و تواصوا بالصبر

مستقیم گویی و بی پرده گویی در ادب و قاموس اولیای الهی نیست...

اگر جایی مصلحت جدی اجتماعی در کار نباشه ، انسانهای الهی اگر ببینن شخصی در جهالتی به سر میبره و روی جهلش هم خیلی اصرار داره و خیلی هم منم منم میکنه... حاضر نیستن با احاطه علمی شون اون شخص رو خلع سلاح کنن و از موضع قدرت پایین بیارن و بعد بهش بگن حرف حق چیه...

علت اینکه حاضر به انجام این کار نمیشن اینه که در مواجهه ای اینچنینی اون شخص وقتی بفهمه مدتها بر جهلی موهوم سوار بوده و منم منم میکرده یقینا اعتماد بنفسش و عزت نفسش سقوط میکنه...

کسی که اعتماد به نفسش سقوط کرده باشه و عزتش در چشم خودش کمرنگ شده باشه اصلا وقت مناسبی نیست که انسان حقیقت رو بهش عرضه کنه...

اول باید اعتماد به نفس و عزت نفسش برگرده بعد حقیقت بهش گفته بشه...

لذا انسانهای الهی حاضر نمیشن هر جایی در بحث علمی ورود پیدا کنن... مگر اینکه واقعا مصالح اجتماعی در میان باشه و واقعا چاره ای نباشه...

یادمون باشه اعتماد به نفس و عزت نفس انسانها بستری هست که حقیقت فقط در اون بستر تجلی درستی پیدا میکنه... اون بستر رو از اشخاص به بهانه آگاه کردنشون نگیریم... اون بستر گرفته بشه آگاهی ای که بهشون میدیم هیچ ارزشی نداره... ولو اینکه در ظاهر خیلی مطیع حق هم بشن...


دین انسانی عزیز و با اعتماد و اتکاء به نفس میخواد...

حالا ببینید انسانهای الهی چه صبری باید داشته باشن... شخصی سالیانی از عمرش بر مرکب جهلش سوار هست و مانور میده اما انها برای اینکه اون شخص رو ضعیفش نکنن نوعا صبر میکنن تا تغییرات سنی موجب بشه شخص بادش بخوابه بعد ورود پیدا میکنن و با کلی عزت و احترام حقیقت رو بهش میگن...


و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر



نظر مرتبط

ن. .ا
لوسی می
من هیچ وقت نخواستم کسی رو در بحث تحقیر کنم یا به تعبیری حالش رو بگیرم و با این قصد وارد گفتگو و بحث نشدم اما فکر میکنم گاهی گفتگوهام چنین نتیجه‌هایی داشته!
با این تفاوت که وقتی بین ما چنین اتفاقی میفته غالبا طرف جری‌تر میشه تا اینکه عزت نفسش رو از دست بده! مگر اینکه بخوایم تو بحث توهین هم بکنیم که خب الحمدلله شخصا چنین نمیکنم.
ولی جالبه مدتی پیش همین پست شما رو در قالب مثالی از زندگی حضرت ثامن الحجج علیه السلام شنیدم و واقعا متاثر شدم و به توبه رو آوردم. سعی میکنم خیلی بیشتر دقت کنم تو این موضوع ان شالله که خدا هم کمک کنه. موضوع مهمیه.

غالبا اکثر ماها توی همچین فضاهایی قرار گرفتیم... اکثرا هم نادانسته... یعنی قصد شکستن طرف رو نداریم اما نتیجه اینطور میشه...

اون جری شدنه گاردش هست... هشداره... حالت دفاعی اش هست در صیانت از اعتماد به نفس و عزت نفسش...
غالبا باید شخصیت شناس هم بشیم... با شروع بحث باید با سوالات و سخنانی خنثی طرفمون رو مزه مزه کنیم...

نمیشه به صرف اینکه حقی رو میدونیم بی پرده بذاریم وسط و با تمام قدرت ازش دفاع کنیم...

توی کربلا که بودم توی موکب خراسانی ها... وقتی رفتم گوشیم رو بزنم به شارژ مردی حدودا سی و هفت هشت ساله سر بحث رو باهام باز کرد... کلا میل داشت گفتگو کنه با همه... اطلاعاتش بسیار بالا بود...
یکی دو تا جوون مذهبی که مشتاق حرفهاش بودن دورش جمع شدن و خیلی از حرفهایی که میزد لذت میبردن و هی خدا رو شکر میکردن که چه رزق خوبی نصیبشون شد...
حرفهای خیلی خوبی هم در مورد انقلاب و اهدافش و متفکرین نظام میزد... تقریبا 90 در صد حرفهاش رو قبول داشتم...
تا جایی که اون جوونها زیادی بادش کردن و حس کردم داره اذیت میشه... هی میپرسیدن از خودت بگو... چطور به اینجا رسیدی...
اونم هی بحث رو عوض میکرد... اما اونها دست بردار نبودن... در حالی که اون تحلیلهای خوب فقط از طریق مطالعه بدست نیومده بود مشخص بود صدق و پاکی در رسیدن این شخص به این نگاه خیلی دخیل بود...
اشکال این بنده خدا این بود که با تمام قدرت بدون سنجیدن مخاطبش هر چی داشت ریخت توی دایره... این دست و دل بازی موجب ضعف مخاطبش شد...
من برای اینکه این فضا تعدیل بشه چند تا نکته رو ازش پرسیدم که نتونست جواب بده و گفت نمیدونم یا میگفت باید تحقیق کنم...
همین که اون جوونای مذهبی استیصالش رو دیدن از اصرار بر سوالاتشون منصرف شدن...
میخوام بگم گاهی زیادی اظهار فضل کردن هم موجب ضعف مخاطبها میشه... و دلیل اینکه انسانهای الهی خیلی فضایلشون رو رو نمی کنن همینه که نمی خوان مخاطبهاشون ضعیف بار بیان...

لوسی می
اینم جنبه‌ی جالب توجهی بود. ممنون.

یادمه استاد پناهیان میگفتن من توی مدرسه مون اساتید خیلی قهاری رو آورده بودم برای تدریس بعد یه مدت دیدم نتیجه خوبی نمی گیریم...

بررسی کردم دیدم دانش آموزها مقهور قدرت علمی اساتید میشن و دارن ضعیف بار میان...
با اساتید جلسه گذاشتم و ازشون خواستم که برای دانش آموزها از کلمه " نمیدانم" بیشتر استفاده کنن
یه جاهایی اظهار جهل کنن تا دانش آموز جرات پیدا کنه... تا از سلطه شما خارج بشه و خودش بار بیاد...
میگفت ازشون میخواستم اجازه ندن دانش آموز مرعوب و مقهور شخصیت علمی شما و علم شما قرار بگیره

پیـــچـ ـک
سلام
حالا جالبه که اونی که عزت نفسش بیشتره مقاومتش هم در مقابل حقیقت کمتره. 

سلام

چون عزت و اطمینان روحی و رهایی و انعطاف حقیقت هایی هم سنخ هم هستن...
بارها دیدم که صاحب کارخونه سر اختلافات حتی چند ده میلیونی و گاها چند صد میلیونی انعطاف به خرج میده تا اصل حرکت تولیدش خدشه دار نشه... اما یه کارمند حسابداری روی چند میلیون پولی که باید به فلان مشتری میداده و صرفا از ظن خود اون حسابدار حقش نبوده و از طرف صاحب کارخونه تایید شده بود برای پرداخت... حرص میخورد و از مشتری کینه به دل میگرفت...

خود قدرت و عزت و اطمینان روحی موجب انعطاف و رهایی میشه... و البته برای کسانی که خبث درونی دارن پرتگاه میشه

لوسی می
فکر میکنین برای پدر و مادر هم این قانون صادقه؟ یا خوبه یه جوری باشیم که بچه‌ها بهمون ایمان بیارن؟
منظورم ضعیف کردنِ بچه نیست. باید بچه رو اهل فکر بار آورد. اما اینکه در نهایت حرف والدینش رو دربست طور بپذیره بده؟

امروز خیلی حرف آقای پناهیان پیش میاد نمیدونم چرا...

در همین مورد پدر و مادر یه بار آقای پناهیان میگفت خانمی اومد پیش من که بچه اش مشکل جدی اعتماد بنفس داشت و عدم خود باوری...
هر چی من میگفتم میدیدم اون خانم دو تا بیشتر از من بلده و میگه ...
کلا دیدم این خانم خیلی میدونه...
بهش گفتم خانم شما توی خونه هم همینقدر همه چیز رو کامل و جامع به بچه تون میگید؟
گفت آره... من همه جوره حمایتش کردم...
گفتم مشکل همینجاست... 
این همه احاطه شما و بروز این همه احاطه اثر سوء روی بچه گذاشته...
یه مقدار مادر همه چی بلد نباشید... بذارید بچه خودش کشف کنه...
زمین بخوره... بلند بشه...

اما به نظرم والدین میتونن برای فرزندشون فصل الختام باشن اما فرزند هم درست رشد کنه...
والدین باید مدیریت کنن... خیلی از جاها حضور والدین باید دیده نشه توسط فرزند...

لوسی می
بله نظر من هم همینه. فصل الخطاب بودن والدین مهمه.

خطاب درسته یا ختام؟

فکر کنم هر دو معنی بده...
اما به نظرم ختام درست تر باشه توی این بحث

بعدا نوشت:
الان یه نگاهی به دهخدا انداختم:
فصل الخطاب درسته

من این وب را به خاطر این اشتباهات هم که شده حتما نگه میدارم....
چقدر من باحالم انصافا:)
انگار دارم وجوه کشف نشده خودم رو پیدا میکنم...

پا ییز
سلام 
این که شما میگید باعث نمیشه مثلا من سالیان سال تو جهلم بمونم؟ و چون ضرری برای اجتماع نداشتم کسی هم نیاد بگه به من چه؟ ولش کن بذار تو جهلش باشه خودش آخرش میفهمه
این یجورایی با امر به معروف تداخل نمی کنه؟ البته ببخشید من زیادی ناقصم و سوال می پرسم 
گاهی می بینم آدمهای عاقل یه چیزیو می بینن یه خطا رو و هیچی نمیگن 
بعدا که میگی میگن آره ما می دونستیم اشتباهه 
ولی یا مثلا چون ازَمون نخواستن و نپرسیدن نگفتیم یا هم 
نمی دونم ولی شاید برای مسائل معرفتی حرفای شما مصداق داره و من دارم مصداقهای غیر معرفتی میگم 
اما تو این مثالهایی که خودم میگم من اونها رو آدمهای دانایی که نمیخوان بقیه رشد کنن یا دلسوزی نمی کنن یا میگن به ما چه ، می دونم

سلام

بحث نگفتن نیست بلکه بحث شیوه ی گفتنه
مثال میزنم
کسی که ماهی گرفتن بلد نیست یا باید تا آخر عمرش چشمش به دست دیگران باشه که هیچ کس این رو نمی پسنده... چون همه میتونن ماهی گیری یاد بگیرن..
یا خیلی غرور داره و هرگز تواضع نمی کنه تا بهش یاد بدن چطور باید ماهی بگیره لذا ممکنه همیشه با هزینه های خیلی زیاد به ماهی برسه... تازه نمیدونه آخرش ماهیش سالم هست یا ناسالم... آزاد هست یا پرورشی...
و تا آخر عمر با استرس زیاد ماهی تهیه میکنه...
یا با گذر زمان متوجه میشه بلد نیست و تواضع میکنه تا بهش یاد بدن...
یا کسی مهارت و صبر لازم رو برای برقراری ارتباط داره و به مرور زمان بهش میفهمونه تو چیزی نمیدونی و باید یاد بگیری و یاد گیری روش و منش خودش رو داره والا سیر یادگیری ناقص میمونه و فایده نداره...
مهم اینه که شخص سر فرود بیاره و روش و منش یادگیری رو بپذیره...
اینکه هر دفعه بهش لطف کنن و ماهی بدن دستش اصلا کار عاقلانه ای نیست...

سربازِ روزِ نهم
سلام
داشتم نظرت می خوندم گفتم کاش پستش می کرد که اگه ادامه داشت توی باقی نظرات دنبالش نگردم
از خوندنش برای همین صرف نظر کردم
من یه امتیازی که دارم اینه طرف رو مقهور علم خودم نمی تونم بکنم پس @دچار ضعفش نمی کنم :)


سلام خوشتیپ

یعنی اول نطرم رو توی وب مرتضی خوندی؟

چرا نمی تونی؟
زدن چطور؟ ... قدرت جسمی هم نداری؟... که اگه دیدی طرف بی راه میگه شل و پلش کنی؟
فقط که احاطه  علمی موجب انحراف نمیشه که داداش...

ما یه رفیق داشتیم که کلا زبونش توی دست و پاش بود... اصن یه وضعی

مرتضا دِ
سوال لوسی می درباره فرزندان سوال منم بود
ممنون برای جواب

صبحت بخیر...

ممنون که وقت میذاری و میخونی برادر

سربازِ روزِ نهم
اگه رفیقم باشه میزمنش
اگه نباشه آقای محترم بی خیال

آقا قرار نشد به جای زبون از دست و پا استفاده کنی...

این چه وضعیه آخه

یک مرد!
سلام
به نظرم مستقیم و بی پرده گویی اتفاقا در قاموس هم خدا بوده هم اولیا خدا، مخصوصا خدا که نسبت به گفتن هیچ چیزی حیا نمیکردن (مضمون آیات شریف)
ولی در مورد اینکه هر جمعی ظرفیت شنیدن هر بحثی رو نداره باهاتون موافقم، ولی تو اموری ممکنه ببینی یه جمعی داره به قهقرا میره، تو جهل خودش دست و پا میزنه، دخالت نکردن و حرف نزدن به نظرم یه جور خیانت محسوب میشه، مشخصا این ورود به بحث رو هر چند بدونی فایده ی کمی ممکنه داشته باشه رو از مصادیق امر به معروف میتونیم بر شمریم.
ولی چیزی و که باهاتون به شدت موافقم اینه که متناسب با ظرف مخاطب حرف زده بشه، اطلاعات زیادی و حجم زیاد اطلاعات دادن تو جمع ها معمولا به فراموشی سپرده میشه
به قول شاعر کم گوی وگزیده گوی چون در
تا زندک تو جهان شود پر
(هر چند یه وقتایی برای تبیین تفصیل لازمه ولی خب ایجاز و هنر موجز گویی خیلی چیز با ارزشیه)

سلام

بله وقت گفتنِ بی پرده، باید بی پرده گفت
مهم تشخیص وقت هست..
آیا حرف حق رو هر وقتی و به هر شخصی میشه گفت؟
لاجرم نه...

که البته خودتون هم بهش اشاره کردید...
ممنون که وقت گذاشتید

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان