خلوتت را دریاب

همه ما در سیر وبلاک نویسی مون فراز و نشیب هایی داشتیم... 

کسی نمی تونه جذابیت وبلاگ نویسی رو انکار کنه... شما در وبلاگ با تمام وجوه مخاطبان مواجه نمیشید برای همین جذابیت بیشتری داره...

واقعا عذر میخوام این مثال رو میزنم... فقط به خاطر وجه مشترکش به لحاظ کلی میگم نه به لحاظ ماهوی...

بنده خدایی میگفت زن و شوهری شش ماه بعد از ازدواج اومدن پیش من برای مشاوره... در آستانه طلاق بودن... میگفتن ما یازده سال قبل ازدواج با هم دوست بودیم و حتی یه بار دعوا نیفتاده بودیم اما توی این شش ماه که ازدواج کردیم واقعا دیگه نمی تونیم همدیگه رو تحمل کنیم...

اون یازده سال به خاطر این همه چیز خوب و جذاب بود که اون دو نفر با تمام وجوه همدیگه در مقام عمل مواجه نبودن... لذا یازده سال بدون دعوا پیش رفتن... جذابیت داشت...

وبلاگ نویسی هم همینه... شما با تفکراتی مواجه میشید که غالبا در یک بسته بندی مناسبی هم عرضه میشن... البته که این خیلی خوبه...

کلا تفکر خوب، خوبه... تفکری که چیزی بهت یاد بده خیلی خوبه... مثل کتاب خوب میمونه... اما این کتابهای خوب (وبلاگها) گویا هستن... ناطق هستن... زنده هستن... این جذابیتشون رو بیشتر میکنه...

البته بعضی ها هم خاطره نویسی و خاطره خوانی رو دوست دارن که خب سلیقه ها مختلفه اما نفس امر یکیه...

یعنی با یک وجه مخاطب یا نویسنده روبرو میشید...

حالا از فضای وب بیرون بیایم و بریم توی عالم واقعیت:

فرض کنید دوستی در عالم واقعیت دارید که بسیار هم سنخ هستید... حتی اون عاقل تر از شماست و مشتاق تعامل با شما... در مواجهه با همچین دوستی هم ممکنه همین جذابیت وبلاگ برای شما ایجاد بشه... میل به گفتگو و تعامل... چون اونجا هم تفکراتتون با هم مواجه میشن...

این جذابیت یک خطری جدی در پی داره...

اگر این یک خطر مدیریت بشه وبلاگ و وبلاگ نویسی خیلی هم خوبه...



اون خطر جدی گرفتن خلوت شما از شماست...
ببینید، بدن انسان بصورت طبیعی میتونه موادی ترشح کنه که موجب شادی انسان بشه اما اگر شما اون مواد رو دایم از بیرون بهش تزریق کردید اون ترشح از درون دچار حادثه میشه و تعطیل میشه...
میل به تعامل و گفتگو و جذابیت تفکرهای زیبا و کاربردی چیزی هست که انسان به صورت فطری داره... اصلا یکی از لذت های بهشت هم نشینی و هم کلامی با مومنین هست... 
اگر فطری هست یقینا معادلی در درون انسان داره...
تعامل با خود.... تعامل خودِ فعالم با خود اصیل و الهی و فطری ام...
این تعامل هم فوق العاده جذاب هست... لذا اولیای الهی هم غرق این تعاملات میشن برای همین اصلا خودبخود سحر ها رو بیدار هستن... "قم لیل الا قلیلا" هستن... چرا؟ چون اون موقع وقت تعامل و گفتگو هست... هر چی بیشتر این غبار رو از خودِ الهی شون کنار میزنن بیشتر آینه میبینن که نقش خالق در اون هویداست...
مواظب باشیم جذابیت های این فضا، خلوت شما رو از شما نگیره...
البته اکثر ماها اصلا خلوت رو تجربه نکردیم اما این جذابیت ها اگر موجب بشه که بدونیم یه وبلاگی در درون داریم که یه مخاطب یا نویسنده ای داره که فوق العاده حالمون رو تغییر میده یقینا اون رو دنبال میکنیم...


راهش اینه که اولا فعالیت وبلاگی مون نظم داشته باشه، برای خودمون ساعت مشخصی داشته باشه...
ثانیا عبور کردن رو تمرین کنیم... 
من دوست فوق العاده هم در عالم واقعیت دارم و میدونم اگر اون تجلیات، درون و خلوتمون رو از ما بگیره به سمت تنزل و سقوط میریم... و اون دوست هم دیگه نمی تونه با ما تعامل داشته باشه...


این وبلاگ برای همین بنا شده بود... که نوشتن و پاسخ دادنم حسابی داشته باشه... یکی دو هفته ای هست که باز غفلت کردم... باید دوباره از سر بگیرمش

 

ن. .ا
آشنای بی نشان
من خیلی به این حرفت فکر کرده بودم
دارم تمام سعیم رو میکنم که با خودم خلوت داشته باشم
که خودم رو پیدا کنم
من زیاد تنها بودم ولی با خودم خلوتی نداشتم

اینکه به اینجا رسیدی خیلی خوبه 

گاهی هم یه نگاهی به داشته هات بنداز خوشتیپ

مرتضا دِ
اوتاد فهمیدن که اون موقع ترافیک کمتره و حتا بسته رایگان هم داره سحرگاهان

سعی کن خلاق تر باشی...

دفعه اول که اوتاد رو گفتی خوب بود اما الان دیگه جذبه ای نداره...

پیـــچـ ـک
سلام
میفهمم.
اما خلوت بدون خدا اصلا هیچه. مسئله اینجاستکه از بیرون با خدا حرف میزنیم.باید از درون با خدا حرف بزنیم.
نمیدونم چه جور دقیق تر بگم.

سلام

فکر میکنم فهمیدم نظرتون رو...
چجوری میشه از درون با خدا حرف زد؟

بعدا نوشت:
از درون با خدا حرف زدن یه سبکِ حرف زدن نیست...
یه روش برای تعامل و گفتگو با خدا نیست...
بلکه یک نتیجه هست...
نتیجه ی یه سبک زندگی...

مشکل خیلی از ماها اینه که فکر میکنیم یه روش هست...
مثلا یه حرف زدن از بیرون با خدا داریم
یه حرف زدن از درون....
نه این تقسیم بندی دقیق و لطیفی نیست...

آشنای بی نشان
خوشگل هستم اینم از داشته هام:)

صدات هم لاکچری هست تازه...

شبیه صدای بچه هایی که با پول باباشون لامبورگینی خریدن...
بگم داشته هات رو؟


آشنای بی نشان
بگو:)

یه داشته ی دیگه ازت سراغ دارم اما به جای بال شدن وبالت شده...

دقت در جزئیات 

آشنای بی نشان
این اصلا فکر نکنم هیچ وقت بال بشه

چرا اگه با نگاه کلی توامان باشه اسمش میشه دقت

اما اگر خلاء کل نگری داشته باشه اسمش میشه وسواس

پیـــچـ ـک
مثل این که شما یه متن عاشقانه بخونید. یه متن احساسی. حس میگیرید و با لحنتون اون حس رو میرسونید ولی حس شما از درونتون نجوشیده به خاطر اون متنه. چون فکر میکنید که اقتضای اون متن با احساس بودنه. این میشه از بیرون. 
ولی وقتی خودتون یه طرف رابطه احساسی باشید حتی وقتی برای طرف مقابل جوک تعریف کنید یا بهش غذا تعارف کنید لحنتون احساس داره. این میشه از درون. 
فکر میکنم دیگه زمان بازی کردن و حس گرفتن توی رابطه با خدا گذشته. باید اندازه درکم از اون متن عاشقانه توی همه حرکات و سکناتم احساس ریخته بشه. 
نمیدونم...شاید این که حس گذرا باشه ولی حتی اگرم گذرا باشه میخوام کاملا توش غرق بشم. 

لازمه این ارتباط از درون، سعه پیدا کردنه...

برای سعه پیدا کردن باید سبک زندگیمون رو درست کنیم...


رئوف ..

چون ندارد حرف، ره در خلوت محجوب ما

پیچ و تاب بی قراری ها بود مکتوب ما...


گاهی همین نوشته های ما نتیجۀ خلوت های ماست.


در تأیید نوشتۀ شما و اگر تعریف از خود نباشه، وب گردی و وب خوانی و وب نویسی من نظم و نسق خاصی داره. به گونه ای که محاله در شبانه روز، از یک ساعت بیشتر بشه. 
یک بار هم در این باره چیزکی نوشته بودم به نام اسم موصول.
 

روش خیلی خوبیه...

و باید بگم این نظم و تقید در نوشته هاتون هم پیداست...

انـ ـــار
خیلی پست خوبی بود


این نکته نظم دادن به وبلاگ نویسی یا کلا استفاده از فضای مجازی، به نظرم شاه کلید غرق نشدن توی این فضاست
در زندگی متاهلی و بچه داری و برنامه های دیگه ای که وجود داره، ناخودآگاه این نظم و محدودیت داشتن ایجاد میشه.

بله واقعا نظم دادم به استفاده از این فضا خیلی کلیدی هست


طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان