عمر نیازها به سر میرسد
موت طبیعی فی نفسه ارزشی نداره...
کسی به خاطر مردن ، کسی رو مدح نمیکنه... خدا هم ارزشی برای مردن انسانها قائل نیست... یه سیر طبیعیه... بخوایم یا نخوایم هست...
اما موت در یک حالت ارزش پیدا میکنه و اون هم وقتی هست که "موتوا قبل ان تموتوا" باشه
یعنی وقتی به مرگ اختیاری پا به عالم بالاتر بذاریم اون موت ارزش پیدا میکنه... اصلا تمام ارزش عمر به اینه که فرصتی هست از جانب خدا تا به اختیار خودمون به موت برسیم... ارزش عمر به اینه که بمیریم... نه اینکه بمیرانندمان... چون عمر هر انسانی بعد از مردن اختیاریش ارزش واقعی پیدا میکنه...
بسیاری از نیازهای ما و دغدغه های ما در سیر طبیعی بالا رفتن سن تغییر میکنن... اینکه تا وقتی به اقتضای سن در اون نیازها غرق باشیم و تمام دغدغه مون بشه برآوردن اون نیازها و نحوه مواجهه ما با اون نیازها یک مواجهه نا متعادل باشه... ما رو از شان انسانی مون دور میکنه...
مثل این میمونه یک گلوله ای شلیک شده باشه (اقتضاء این گلوله حرکت هست) اما شما این گلوله رو در فضای بسته شلیک کنید.... اونقدر به دیواره ها برخورد میکنه تا اقتضا حرکتش به پایان برسه... بعدش سرد میشه و می افته... اما اگر در مسیر درست شلیک بشه یک مسیر مستقیم رو طی میکنه و به یک هدف بخورد میکنه و ثمر داره...
گاهی که در بعضی نیازهام دقیق میشم میبینم درست مدیریتشون نکردم و دارن مثل اون گلوله دائم به در و دیوار برخورد میکنن... و عمر اقتضاء شون هم داره به سر میرسه...
چقدر انسان با دیدن این صحنه ها در خودش، معنای یوم الحسرة رو درک میکنه...
میبینه مثلا هفتاد سال خدا عمر بهش داد تا بتونه خودش به مرگ اختیاری عوالم بالاتر رو تجربه کنه اما تمام این هفتاد سال پوز در خاک داشت و حالا باید به صورت قهری پوزش رو از خاک جدا کنن تا به جان کندن بتونه روی به افلاک کنه...
تمام نیازهای ما... بدون استثناء، همه برای اینه که از اونها راهی به عوالم بالا باز کنیم... اما اغلب غرق در نیازها میشیم و اونقدر گلوله نیازهامون به در و دیوار برخورد میکنه تا عمر طبیعیش تموم بشه...
خدایا به حال ما ترحم بفرما... یا ارحم الراحمین