آیا کسی هست؟

قرار بود آمار موثرترین وبلاگها رو ارائه بدم... 

اما از طرفی دوست ندارم بی سلیقگی در انتشارش به خرج بدم و شتاب زده عمل کنم از طرفی دیگه اصلا شرایط برای تمرکز برای این کار مهیا نمیشه...

نیاز دارم مدتی از این محیط فاصله بگیرم اما به خاطر تعهدم به انتشار این مطلب همچنان اینجام...

اگر کسی داوطلب میشه برای انتشار و جمع آوریش که این لطف رو در حق من بکنه و از این آدرس آمارها رو استخراج کنه و منتشر کنه...

اگر هم کسی نمی تونه، صبر کنید تا برگردم و این کار رو انجام بدم...

عذرخواهم... اصلا دوست نداشتم این مطلب رو منتشر کنم



توضیحات:
اولا هر بزرگواری که خواست آمار رو منتشر کنه میتونه با اختیار خودش و سلیقه خودش منتشر کنه... تنها چیزی که باید ثابت بمونه فقط خود آمار هست...
یعنی: تعداد آرا... و مشخص شدن حداقل ده الی 15 نفر اول...

بقیه که میگم پیشنهاد منه:
خوبه تمام کسای که اسمی از وبلاگشون برده شده نام برده بشن با آدرس و تعداد آرا

خوبه هشت الی 14 وبلاگ اول بر اساس توصیفاتی که مخاطبانشون داشتن یه میانگین توصیفی گرفته بشه و یه شرح یکی دو خطی جلوی نام وبلاگشون نوشته بشه...

خوبه که این انتشار توسط چند وبلاگ پر بازدید انجام بشه...

لذا الان که خانم تسنیم و برادر عزیزم آقا آشنا داوطلب شدن خیلی خوبه که هر دو نفر آمار رو استخراج کنن و اگر باز هم دیگران خواستن آمار بگیرن جا داره... از این بزرگواران تشکر میکنم بابت قبول این مسئولیت... و ممنون که این حس رو به من دادید که این پویش رو مختص وبلاگ نویسی میدونید نه شخص ن. .ا

اما بعد ار استخراج آمار خیلی خوبه وبلاگهای مثل فیشنگار هم منتشر کنن


قطع دنبال کردن زدم...
هر از گاهی این کار رو میکنم... یه کار شخصیه و ارتباطی به محتوای وبلاگ شما نداره... همه کسانی که دنبال میکردم فوق العاده بودن... و انرژی دهنده...


دوستانی که میگن چرا اینقدر جدی گرفتی داستان رو:
چون دوستتون دارم... چون شما رو جدی میگیرم...
چون از وقتی خودم رو جدی گرفتم فهمیدم آدمها چقدر مهمن...
این کار مهمه چون جمعی از بین خودتون منتظرش هستن... 


ن. .ا ۴۰ نظر

از الطاف خدا

لطفی بزرگ در این کار خدا میبینم

از طرفی یکی از همکارانم بارها بهم گفت اگر شما نبودی اینجا ،من نمی موندم... جدا من نمی تونم هیچ کدوم اینها رو تحمل کنم... و این همکار عزیز با اونکه در مقام اعتقادات ، خیلی بلند اندیشه اما یه سری انسدادهایی هم داره که موجب میشه انعطاف پذیری لازم رو در عمق برخی اعتقادات نداشته باشه و در مقام بحث کارش به جدل بکشه و عصبانی بشه... مثلا خیلی با عرفا و برخی از فلاسفه سرخوش نیست... و برخی از انسدادهاش اگر برطرف نشه اصلا خوب نیست...


از اون طرف همکار دیگری دارم که دست روی نقطه های حساس همکار اول میذاره و بحث هایی کاملا جدی میکنه... هر دو تاشون مطالعات خوبی دارن... اطلاعات خوبی دارن... مذهبی و هیئتی هستن...


هر دو تاشون با من ارتباط خیلی خوبی دارن... دلی و دوست داشتنی... دوست داریم همدیگه رو...

اما این دو همکار با هم ارتباط خوبی ندارن... چند بار به همکار دوم (نظرش به من نزدیکتره) گفتم مراعات هادی رو بکن... صبور باش...اینقدر سعی نکن به این کتاب و اون کتاب و این استاد و اون استاد چنگ بزنی و سند و مدرک بیاری و حرف ولو درستت رو اثبات کنی... بذار طرف اول احساس امنیت بکنه از جانب تو... دوستش داشته باش...


اما گوش نمیده... حرفم رو قبول داره اما کم صبره...



وجود این دو رو همزمان در کنار خودم از الطاف خدا میدونم... خیلی چیزا دست گیرم شد...
فرق من با اونها اینه که اول دوستشون دارم... فارغ از اختلاف نظرمون... این دوست داشتنم بهشون منتقل میشه... اونها هم منو دوست دارن و میدونم در ابرازشون صادق هستن...
بعد از دوست داشتن سپردمشون به خدا... و اصراری به تغییر نظرشون ندارم... هر وقت لازم دیدم نظر خودم رو خیلی با ملاحظات گفتم...
با خودم میگم من که اینقدر دوستشون دارم حتما خدا خیلی بیشتر دوستشون داره... این دوست داشتنه بلاخره کار خودش رو میکنه...


گاهی این دوست داشتنها خیلی انسان رو بیچاره میکنه... خیلی...
دوستش داری اما مجبوری صبر کنی... مجبوری تماشا کنی تا وقتش برسه...
نمیدونی وقتش که برسه، چه به روزش اومده... دیر نشده باشه!!!... 
اون موقع حال دلش چطور خواهد بود؟!!!...
سخته...

نظرات رو باز میذارم اما ممکنه جوابی به نظرات ندم... 

ن. .ا ۱۴ نظر

جمع تر بنشین

وقتی به درونم رجوع میکنم میبینم جایی که برای خودم در نظر گرفتم جوری هست که جا رو برای دیگران تنگ میکنه...

باید جمع تر بنشینم... این مدل نشستن جان انسان رو عقیم میکنه... افسرده و تنگ نظر میکنه...
"جمع تر نشستن" چه جمله ی حکیمانه ای هست...

تنها آن‌که بزرگ‌ترین جا را
به خود اختصاص نمی‌دهد
از شادی لبخند بهره می‌تواند داشت.

آن‌که جای کافی برای دیگران دارد؛
صمیمانه‌تر می‌تواند
با دیگران بخندد؛
با دیگران بگرید.

 


 


توصیه میکنم گوش بدید

 

ن. .ا

رسواییِ زلیخایی

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم    ........   که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را



چطور حسن روزافزونت را دیدند و در عالم ما خاکی ها گمنامی پیشه کردند؟!!! بی هیچ هیاهویی... آرام سوختند و رفتند... 

اینها رسواییِ زلیخایی شان در کدام عالم بود؟!!!

و منِ غافل در دل خلوت اون پادگان دور افتاده در کنار مزار گمنامی ات هر روز با تو نجوا میکردم و این گمنامی ات را می خواستم...

وه که چه بی خبر بودم!!!!...




ن. .ا

سختی تشخیص در جزئیات

--: مجید دارم پیش دوستان مذهبی ام هم معذب میشم دیگه... گاهی به شوخی به من میگن کی قاطی مرغا میشی پس؟... منم به شوخی جوابی میدم.. اما این پرسیدنهاشون داره آزارم میده... اونها شرایط منو نمیدونن

 

++: خودت راهی که میری رو قبول داری؟... دلت آرومه؟

 

--: این که پرسیدن نداره... تو که شرایط منو میدونی... توی این پروژه تمام وقتم پره... یه کار اداری که نیست... یه کار علمی اقتصادیه... فکر و توان میبره... مطالعه و تحقیق شبانه روزی میخواد... حالا اصلا ذکترا هیچی... وضعیت مالی نا مناسب هیچی... شرایط پدر و مادرم هیچی... تو باشی چکار میکنی؟

 

++: محمد!!!... خودت راهی که میری رو قبول داری؟

 

--: ... خب!!! قبول داشتم... اما مدتیه نمیدونم چم شده...

 

++: الان از من میخوای چی بشنوی؟

 

--: نمی خوام تاییدم کنی... میگم تو جای من باشی چکار میکنی؟

 

++: من هر کاری بکنم، دردی از تو دوا نمیکنه محمد جان... این شرایط مخصوص خودت توسط خدا برش شده... قبای خودت رو تن من نکن تا ببینی چه شکلیه... اگر واقعا فکر میکنی راهی که میری درسته خب درسته دیگه... این تردید هات برای چیه؟

 

--: مجید اینطوری منو پس نزن... اومدم باهات حرف بزنم... یه چیزی بگو که به حرفهات فکر کنم...

 

++: ببین رفیق! میدونم توی شرایط سختی هستی... سختی اش هم برای اینه که دوست داری مومنانه زندگی کنی... برای همین تردید افتاده به جونت... شاید راهی که میری درست باشه اما من یه نکته بهت میگم:

یه روز از آقای فاطمی نیا شنیدم این جمله رو... الان چند سال اویزه گوشمه... میفرمودن:

اینطور نیست که شیطان همیشه انسان رو از خوبی ها به سمت بدیها منحرف کنه... گاهی شیطان انسان رو از یک خوبی به سمت خوبی دیگری منحرف میکنه... برای ماها که دغدغه زندگی مومنانه داریم بیشتر این مدلش اتفاق می افته... 

از یک خوبی به سمت خوبی دیگه تغییر مسیر میدیم و منحرف میشیم... آروم آروم...

 

--: خب اینکه خیلی سخته... چجور باید تشخیص بدیم که کدوم خوبی رو خدا میخواد انجام بدیم و کدومش رو شیطان؟



ادامه داره



 
ن. .ا ۲۲ نظر

ناقص العقل

با لبخندی تلخ و توامان با تاسف وارد اتاقم میشه و با دست میزنه روی پیشونی اش و همراه با خنده تلخ میگه:

--: مهندس ناموسا منو از اون اتاق بیار بیرون... انداختی منو وسط سیاهچال...

میخندم و میگم:

++: برای کمالت خوبه

--: آقا من دیگه کمال الملک شدم... بس که پخته شدم دارم میسوزم... یه حرفای خاله زنکی ای با هم میزنن که دیگه دارم بالا میارم... اوه اوه اوه... واااای در مورد شوهراشون چه حرفایی میزنن!!!!... اصلا من متاهل بشم نمیذارم زنم بره توی این محیطا...

++: عزیییزم... گزینه بهتر از تو نداشتم که بذارم تو اتاقشون... از وقتی رفتی اونجا حواشی خیلی کمتر شد... تو مدیر اونجا هستی... اجازه نده خیلی پر حرفی کنن... 

--: چرا من تذکر میدم... ولی نمیشه کلا اونجا مانع حرف زدن شد...یعنی باید باشی بشنوی... داشتن در مورد وضعیت کشور تحلیل سیاسی میکردن اصلا من نمی تونستم جلوی خنده ام رو بگیرم... الحق که ناقص العقل هستن...

لبخند برادرانه ای به کم صبری و شتاب زدگیش نشون میدم و میگم

++: چند روز پیش ها توی نت با یکی در مورد ناقص العقل بودن زنها صحبت میکردم... میگفت امیرالمومنین علیه سلام توی نهج همچین فرمایشی داشتن... خیلی قبل تر ها فکر کنم خودم هم خوندم... زمان دانشجویی ام...

--: بله حضرت همچین فرمایشی دارن ولی اون فرمایشات در بحبوحه جنگ جمل و دخالت عایشه در اون جنگ هست... احتمالا منظور حضرت به اون شخص بوده...

++: نمیدونم... اما به نظرم میشه تعمیمش داد به همه خانمها... منتها نه در دریافت، بلکه در بروزات و تجلیات...

--: یعنی چی؟

++: به نظر تو حضرت فاطمه سلام الله علیه نمی تونست در خیبر رو از جا بکنه؟

--: چرا حتما میتونسته...

++: اما در مقام تجلی و بروز اون شانیت رو نداره... در مقام تجلیات بحث حدود مطرحه... حتی حجت الله علی الحجج هم که باشن در مقام تجلی باید به شانیت زن بودن خودشون توجه داشته باشن...

--: پر بیراه نیست...

++: بروز و تجلی عقلانیت در اجتماع حتما خشکی ها و تحکم های اجتماعی رو هم در پی داره... سرشت مرد به گونه ای هست گه اعمال این خشکی ها و تحکم ها مزاجش رو بهم نمیزنه... اگر قاضی باشه و حکم به اعدام یک گناهکاری بده که حتی میبینه که از عملش پشیمون شده اما ولی دم حاضر نیست ببخشه و در سال ده ها مورد اینطوری ببینه بازم مزاجش بهم نمیخوره... اما یک زن نمی تونه دز این محیطها اعتدالش رو حفظ کنه... چون اصلا برای این امور خلق نشده... کارکرد زن در مقام تجلی، بیشتر مظهریت اسم رب حق متعال هست... نمیبینی یه دختر بچه دوست داره عروسکش رو خواب کنه... بهش غذا بده... از همون بچگی دوست داره مربی باشه... مادر باشه...

--: اوه... جرات داری این حرفا رو توی جامعه امروزی بگو حالا...

++: این نقصان بیشتر در حوزه تجلیات عقلانی هست نه دریافت عقلانی... در مقام درک و دریافت که اونها یه پنج ، شش سالی زودتر از ما هم به اون ادراکات میرسن... چون ماهیتا لطیف تر هستن.. هر چه انسان لطیف تر باشه درّاک تر میشه...

--: ولی مهندس خدایی اش اینهایی که من میبینم توی دریافت هم کلا لنگ میزنن....

میخندم و میگم

++: این رو باید بری ببینی چه گناهی به درگاه خدا کردی که این مدلی هاش رو نصیب تو کرد... اما علت اینکه توی دریافت لنگ میزنن به خاطر اینه که مراجشون رو بهم زدن... ما مردها هم به همین بلا دچار میشیم اغلب...

ن. .ا ۲۳ نظر

پیامبران هر خانواده

در این مطلب یکی از مخاطبین نوشتن این مومنین غریب مثل پیامبر هستن توی اون خانواده...
از اون روز تا حالا این حرف توی ذهنمه...
واقعیت همینه... یکی از کارکردهای پیامبران این بود که اعمال و رفتارشون و گفتارشون برای امتشون حجت بود...
آیا ما اونقدری رشد کردیم که برای اقواممون حجت باشیم؟
یکی از سخت ترین تبلیغات دین و حقیقت ، تبلیغ در خانواده و اقوام هست... نمیدونم چقدر به این مسئله توجه کردید... گویا طبرسی در تفسیر مجمع البیان میگه: حکمت اینکه سوره توحید بعد از سوره تبت اومده میتونه این باشه که برای رسیدن به توحید باید از کتل ابی لهب ها گذشت...
و من اینطور برداشت میکنم که برای رسیدن به توحید و اخلاص باید در اقوام و خانواده جهادی احسن داشت...

ن. .ا ۱۵ نظر

فرق بین عاقل و غیر عاقل

--: خب عادت ذهنی همه جا هم بد نیست...مثلا اینکه انسان به انجام واجباتش عادت کنه خب خیلی خوبه... اینکه عادت کنه از بدی ها دور باشه خیلی خوبه...


++:عادت یعنی عادی شدن... آیا در نظام خلقت چیز عادی وجود داره؟ ما بر اساس عادت نماز میخونیم اما آیا نماز یک عمل عادی هست؟ عادت ما موجب میشه بهش فکر نکنیم...


--: یعنی باید هر از گاهی نماز رو بذاریم کنار؟ تا عادت نکنیم بهش؟


++: این که کار سُفَها و بُلَهاست... موضع عادت، در ذهن و نگاه هست نه در عمل... بعد کسی برای اینکه ترک عادت کنه با چه عقلی به این نتیجه میرسه که باید اون عمل رو ترک کنه؟... این جز سفاهت و بلاهت هست؟


--: اما به نظرم همون نماز و انجام واجبات بر اساس عادت هم اثر مثبتش رو داره...


++: بله... شکی نیست... تا چه اثر مثبتی رو در دلت طلب کنی!!! وقتی صد تا کتاب خریدی... هم میتونی همشون رو مطالعه کنی و بر علمت افزوده بشه... هم میتونی از رنگ جلدهاشون به عنوان دکوراسیون اتاقت استفاده کنی و در کتابخونه ات بچینی شون... تا تو از اون کتابها چی بخوای!!!... شاگرد های آقای قاضی ، همشون مجتهد بودن... روزی ازشون پرسید کسی میدونه فرق نماز طهر با عصر در چیه؟... همه گفتن در وقتش و در نیتش... آقای قاضی فرمودن: باب معارفی که در نماز ظهر بر انسان باز میشه با باب معارفی که در نماز عصر بر انسان باز میشه متفاوته...


--: ولی به نظرم ما عادت های خوب داریم و عادت های بد... عادت به انجام واجبات عادت های خوب هستن...


++: اگر عادت به معنای عادی شدن باشه، برای کسی که میخواد آگاهانه در سیر الیه راجعون قرار بگیره اصلا عادت خوب نداریم... اونکه میگن خوبه ملکه شدن هست... مکله شدن فعلی نیکو، با عادی شدن اون فعل فرق داره... کلا آدما دو دسته هستن... یا خیلی قید محور و نطم محورن، یا خیلی ساختار شکن و بی قید... مادرزادی اینطوری ان...


--: خب بی قید بودن اصلا خوب نیست...


++: بله همون قدر که بی قیدی مادرزادی میتونه ضربه بزنه مقید بودن مادرزادی هم میتونه ضربه بزنه...


--: نه... نمیشه اینها رو برابر کرد... آدم مقید بلاخره یه چهارچوبی داره... میشه فهمید با خودش چند چنده... اما آدم بی قید رو نمیشه فهمید و مخربن اینها...


++: وجه اشتراک هر دو تا شون اینه که بر اساس عادت اون صفات رو دارن... از عادت باید بیرون اومد... اون مقید مادرزادی اگر مذهبی بشه سعی میکنه واجباتش رو انجام بده اگر غیر مذهبی باشه ممکنه به وسایلش خیلی حساس باشه، به ماشینش خیلی حساس باشه به مدل مو و اصلاحش خیلی حساس باشه... و اون آدم بی قید مادر زادی اگر مذهبی باشه ممکنه در انجام واجبات خیلی حال محور باشه و کاهلی هم بکنه اگر غیر مذهبی باشه هر جور عشقش باشه میگرده و هر جا دلش بخواد میره و...


--: من اصلا از این برابری بین این دو دسته آدما خوشم نمیاد...


++:میخوام بگم تا تفکر و اندیشه و عقل بر ویژگی های مادرزادی انسان غالب نشه انسان حیات انسانی به معنای قرآنی اش پیدا نمیکنه... میشه کسی مادرزادی خیلی مقید باشه و از بد یا خوب روزگار مذهبی هم بشه... و اتفاقا ممکنه بهشتی هم بشه...اما اون واجباتی که بر اساس عادت و تقید مادرزادی انجام میده هرگز به "موتوا قبل ان تموتوا" منتهی نمیشه...عقل و اندیشه هست که انسان رو به تعدیل میرسونه و به سمت حیات انسانی رهنمون میشه... هم قید لازمه و هم بی قیدی... منتها گستره و جا و مکانش رو عقل تعیین میکنه...


--: عقل هیچوقت نمیگه انسان بی قید باشه... کار عقل ، عقال (بند) زدنه.. از اسمش پیداست


++:متوجه منظورم نشدی... اصلا "الیه راجعون" یعنی به سمت بی قیدی رفتن، همه انسانها هم مقیدن و هم بی قید... 

فرق بین عاقل و غیر عاقل، در تفاوت زمان و مکان بروز اون قید و بی قیدی هست... اینکه کجاها باید مقید باشی و کجاها باید قید رو از خودت برداری کاملا بر اساس عقل هست نه یه فرمول ثابت ریاضی گونه

ن. .ا ۱۱ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان