرا نمی تونه امام بشه؟ این برام قابل هضم نیست...

گفتم: به این خاطر نتونستی "نیست" ها و "نشدن" و "نتوانستن" ها رو برای حضرت صدیقه طاهره سلام الله یا حقیقت زن در عالم طبیعت درک کنی که هیچ وقت میل پیدا نکردی در "هست" ها و " شدن" ها و "تونستن" هاشون غور کنی و غرق بشی...
هیچ وقت امکان عظیمی که برای یک زن در مسیر شدن وجود داره رو با عقل پردازش نکردی... برای همین در عالم طبیعت که عالم حدود هست و هر موجودی محدودیت هایی داره اون محدودیت ها به چشمت اومد... چون رویکرد و سوالت برخاسته از عقل نیست... سوالی وهمی هست...

گفت: آهان یعنی تو تعیین میکنی کدوم سوال عقلیه کدوم وهمی؟

گفتم: نه... قاعده عقلی هست که تا حقیقتی رو نشناسی از حکمت حدودش هم بی خبر میمونی... اما چون حدودش جلوی چشمت هست و حقیقتش از چشم ظاهربین، نهان هست لذا سوالت همواره میشه از علت همون حدود...
حتی نه از حکمت حدود... بلکه از علت حدود...

گفت:خب تو که عاقلی به من بگو حکمت امام نشدن حضرت فاطمه(س) چیه؟

گفتم: عقل من به من میگه راه رو به تو نشون بدم و به اختیار و اراده ات احترام بذارم و تا خودت بهش برسی... من هم مثل خودت... توی همین راه هستم...

گفت: پس خودت هم به جواب نرسیدی؟

گفتم: جواب هایی دارم اما در حد درک خودم، منتها معتقدم سوال داشتن عقل بسیار نافع تر از جواب داشتن وهم هست... برای همین دوست دارم وارد مسیر تعقل بشی تا اینکه صرفا جوابی برای وهمت آماده کنی...
مسائلی که در مورد توانمندی های زن و محدودیت هاش مطرح هست رو اگر از باب ماهیت محدودیت ها وارد بشی به نتیجه جامعی نمی رسی نهایتا پی به علت برخی محدودیت ها میبری اما اگر از باب درک حقیقت زن وارد بشی نگاهت خیلی بازتر میشه و به حکمت محدودیت ها هم میرسی... مثلا از طرفی فرمودن مرد قوام هست برای زن و نسبت به زن ولایت داره از اون طرف به وفور میبینیم زنانی رو که از همسرانشون عاقل تر هستن... سوال پیش میاد که آیا اینجا هم باید مرد ولایت داشته باشه؟
پاسخ روشنه... بله...
 باز هم مرد باید ولایت داشته باشه... و قوام باشه...
و اصلا به خاطر همین باید و الزام ولایت مرد بر زن، اگر حضرت علی علیه سلام نبودن حضرت فاطمه سلام الله ازدواج نمی کردن... به نظرم میرسه برای زنان مومن (حداقل به ولایت تکوینی رسیده باشن) ازدواج با مردانی که ایمان قابل توجهی ندارن به صلاح نباشه... و احتمالا حضرت فاطمه معصومه سلام الله به همین خاطر مجرد مونده باشن...
خب برای وهم خیلی راحته که با یه ژست مخالف و حق طلبی بیاد وسط و بگه : ایییییین دیگه چه منطقیه... زن حتی اگه عاقل تر و مدبرتر هم باشه باز باید تحت ولایت و تابعیت مرد باشه؟...نمیشد عقل و تدبیر و نورانیت وجودی معیار ولی شدن اشخاص باشه در زندگی مشترک و زناشویی ، نه صرفا جنسیت؟
اما عقل این گونه با مسئله مواجه نمیشه... بلکه میگه این چه حقیقتی هست که در عالم طبیعت ولو اینکه عاقلتر هم باشه باز باید بره تحت ولایت یک مرد؟


تا وقتی مواجهه ات با مسائل، عقلانی نباشه تنها راه مباحثه با تو جدال احسن هست... در مورد دال احسن هم به گمونم قبلا نکاتی گفتم
همین...


البته مواجه عقلانی با حدودی منظور این مطلب هست که بدونیم اون حدود ریشه در وحی دارن... مثل ولایت مرد بر زن و ... بزرگواری در وبلاگشون در مورد علت عدم انتقال سیادت از زن به نسل بعد رو مطرح کرده بودن که به نظر من این خیلی ریشه وحیانی نداشته باشه و گویا در بین فقها هم بر سر این مسئله اختلاف هست... این مسئله سیادت رو انصافا اطلاع ندارم و باید اول مشخص بشه این عدم انتقال سیادت از زن ریشه وحیانی داره یا ریشه اجتهادی...
که خب یه بحث کاملا علمی هست

ن. .ا
لوسی می
سلام. فقط میتونم بگم احسنت.
دقیقا همین که فرمودین. دیروز در بحث بر سر موضوعی که شاید شاهدش بودید این رو عرض کردم که اصل این است که باید حقیقت وجودی زن معلوم بشود نه اینکه مدام در مقام قیاس و مقایسه شدن با مرد قرار بگیرد.
وقتی حقیقت زن معلوم باشد حدود و ثغور و باید و نبایدش مطرح و معلوم میشه. اما وقتی در مقام مقایسه با مرد قرار بگیره بدون در نظر گرفتنِ حقیقت وجودی این دو، مدام چرا کمتر است و چرا بیشتر است رو مطرح میکنیم و با معیارهایی مقایسه میکنیم که به خورد ما داده‌اند و معیارها از اساس غلط است.
زن و مرد هرگز یکسان(شبیه) نیستند که حقوق و تکالیف و باید و نباید و حدود و سعه‌ی یکسان داشته باشند. آن چیزی که میان این دو مشترک و یکسان و همانند است از حقوق و تکلیف یکسان برخوردار است.
کاش بتونیم این رو در جامعه جا بندازیم. بررسی و جولان بر این موضوع درست‌ترین پاسخ برای مبارزه با جریان فمینیستی است.

سلام علیکم

من دیروز سعی کردم مباحثه شما رو مطالعه کنم اما شاید باید دوباره با دقت بیشتری بخونم... آخه خیلی تند خونی کردم و تمرکزم کم بود
در همون حد خوندن اینطور برداشت کردم که روی بسیاری از مسائل مواضعتون مشترکه فقط متوجه حرف همدیگه نمیشید...
و البته تاکید شما رو هم روی اینکه زن باید در مقام زن بودن شناخته بشه نه در مقام مقایسه با مرد ، به عنوان یه اصل علمی تحسین میکردم...

به نظرم در حدود و جزئیات طبیعی و روحیاتی ، مقایسه بین مرد و زن کاری بی خردانه باشه

پیـــچـ ـک
سلام
متنتون خوب بود ولی جوابی به این سوال نداشت: اون چه مقامیه که حضرت زهرا سلام الله علیها داشتن که حجیت بوده اما امامت نبوده؟ و چرا فقط یک زن، چرا چند نفر زن نبودن ، مثل ائمه؟ آیا ایشون فقط برای رفع نیاز ائمه به حجت اومدن یا ما هم نیاز به حجتی زنانه داشتیم؟ خودشون هیچ حجتی نیاز نداشتن؟ 
این حالت رو دقیقا در مورد جایگاه مادر هم میبینیم. اون چه جایگاهیه که مادر داره که ولایت نیست اما حقی میاره که از حق پدر بیشتره؟ جالبه که این حق صرفا با زاده شدن، متوجه فرد میشه. یعنی شیردهی و نگهداری جداست! چی توی این جایگاهه؟ قراره مادر چه کار کنه؟




سلام علیکم


قد و قواره من خیلی کوتاه تر از اینه که در این باب اظهار نظری داشته باشم...
هر وقت شعورم رسید و اینجا هم می  نوشتم نظرم رو اعلام میکنم

لوسی می
آیا منظور شما از پاراگراف آخر اینه که عقل از چیزی که وحیانی نیست می‌پرسد و از چیزی که وحیاتی هست نباید بپرسید تا به وهم آلوده نشود؟ :/
یعنی عقل از مسئله وحیانی نمی‌پرسد؟ چرا نپرسد؟

سوال پرسیدن کلا عیب نیست و اتفاقا خیلی هم خوبه حتی اگر از وحیانیات باشه. لازم نیست بر وحیانی بودن یا نبودنِ محل و موضوع سوال مانور بدیم! نحوه مواجهه با سوال و پاسخ و یا نتیجه‌گیری‌های صفر و صدی ماست که وهمی یا عقلی بودن مواجهات ما را معلوم میکنه. نه خود سوالِ ما.

تفاوت مسئله وحیانی و غیروحیانی فقط در این قسمته که مسئله وحیانی لزوماً صحیح است ولی مسئله غیروحیانی امکان اشتباه دارد. همین.
اما چون تشخیص اشتباه بودنش هم به عهده علماست در نتیجه برای بحث بر سر این نوع مسئله و حدود هم، درست مثل حدود وحیانی باید حقیقت‌های وجودی در نظر گرفته بشه و چون بحث علمی است، ندانستن‌های ما باعث میشه بازهم بحث بر اساس وهم پیش بره و نه عقل. پس هردو نوع سوال مثل هم خواهند بود. 
اصل موضوع اینه که انسان باید اول حقیقت موضوعات رو بشناسه تا بتونه برای سوالش پاسخ درخور پیدا کنه. تا وقتی که حقیقت یک امر و موضوع برای طرفین بحث معلوم نباشه هر نوع مقایسه و یا جدالی بر سر یک نتیجه‌گیری از توهمات ناشی خواهد شد، چه آن موضوع وحیانی باشد و چه غیروحیانی و چه اجتهادی باشد و چه علمی-تخصصی.

شاید منظور شما رو متوجه نشده باشم.


+پیچک جان به ما هم بگو حق مادر و پدر رو چطور محاسبه کردی که حق مادر بیشتر شده؟ :دی
حق مادر از نیکی بیشتر است اما در سایر امور...؟؟!
حق که فقط در نیکی نیست.

منظورم این بود که وقتی عقل میدونه یک حکم "نص" هست (مطابق تکوین و وحی) در مقابلش چرای اعتراضی نداره... بلکه تلاش میکنه به سِر و حقیقت اون حکم برسه 

اما وقتی با حکمی روبرو بشه که هنوز "نص" بودنش براش روشن نشده واکنش عقل اینه که برای خودش معلقش میکنه یعنی نه ردش میکنه و نه اخذش میکنه... در موردش به تحقیق مینشینه...

اما این فرمایش شما درسته که اول باید حقیقت موضوع شناخته بشه... و به اندازه شناختی که از موضوع پیدا کردیم حدودش و حکمت حدودش رو میشناسیم...
و چون ما شناختمون از پدیده ها همواره محدود به حدی هست و غالبا به جامعیت نمی رسیم برای همین نیازمند نص و وحی هستیم...


پیـــچـ ـک
@لوسی می
من مرجع محاسبه حقوقم؟! چرا فکر کردید حرفم پشتوانه نداره؟!
حالا سوال من اینه: تعریفتون از "نیکی" چیه که لفظ "فقط"پشتش میاد؟ و آیا عمل به اوامر اون قدر حق بزرگیه که کفه حق پدر رو اینقدر سنگین کنه؟ 
در روایات اومده که حق مادر ادا شدنی نیست اما حق پدر با اطاعت از اوامرش در حدود حلال ادا میشه. هرچند در مورد هر دو به نیکی کردن و احسان سفارش شده. 

لوسی می
@پیچک
تعریف من از نیکی یعنی احسان. که تا جایی که من اطلاع دارم به نیکی به هردو توصیه اکید شده. و بالوالدین احسانا.
موارد فقهی و حقوقی میان پدر و فرزند که مشخصه و حق پدر فقط در اطاعت ساده از اوامر نیست.
به نظرم که ما نمی‌تونیم با محاسبات یا با استنادات محدود محاسبه‌شون کنیم.(که البته به نظر من اصلا نیازی به این کارها و مقایسات نیست!)
البته اینکه حق پدر به سادگی اداشدنی است رو اولین باره می شنوم.
اصل مطلب اینکه بنده عرض نکردم حرفتون پشتوانه نداره. فقط پرسیدم پشتوانه و مرجع محاسبه‌تون کجاست. حتی عرض نمیکنم که حق پدر بیشتره یا مادر. فقط مبنای حرف شما رو پرسیدم و فکر نمیکنم حرف بدی زده باشم یا سوال بدی پرسیده باشم. پس چرا به نظرم رسید که دلخور شدین؟  امیدوارم دلخور نشده باشید. :)
پیـــچـ ـک
خیلی این سوالات برام مهمه ها! اونقدر این ور و اون ور دنبال جوابش گشتم که دیگه دارم یواش یواش به این نتیجه می رسم خود حضرت زهرا سلام الله علیها باید جوابش رو بدن.

گاهی وجود سوال بهتر از جوابش هست برای اون فرد سائل...

حتما حکمتی هست...

در مورد مقام و منزلت حضرت فاطمه سلام الله حرف های زیادی گفته شده اما خب من تا حرفی برام درونی نشه خیلی میلی به بازگو کردنش ندارم...

باید رشد کنم تا بفهم چی فرمودن...

لوسی می
بله متاسفانه من در باب انتقال مقصودم خیلی ضعیف عمل کردم. و این رو وقتی متوجه شدم که دوست بزرگوارمون گفتن تصور کردن که من میخوام این حکم فقهی رو توجیه کنم و براش دلیل بیارم. در حالی که من فقط میخواستم بگم ما نمی تونیم با محاسبه ژنتیکی و برابری کروموزوم‌ها ثابت کنیم اثر پدر و مادر و صفات و خصائص منتقله از این دو بر فرزند مساوی و برابره.
در حقیقت من هیچ موضعی نسبت به اون حکم نداشتم و ندارم. فقط خواستم به عنوان یک گزینه و احتمال با مثالهای حقوقی از حق پدر، اینو بیان کنم که حقوق متفاوت میان پدر و مادر و جد پدری و جد مادری بر فرزند، و یا اطلاق حرث و حارث بودن به مادر و پدر میتونه اینو تایید کنه که اثر والدین بر خلقت فرزند برابر نیست. و اثر والدین بر خلقت فرزند فقط محدود به کروموزوم‌ها و ژنها نیست.

بله مواضعمون تا حد زیادی مشترکه و غالب افتراقها ناشی از محدودیتهای مباحثه‌ی نوشتاری هست. :)
پیـــچـ ـک
@لوسی می
شما به استنباط خودت عمل کن. ان شاء الله هر دومون در محضر خدا سر بلند باشیم. همه فقط باید به خدا جوابگو باشیم. چه حق مادر بیشتر باشه چه پدر.
:)
سربازِ روزِ نهم
سلام
به نظرم حق مردا رو خوردن :)
زن توی مقامات اخروی به جایی میرسه که مرد تا شهید نشه نمی رسه
تو دنیا هم در عالم مقایسه همیشه حقمون رو می خورن، مثلا می رن ورزشگاه آقایون و صندلیا رو میگیرن، اما آقایون نمی تونن برن ورزشگاه خانما:))


راستش تا حالا این سوال برام اولویت نداشته
هر کی سر جای خودش ارزشمنده
هر کسی قصه خود خواند و برفت

سربازِ روزِ نهم
به قول معروف
آخر پیغمبری بابای زهرا بودن است

مرتضا دِ
خوندم ولی این بحثا چیه آخه! :)
پیـــچـ ـک
@لوسی می عزیز
من اصلا قصد بحث ندارم. روایتی رو خوندم که اون موقع برای من مستند بوده. الان سندش دم دستم نیست. در مقام مباحثه هم اون روایت رو نیاوردم. اصلی ترین سوال من هموناییه که پرسیدم. من الان در جایگاه پرسیدنم. نه پاسخگویی. نمیخوام وقت و انرژیم رو برای جواب دادن بذارم وقتی خودم با مهمترین سوالاتم مواجه میشم. 
از شما هم اصلا دلخور نیستم ولی حس مثبتی به این بحث(به شما حسم مثبته. به بحث احساس خوبی ندارم) ندارم. برای همین اگر جوابی برای سوالاتم ندارید لطفا من رو رها کنید.
دختـرِ بی بی
اینجا اساتید جمع هستند
اظهار تظر نکنیم بهتره
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرالمستودع فیها
یک مرد!
سلام
یه نکته ای که به نظرم خیلی جالب اومد این بود که جاهایی که فکر میکنیم ممکنه از منظر عقل نظری میدیم ممکنه دقیقا منظر وهم باشه؛

مخصوصا اون حکمی که به عقل نسبت دادید در مورد حضرت فاطمه که اگر نبود حضرت علی ای خب ایشون هم ازدواج نمیکردن، و امثال این....

موضوع ولایت و قوامیت، بیش تر  از اینکه حکم باشه، یه اصله،(بر عکس امامت که حکمه) که در تعریف خلقت مرد وجود داشته اون هم در کنار حضور یه زن (خیلی از احکام منبعث از اصولی هستن ولی خب اصالت اصل از حکم قابل تشخیصه)؛
با یه مثال منظورم رو میرسونم، توعالم فقط دو تا مرد در کنار هم تصور کنین، تقریبا حکم خاصی از باب ولایت و قیمومیت بین این دو وجود نداره، موضوع ولایت و قیمومیت وقتی پیدا میشه که تو امر خلقت موجودی برای مرد به وجود میاد که برای اون خلق شده، و از نوعش هست ولی از جنس ش نیست، حالا فارغ از دلایل خلقت زن برای مرد وقتی موجودی برای مرد خلق میشه به لحاظ تکوینی از برای اوست و نه خود او؛ این موضوع خیلی مهمه، از برای چیزی بودن از منظر مالک و مملوک بودن اون چیز، باعث میشه توی مملوک ذاتا نتونی در جایگاه مالک بشینی، چون اگر بشینی دیگه رابطه مالک و مملوک عوض میشه و یه جورایی غرض نقض میشه.

عین این میمونه که مثلا خداوند آسمان ها و زمین و حیوانات و نباتات رو آفریده، برای انسان، قطعا انسان به اون نیاز داره، ولی آفرینش از برای انسانه و نه انسان برای آفرینش، بر همین منطق مادامی که شی ئی تحت مالکیت(شما بخوونین ولایت) از بعد تکوین و نه قرارداد، لذا معکوسش مفهومی نداره. 

بر گردم به مقدمه، موضوع امامت و ولایت در مقام ولی امر ، خب کمی با موضوع استدلال های بالا متفاوته، بنای خلقت و خالق در خصوص ولایت و قیمومیت مرد بر زن تو رابطه کل مردان نسبت به زنانه، بدون اینکه اشاره مستقیمی به رابطه زوجیتی داشته باشه، لذا این نوع خلقت و تکوین دلیل عدم امکان ولایت معکوسه؛ هر چند در مورد ولی امر شدن به نظرم این استدلال نمیتونه ورود کنه، چون یه امری علی الحده است.

بنابراین موضوع همسری حضرات فاطمه و علی ربطی به امامت حضرت علی و فرزندان ذکور ایشون نداره، هر چند تو تعریف امام کلی حرف هست ولی من با قبول پیشفرض تعریف امام که شما در ذهن دارید عرض میکنم که دلیلی برای امام نشدن زن وجود نداره. دقت کنین موضوع "نتونستنه" و نه "نباید".

تو بدو امر دلیل و استدلال محکمی برای عدم امکان امام شدن زن ممکنه ظاهرا پیدا نشه ولی کمی دقت در نبایدهایی که برای جنس زن تعریف شده مارو به این نتیجه میرسونه که بر اساس نبایدهایی که برای زن تبیین شده، امکان امام شدن یه زن تقریبا غیر ممکنه هر چند فی نفسه این امکان از زن سلب نشده.
لوسی می
جناب ن.ا. پست رجم شیطان شما عجیب به دلم نشسته. و تقریبا هر روز بهش فکر میکنم.
@پیچک جان.
نمیتونم ادعا کنم که این، جواب سوال شما برای وظیفه‌ی مادره اما فکر میکنم یکی از مهمترین وظایف مادر رجم شیاطین خانه و خانواده است با نورانیت درونش.
مادر تنها عضوی از خانواده است که روح و وجود و جسمش مستقیماً با تک تک اهل خانه در ارتباطه. :)
مردی بنام شقایق ...
سلام

اون مال قدیم بود که نمیتونستن:)

الان زنا امام هم میشن :)
شوهراشون هم بهشون اقتدا میکنن
هر چی هم اونا میگن اینا میگن چششششم :))))

+
بحث پیچیده ایه
نیاز به مطالعه سفت و کفت داره

سلام دکتر

میگم جاده شیراز اگه بخوام برم بعد از ترمینال کاوه به اولین تقاطع (همون که زیرگذر داره) که رسیدم  باید بپیچم به راست؟
میخوام برم ترمینال صفه

مردی بنام شقایق ...
سلام
هم از راست راه داره هم از چپ

پل چمران (که زیر گذر داره به قول شما) دو تا اتوبان بهش وصل میشه که یکی کمربندی شرقه و یکی هم کمبرندی غرب و شمال و جنوب رو به هم وصل میکنه

شما از هر کدوم که برید میرسید به ترمینال صفه (به تابلوها دقت بفرمایید. اصفهان از نظر تابلو و راهنمایی تابلویی خیلی خوبه)

آخه از قدیم گفتن از اصفهونیا یا آدرس نپرسید یا اگه پرسیدید هر مسیری که بهتون گفتن عکسش رو برید...

خواستم ببینم اصفهونی اصیل هستید یا نه...
الان با نقشه چک کردم دیدم حشر و نشر داشتن با جنوبی ها و تهرونی ها موجب شده از اصالت بیفتی :)

آقا تشکر... لطف کردی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان