صبر و بصر

هر چی بیشتر فکر میکنم ربط های عمیق تری بین صبر و بصر میبینم همینقدر بگم که همونقدر که بلند کردن یک وزنه 200 کیلویی برای یه وزنه بردار ربط مستقیم به قدرت و درایت وزنه بردار داره یعنی بلند کردن اون وزنه پشتوانه غیر قابل اغماض مثل قدرت داره... رابطه بصر یا بصیرت با صبر همینقدر مستقیم و عمیق هست...

ص ب ر

ب ص ر

همون قدر که پیش از این از ربط عمیق جوهری علم و عمل مبتهج میشدم و هنوز هم هر وقت به ربطشون فکر میکنم چیزی جدید عایدم میشه...

ع ل م

ع م ل

عجیبه که در عربی کلماتی که به لحاظ حرفی با هم مشترکن ربط های شگفتی با هم دارن 

مثل عقل و علق یا تعلق و تعقل...

ع ق ل

ع ل ق

راستی کسی نمیدونه مبدع زبان عربی کی بوده؟!!! زبان های دیگه هم همین قدر عمیق و حِکمی هستن؟ البته فارسی رو هم خیلی دوست دارم مثلا حقیقتی که در لسان عرب "نفس" نامیده میشه در زبان ما "روان" نامیده میشه... این خیلی حکیمانه هست که حقیقتی مثل نفس ناطقه انسان اسم با مسمایی مثل "روان" داشته باشه...

یا در فارسی به نظام هستی میگیم "جهان"

خیلی الفاظ حکیمانه هستن...

نمیدونم چقدر قابل اعتنا هست این حرف دوستم که میگفت مبدع زبان عربی حضرت اسماعیل (ع) بوده... منبعش اصلا یادم نیست... اما حتی اگر حضرت اسماعیل هم نبوده لاجرم مبدع زبان عربی  یک انسان حکیم و الهی بوده...



 


دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 40 ثانیه 

آقای مختاباد همشهریمونه انصافا این قطعه فوق العاده هست...

 

 

 

ن. .ا
ن. .ا
انصافا و صادقانه میگم که مخاطبم در مقام عمل غیر از خودم کسی دیگر نیست اما علت انتشارش اینه که دیدم یک اصل هست و خوبه مخاطبان بخونن... هر چند اکثر مخاطبان اینجا میدونن...

با احتساب حرفهایی که در مطلب نوشته شده من یقین دارم کلاس و استاد و هوش و مطالعه و تحلیل و اطلاعات صحیح در کسب بصیرت مطلقا فرع و مُعِد هستن... اگر این استاد و مطالعات و .... ما رو به اینجا رسوند که در مقام عمل و مواجهه با جهان پیرامونمون طوری مشی کنیم که صبرمون زیاد بشه یقینا زحمات استاد و مطالعات و ... به ثمر مینشینه و ما بصیرت پیدا میکنیم اما اگر غیر از این شد هیچ بعید نیست از دل تمام مطالعات ما شخصی مثل عبدالکریم سروش بیرون بیاد...

محمدرضا .....
سلام
در مباحث لغت عربی بحثی مطرح میشود به اسم اشتقاق که دو گونه هست: اشتقاق صغیر و اشتقاق کبیر
اگه در این باره مطالعه ای بفرمایید مطالب زیبا و خوبی به دست می‌آورید
خلاصه عرض کنم که کلماتی که حروف آنها یکی است ولی ترتیب آن حروف با هم فرق میکند معانی آنها شبیه و مرتبط با یکدیگر است
حتی کلماتی که دو حرف از سه حرف اصلی آنها یکی قریب المعنی هستند
انصافا زبان عربی زیباترین زبان دنیاست 
و لذا خداوندی که و من احسن من الله قولا کتاب خود را به زبان عربی مبین نازل فرمود و آن را احسن الحدیث نامید که احسن الحدیث بودن غیر از محتوای آن ظاهر آن را هم شامل میشود که همان عربی بودن آن است...
رزقکم الله و ایانا فهم کتابه

سلام برادر

خیلی ممنون که اطلاعات و علمت رو در اختیار من قرار دادی... حتما بیشتر تحقیق میکنم...
و حتما زیبا و دلنشینه...


رهرو ...
سلام علیکم

بله در روایت از قول امام باقر علیه السلام گفته شده مبدع زبان عربی حضرت اسماعیل بودند.
(بحارالانوار، ج 12، ص 87)

اینجا مختصری در موردش نوشتن
http://mosafere66.blog.ir/post/208

در زبان عربی همون طور که گفتید ریشه هایی که حروف مشترک دارند باهم مرتبطند. و واقعا هیچ زبانی به غنای عربی نیست.

سلام علیکم و رحمة الله

خیلی بابت این حدیث از شما متشکرم...
همیشه قلبم این حرف دوستم رو (مبدع زبان عربی حضرت اسماعیل هست) تصدیق میکرد اما چون سندی غیر از تصدیق قلب نداشتم نمی تونستم علنی و راحت بیانش کنم...

خیلی لطف کردید... متشکرم...
این ربطها خیلی انسان رو مبتهج و متحیر میکنه

بعدا نوشت:
در کتابی از علامه حسن زاده خوندم که وقتی پیامبر به معراج رفت خداوند یک جمله هم فارسی با پیامبر سخن گفتن و اون این بود:
چه کنم با مشتی خاک، جز آنکه بیامرزم؟
بعد از خوندن اون لینکی که فرستادید این جمله یادم اومد

یاقوت ...
این آهنگ و آهنگ شکوه از ایشون رو میپسندم...

از ایشون زیاد چیزی گوش ندادم...

اون دوره که بیشتر با موسیقی سروکار داشتم بیشتر شجریان گوش میدادم

مرتضا دِ
حیرت انگیزه
فکر کردن به ریشه های زبان رو میگم :)

اوهوم...

خیلی

پیـــچـ ـک
سلام
یعنی چی؟ یعنی تا بصیرت نداشته باشیم صبر در وجودمون شکل نمیگیره یا با صبر به بصیرت میرسیم؟
مثلا توی مشکلات زندگی اول باید بصیر بود یا صبور؟

سلام

سوالتون خیلی سوال خوبیه...
من جواب بدم؟

پیـــچـ ـک
!!
برای چی می پرسید من جواب بدم؟!
از کس دیگه ای باید بپرسم؟ یا قراره جوابو از جای دیگه ای بگیرم؟!

نمیخواید خودتون روش فکر کنید؟

ببینید به چه نتیجه ای میرسید؟

لوسی می
خیلی جالب بود. ممنون نوشتید.

+قطعه ای که من تو وبم گذاشتم (در پست غم یار) رو شنیدید؟ اونم فوق العاده ست.
دیگه از شبانگاهان و بوی گل هم نگم اصلا! :)

بله اون فایل رو گوش دادم خیلی خوب بود


اون دو تا دیگه رو هم ممکنه گوش داده باشم اما به اسم نمی شناسم

رهرو ...
خواهش میکنم

نقل قول شما از علامه هم خوب بود. قبلا نشنیده بودم.

موید باشید

پیـــچـ ـک
فکر کنم اول صبره. مثل مثال حضرت موسی و این که روی صبر بیشتر تاکید شده. 
صبر مصیبت و صبر بر طاعت و صبر بر معصیت. 
باید اول صبر باشه. 
اگر طاعت همون عمل باشه و ایمان و عقل و بصیرت یکی باشه، پس با صبر به رشد عقلی و ایمانی و در نتیجه بصیرت میرسیم.
اما توی زندگی چی؟
وقتی نمیدونیم...ببینید اون طنزی که شما گفتید توی بعضی جاها واقعا صادقه. بعضی اوقات هم میشه موند توی اون سختی و هم میشه فرار کرد. بعضی جاها واقعا هلمون ندادن.ولی نمیدونیم موندن درستتره یا رفتن و رها کردن.
اون موقع چی؟

به نظر من اول بصر هست بعد صبر...

ممکنه اون بصیرت خیلی دقیق نباشه اما اگه یه شناخت مجمل هم باشه باز کافیه...

اگر بنا بود بدون شناخت (ولو اجمالی و کلی) خدا از ما توقع صبر داشته باشه که میشد به بچه ها هم صبر رو تحمیل کرد... ولی در دین به ما همچین توصیه ای نشده... میگن بچه در هفت سال اول امیره...

خدا وقتی خودش رو معرفی میکنه اول رحمانیت خودش رو به رخ میکشه بعد رحیمیت...
رحمانیت خدا عام هست... کافر هم ازش برخورداره...
اما رحیمیت خدا نصیب کسانی میشه که به مرتبه شکر در رحمت رحمانی خدا برسن...
یعنی برای اون نعمت عام و فراگیر شاکر باشن...
در عمل...
مثلا اینکه چشم ما میبینه... شکر داره...
امام حسین در دعای عرفه اغلب برای نعماتی خدا رو شکر میکنه که نعمتهای رحمانی خداست...
یه بصیرت رحمانی خدا به همه ما داده...
بر اساس این بصیرت رحمانی شکر کنیم... در حد این بصیرت صبر پیشه کنیم تا به بصیرت رحیمیه خدا برسیم...

اساسا معتقدم هر رفتن بر حقی بر اساس هل دادنی بوده...
امام سجاد در دعایی به خدا عرضه میدارن خدایا اگه منو به خودم بذاری که بیام سمتت من نمیام... موی پیشونی منو بگیر و منو ببر...(حالت رو ببینید!!!)
بدونن میتونیم از پس کوسه ها بر بیاییم هلمون میدن... اون موقع هم که تصمیم بگیریم بپریم توی آب اون تصمیم به سمت قلب ما هل داده شد...
همیشه هل دادنه هست...


پیـــچـ ـک
توی زندگی چی؟ توی مشکلات؟ از کجا باید بفهمم این ابتلا خودخواسته ست یا خداخواسته؟

چه خود خواسته باشه چه خدا خواسته ما باید در مواجهه اش بر اساس حق رفتار کنیم... فهم این مسئله اونقدری مهم نیست که مواجهه باهاش مهمه...


اگر توی مصادیق میمونید یا میمونیم بدونید که حب هایی وجود داره که نباید باشه... اونها جلوی درک جزئی رو میگیره...
این حب ها الزاما حب های حرامی هم نیستن... اما وقتی حب های ما مثل عموم مردم باشه... ماندنهایی شبیه عموم مردم هم داریم...

رئوف ..
سلام
اصافه بفرمایید:
عرش و شرع و شعر را.

سلام

بله خیلی کلمات هست که این ربط های شگفت انگیز رو دارن...

ناشناس
اتفاقا من داشتم یکی از  کتاب های آقای حسن زاده رو میخوندم در مورد همین‌موضوع گیج شدم!
http://bayanbox.ir/view/6260052990643181992/IMG-20180816-150406.jpg

راستش من هنوز اینقدر روی خودم حساب نکردم که برم این کتب رو بخونم...

لذا گیج هم نشدم :)

ناشناس
خیلی هم خاص نیست حداقل از لحاظ لفظ فقط این قسمت برام مبهم بود که خودشون فرمودن برای علماست مباحثی که شما میگید که خیلی پیچیده تره!

من شاید حرفایی که میگم شبیه اش توی کتاب این بزرگواران نوشته شده باشه اما تا بومی اش نکنم صادرات انجام نمیدم...من مونتاژ کار نیستم

اول حرف رو میخونم یا میشنوم... بعد در خلوت خودم باهاش حشر و نشر پیدا میکنم... بعد فهم و درک خودم رو بیان میکنم... لذا با تمام احترامی که برای این اساتید قائلم از نصیب خودم از فرمایشات اونها غافل نمی شم...

علیکم بالداریه لا بالروایه (نمیدونم درست نوشتم یا نه_ فارسیش میشه بر شماست درایت در سخن نه روایت سخن_ سخن معصوم هست_ توی سخنرانی آقای پناهیان شنیدم)

سربازِ روزِ نهم
سلام
چه خوب که به زبان پرداختی، امام رضا هم فارسی حرف زدن جایی

منم فکر می کنم اول صبر باشه(البته حوابتو کال نخوندم) به اعتبار اینکه بصیرت رو چراغی می دونم که خدا رو بروی کسانی قرار میده که خواهانش هستن و این خواستن رو با تزکیه و تقوا نشون میدن و مگه ماهیت تقوا غیر از صبره؟

سلام

جانم به قربان امام رضا...
جوابم رو هم بخون عزیزم
لازمه بدونیم اینها یک حقیقت هستن اما در مقام ظهور اول یک بصیرت عام تجلی میکنه تا انسان بدونه کجا باید صبر کنه و کجا نه...
شکر عملی بصیرتِ عام، صبر کردن هست به نظر من...

سربازِ روزِ نهم
البته بگم که نمیشه قطعی گفت انگار یک پله درمیون کنار هم هستن صبر و بصر یعنی هر کدوم باعث تقویت اون یکی میشه آدم نافذ البصیره ای رو بدون صبر نمیشه پیدا کرد و آدم صبوری رو بدون بصر (شاید)
نظرت چیه؟

خب صبر هر شخص رو باید بر اساس تشخص اون شخص ارزش گذاری کرد...

یه انسان سرد مزاج ممکنه طبعا آدم صبوری باشه... این صبری نیست که ارزش داشته باشه...
یا بهتره بگم ارزش افزوده تولید نمی کنه...
اما بصیرت اساسا نه کاری به هوش اشخاص داره (چون هوش در محدوده وهم و خیال مطرحه)نه کاری به اطلاعات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی اشخاص...
کاملا به عقل مرتبطه...
خدا این نور عقل رو به صورت عام به تمام اشخاص از یک سنی به بعد میده... و این نور هست که میگه در فلان موضع (مثلا صبر) ضعف داری... پس باید درستش کنی... عقل و بصیرت سکان دار هست...
یقین داشته باش رتبه وجودی اش قوی تر هست... لذا اولی هست...

سربازِ روزِ نهم
دلیل اینکه کامل نخوندم این بود که می خواستم اول خودم بهش فکر کنم
به نظرم اون بصیرت عام هم ارزش افزوده نداره(خدا یه فهمی به یکی داده، به یکی هم نداده) زمانی ارزش مند میشه که بر مبنای اون به عملی دست بزنه یا از عملی پرهیز کنه

بله در اینکه شکی نیست... معلومه که تا با عمل عجین نشه ارزش افزوده نخواهد داشت...

اما آیا شما عمل رو صرفا برای عمل کردن میخوای؟ یا بصیر شدن و مقرب شدن و نور پیدا کردن؟

حدیث داریم که : العلم امام العمل و العمل تابعه...
این شرافت وجودی علم رو نسبت به عمل میرسونه...

اصلا قصد ندارم بگم عمل مهم نیست... متوجه موضع بحث که هستی...

سربازِ روزِ نهم
اصلا چرا به اینجا رسیدیم :)

مگه بده؟

مثل قضیه مرغ و تخم مرغه...
حالا بگو اول مرغ بود یا تخم مرغ؟

سربازِ روزِ نهم
خروس رو :))

باشه...

ناشناس
جالبه به سرباز نهم دقیقا برعکس پاسخی که به من دادید میدید!
به سرباز نهم میگید مطلب منو بخون علم به خودی خود نوره
بعد به من میگید کتب علامه رو نخونم!!!
دیگران رو به خوندن مطلب خودتون تشویق و از خوندن علامه منع میکنید!!!
نمیفهمم بالاخره چه جوری رو خودتون حساب میکنید!

نه بزرگوار 

اشتباه متوجه منظورم شدید...
چرا این همه نتیجه گیری کردید؟
قبلش از من سوال میگرسیدید یا میگفتید منظورم چیه؟

منظورم توی اون پاسخ به شما این بود که برخی کتب علامه رو باید با شرحش و به همراهی کسی که احاطه ای داره بخونید... تنها خوندنشون یه مقدار سخته...

سربازِ روزِ نهم
آقا من رو واسطه دعوا قرار ندید خواهشا :)

بروووو

از اولش قصد دعوا راه انداختن داشتی

.. مَروه ..
سلام
از ارتباط متن و نظر اول و خطری که در انتظار همه ی ما هست، این روایت خیلی مناسبه:
در جریان جنگ صفین، جنگی که هم خودت مومنی هم طرف مقابل ظاهرا مومن و نماز شب خون و معتقد و مقید و....همون جنگی که قرآن به نیزه کردند و ابوموسی اشعری رو انتخاب کردند...
خب اینجا شناخت حق و باطل واقعا دشواره... از کجا بدونی کدوم شون راست میگن؟ از کجا بفهمی اهم و مهم چیه؟ اولویت با چیه؟
 
مولا علی علیه السلام فرمودن: بین شما و اهل قبله باب جنگ گشوده شده... و این بخشش رو عربی می نویسم که رمز این شناخت درست حق هست: و لا یحمل هذا العَلَم الا اهل البصر و الصبر...
و فقط کسی که اهل صبر و بصیرته میتونه این «علم» رو حمل کنه....
*
و اما حرفی که توی نظرات تون بود
بصر چیه؟ صبر چیه؟ اول کدومه بعد کدوم؟؟
 
یه روایت مناسبی که جای فکر داره و خیلی زیباست مینویسم ان شاالله تفکر کنیم همه و راهگشا باشه:
مولا علی علیه السلام در بخشی از خطبه 153 شون این عبارت رو دارند:
فإنما البصیر من سمع فتفکر و من نظر فأبصر.....

بصیر کسیه که میشنوه، و روی شنیده هاش تفکر میکنه...
نگاه میکنه(غیر از دیدنه، یعنی با توجه با اراده نگاه میکنه،دیدن یعنی به چشمش بیاد فقط) بعد که نگاه کرد، فأبصر....
درک میکنه، تشخیص میده، علم پیدا میکنه...
اینها میشه معنای بصر...
انقدری که خودم الان جستجو کردم
برکت هم داشت خداروشکر...
ان شاالله که اهل بصر و صبر بشیم یا باشیم.

سلام علیکم

ولا یحمل هذا العَلَم الا اهل البصر و الصبر
این خیلی عالی بود
امروز کشور ما هم همینه... فقط اهل صبر و بصر میتونن علَم انقلاب رو حمل کنن

نظر خوبی بود استفاده کردیم

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان