--: خب عادت ذهنی همه جا هم بد نیست...مثلا اینکه انسان به انجام واجباتش عادت کنه خب خیلی خوبه... اینکه عادت کنه از بدی ها دور باشه خیلی خوبه...
++:عادت یعنی عادی شدن... آیا در نظام خلقت چیز عادی وجود داره؟ ما بر اساس عادت نماز میخونیم اما آیا نماز یک عمل عادی هست؟ عادت ما موجب میشه بهش فکر نکنیم...
--: یعنی باید هر از گاهی نماز رو بذاریم کنار؟ تا عادت نکنیم بهش؟
++: این که کار سُفَها و بُلَهاست... موضع عادت، در ذهن و نگاه هست نه در عمل... بعد کسی برای اینکه ترک عادت کنه با چه عقلی به این نتیجه میرسه که باید اون عمل رو ترک کنه؟... این جز سفاهت و بلاهت هست؟
--: اما به نظرم همون نماز و انجام واجبات بر اساس عادت هم اثر مثبتش رو داره...
++: بله... شکی نیست... تا چه اثر مثبتی رو در دلت طلب کنی!!! وقتی صد تا کتاب خریدی... هم میتونی همشون رو مطالعه کنی و بر علمت افزوده بشه... هم میتونی از رنگ جلدهاشون به عنوان دکوراسیون اتاقت استفاده کنی و در کتابخونه ات بچینی شون... تا تو از اون کتابها چی بخوای!!!... شاگرد های آقای قاضی ، همشون مجتهد بودن... روزی ازشون پرسید کسی میدونه فرق نماز طهر با عصر در چیه؟... همه گفتن در وقتش و در نیتش... آقای قاضی فرمودن: باب معارفی که در نماز ظهر بر انسان باز میشه با باب معارفی که در نماز عصر بر انسان باز میشه متفاوته...
--: ولی به نظرم ما عادت های خوب داریم و عادت های بد... عادت به انجام واجبات عادت های خوب هستن...
++: اگر عادت به معنای عادی شدن باشه، برای کسی که میخواد آگاهانه در سیر الیه راجعون قرار بگیره اصلا عادت خوب نداریم... اونکه میگن خوبه ملکه شدن هست... مکله شدن فعلی نیکو، با عادی شدن اون فعل فرق داره... کلا آدما دو دسته هستن... یا خیلی قید محور و نطم محورن، یا خیلی ساختار شکن و بی قید... مادرزادی اینطوری ان...
--: خب بی قید بودن اصلا خوب نیست...
++: بله همون قدر که بی قیدی مادرزادی میتونه ضربه بزنه مقید بودن مادرزادی هم میتونه ضربه بزنه...
--: نه... نمیشه اینها رو برابر کرد... آدم مقید بلاخره یه چهارچوبی داره... میشه فهمید با خودش چند چنده... اما آدم بی قید رو نمیشه فهمید و مخربن اینها...
++: وجه اشتراک هر دو تا شون اینه که بر اساس عادت اون صفات رو دارن... از عادت باید بیرون اومد... اون مقید مادرزادی اگر مذهبی بشه سعی میکنه واجباتش رو انجام بده اگر غیر مذهبی باشه ممکنه به وسایلش خیلی حساس باشه، به ماشینش خیلی حساس باشه به مدل مو و اصلاحش خیلی حساس باشه... و اون آدم بی قید مادر زادی اگر مذهبی باشه ممکنه در انجام واجبات خیلی حال محور باشه و کاهلی هم بکنه اگر غیر مذهبی باشه هر جور عشقش باشه میگرده و هر جا دلش بخواد میره و...
--: من اصلا از این برابری بین این دو دسته آدما خوشم نمیاد...
++:میخوام بگم تا تفکر و اندیشه و عقل بر ویژگی های مادرزادی انسان غالب نشه انسان حیات انسانی به معنای قرآنی اش پیدا نمیکنه... میشه کسی مادرزادی خیلی مقید باشه و از بد یا خوب روزگار مذهبی هم بشه... و اتفاقا ممکنه بهشتی هم بشه...اما اون واجباتی که بر اساس عادت و تقید مادرزادی انجام میده هرگز به "موتوا قبل ان تموتوا" منتهی نمیشه...عقل و اندیشه هست که انسان رو به تعدیل میرسونه و به سمت حیات انسانی رهنمون میشه... هم قید لازمه و هم بی قیدی... منتها گستره و جا و مکانش رو عقل تعیین میکنه...
--: عقل هیچوقت نمیگه انسان بی قید باشه... کار عقل ، عقال (بند) زدنه.. از اسمش پیداست
++:متوجه منظورم نشدی... اصلا "الیه راجعون" یعنی به سمت بی قیدی رفتن، همه انسانها هم مقیدن و هم بی قید...
فرق بین عاقل و غیر عاقل، در تفاوت زمان و مکان بروز اون قید و بی قیدی هست... اینکه کجاها باید مقید باشی و کجاها باید قید رو از خودت برداری کاملا بر اساس عقل هست نه یه فرمول ثابت ریاضی گونه