شجاعتِ عمل

سعد بن عباده بزرگ انصار بود...

میدونید انصار کلا موضع درست تری نسبت به اهل بیت داشتن تا مهاجرین... مهاجرین چون اغلب مجبور شدن با طوایف خودشون بجنگن و مخصوصا حضرت علی خیلی در جنگها مقتدرانه برخورد میکرد... اغلب یا نسبت به مولا حسادت داشتن یا کینه...

اما انصار درسته که جنگاوری مهاجرین رو نداشتن اما کینه و حسادتی هم نسبت به اهل بیت نداشتن... (شاید به همین علت بود که حضرت فاطمه سلام الله برای استعانت در دفاع از حق امام علی (ع) به سمت انصار رفتن نه مهاجرین)

بعد از رفتن رسول الله (ص) از عالم طبیعت، سعد بن عباده که رئیس انصار بود در سقیفه حضور داشت...

از امام علی (ع) سخنی به میان نیاورد... البته بیعت هم نکرد منتها حرفش این بود که من باید خلیفه میشدم نه اون اولی...



 سعد بن عباده پسری داشت به نام قیس...
قیس از شهدای کربلا هست... بعد از جریان سقیفه وقتی از موضع و رفتار پدرش آگاه شد، بسیار از پدرش شاکی شد و شدیدا اعتراض کرد که تو باید در سقیفه از علی (ع) دفاع میکردی... نه تنها دفاع نکردی بلکه خودت مدعی خلافت شدی؟!!!! (حتی شنیدم به پدرش گفت: اگر کشتن پدر گناه نبود یقینا تو را میکشتم... منتها نمیدونم چقدر صحت داره)
به خاطر این کارت دیگر مرا نخواهی دید... و البته سعد ابن عباده هم خیلی بعد از سقیفه زنده نموند اما پسرش دیگر به سمتش نرفت... قیس شد از یاران وفادار مولا علی...
بعد از مولا از یاران باوفا و مقتدر امام حسن شد و بعد از امام حسن در همراهی با امام حسین در کربلا به شهادت رسید...


قیس به این تشخیص رسید که در دفاع و همراهی با ولایت باید پدرش رو تحریم کنه و کرد...
اگر من به این تشخیص برسم که غذای برخی از اقوام نزدیک سببی و نسبی اشکال داره و نباید بخورم... آیا شجاعت عمل کردن دارم؟ مثلا اینکه هیچ وقت سر سفره شان ننشینم یا اگر نشستم نخورم...
ن. .ا
لوسی می
آه و امان از تعصب به خون که البته در فطرت آدم هست ولی گاهی محل ابتلای آدم میشه و چقدر هم سربلندی از این ابتلا سخته.

حالا شما از غذا میگین که به راحتی میشه نخورد، من داغم از وقتیه که اقوام سببی و نسبی در ظلمی آشکار علیه غریبه ای دست به دست هم میدن و من نمی تونم جلوشون واستم و در ایده آل ترین حالت سکوت پیشه میکنم و حتی شک میکنم آیا تلاقی و برخورد با والدین در این شرایط صحیحه؟

من فکر میکنم هر کسی عزم جزم به سمت تعالی داشته باشه در مقام عمل یه برهه ای مجبوره تصمیماتی بگیره که یقینا تنها و طرد میشه...

توسط جمعی که براش اون جمع مهمه...
اما معتقدم غالبا این طرد شدن مقطعیه... اگر به حقیقت در راه قدم گذاشته باشه و درست و با بصیرت استقامت کنه دیگران هر چند تصمیمش و موضعش رو دوست نداشته باشن میپذیرنش... و ولو اینکه در زبان مخالفت کنن در دلشون تاییدش میکنن
اما اگر به صدق نباشه... خودش خسته میشه و دوباره برمیگرده سر خونه اولش

لوسی می
خب می دونین متاسفانه بهانه ها بسیااااره.
بعضیها از عدم جواز هرگونه مخالفت با والدین به و لاتقل لهما اف استناد میکنند! 
نمیخوام ایرادی به مبانی اخلاقی وارد کنم ولی گاهی اونقدر شان پدر و مادر بالا برده میشه که فرزندی که میخواد در صراط حق بمونه فکر میکنه مخالفت نکردن کار صحیح تریه. من در اطرافیانم بسیار می بینم. نه اینکه در ظلم همراه بشه اما برای اصلاح امور یا دفاع از مظلوم همکاری نمیکنه و سکوت میکنه و خودشو درگیر نمیکنه.
راستش من خودم گاهی شک میکنم این درگیر شدن تا چه حد مجازه. واقعا تلاش برای اصلاح بین دو نفر چقدر مجازه؟ بذاری اونا خودشون مشکل بین خودشونو حل کنن یا وارد بشی و طرف مظلوم رو بگیری و سعی کنی امور رو اصلاح کنی.

یقینا خود قرآن مراعات والدین رو تا وقتی مجاز دونسته که مانع طاعت خدا نشن...

اگر مانع شدن و شما شوق طاعت داشتید اونوقت باید کمی سیاست و تدبیر به خرج داد تا با کمترین اصطحکاک قضیه رو حل کرد...
اما یقینا تحریم والدین به خاطر باطلشون هم در فرزند بی تاثیر نیست... شاید خسران عقبایی نداشته باشه اما خسران دنیایی داره...
یکی از خلفای عباسی (فکر کنم متوکل بود) علاوه بر لعن حضرت علی که از زمان بنی امیه توسط خکومت باب شده بود، لعن حضرت فاطمه رو هم اعلام حکومتی کرد...
پسر اون خلیفه خیلی ناراحت شد و رفت پیش برخی از شیعیان صدیق و گفت من تصمیم گرفتم به خاطر این کار پدرم او را بکشم... آیا اشکال داره؟
گفتن: تصمیم با خودته... اما بدون اگر پدرت رو بکشی (ولو اون موضع در باطل هست) در دنیا عمرت کوتاه خواهد شد..
اون پسر گفت: عطای عمر دنیا رو به لقایش بخشیدم...
و رفت پدرش رو کشت و خودش هم جوانمرگ شد... و البته به خاطر این اتفاق لعن حضرت فاطمه رو لغو کردن...

ما در روایات داریم که هر انسانی سه والد داره... والدین جسمی خودش... والدین جسمی همسرش...
و والد جانش (استاادی که به ولایت تکوینی رسیده باشه... راس تمام این استاد ها معصومین هست که در روایات داریم حضرت علی برای ما پدر هستن)
و ما به احترام والد سوم بیش از دو والد اول توصیه شدیم...
اگر مخیر بشیم بین این سه والد باید والد جان خود رو انتخاب کنیم...
برای همین در زیارت عاشوا میگیم "بابی انت و امی"


پیـــچـ ـک
سلام
مطمئنید لقمه شون مشکل دار هست؟!
اگه مطمئنید بهتون میگم اصلا سخت نیست. اونا بیشتر از اونی که تصورش رو بکنید متزلزل و شکننده هستن. نهایتا یه دوره ای باهاتون بد برخورد کنن. تموم میشه.

سلام

بله میدونم مقطعیه...

پیـــچـ ـک
من در این مورد خیلی خیره سرم. میتونید از تجربیاتم استفاده کنید. جدی میگم!

خب از تجربیاتتون بگید

لوسی می
با این تفسیری که ارائه کردین من همون صرف سکوت و همراهی نکردن در ظلم رو کافی می بینم! چون بحث والد جان مطرح نیست. بحث ظلم و کدورت بشریه که خودشون حلش بکنن بهتره! 
و البته هیچ جا ندیده بودم که والدین همسر والدین خود آدم محسوب بشن! :/ 
منبع معتبری دارین؟

فعلا منبع در دسترسم نیست...

پیدا کنم براتون ارسال میکنم

ناشناس
خیلی حساسه این مسئله با مراقبت بیشتری بفرمایید در هر دو مثال شما پای ولایت وسط‌ بود!مثلا‌ولی‌فقیه هم تا این اندازه حساسند!
در مورد سفره هم چیزی که من شنیدم این بوده که نخوردنمون نباید باعث‌ کدورتشون بشه و اصلا متوجه بشن...من وقتی احساس میکنم دارن متوجه یا مشکوک میشن سزیع میخورم
شما دیدید عالمی همچین برخوردی داشته باشه؟

بله مسئله حساسی هست...

شما کار درستی میکنید که بر اساس تشخیصی که فکر میکنید درسته عمل میکنید...

عالم؟!!!
عالمی که عالم بدونمش...

توفیق نداشتم از رفت و آمدهاش و تعاملاتش با خبر بشم اما خب عقل من و شرع اسلام میگه حرام نخورید...

ناشناس
بله عقل من و شرع اسلام میگن از شبهناکم حتی پرهیز کنید!
من مال خانواده ای که ماهواره دارن هم برام شبهناک محسوب میشه اما واقعا روش درست قهری برخورد کردنه؟

نه

بنظرم برخورد قهری آخرین راهه.. اصلا قهری نداریم
منم موافق نیستم...
اما گاهی در شرایطی قرار میگیریم که باید عقیده مون رو آشکار کنیم... اینکه برخورد قهری نیست...


^_^ khakestari
نمیخوام مهم بودن لقمه و حلال بودنش رو زیر سوال ببرم
اما درکل خیییلی راحت میشه با یسری سیاست ها و تکنیک ها از زیر این مسئله شونه خالی کرد و بقولی پیچوند.....گاه با نزدیکان به مسائل و مشکلات پیچیده تری ادم برمیخوره که نه میخوای شدت عمل نشون بدی و حالت تدافعی داشته باشی و نه میخوای تایید و سکوت کنی، این موارد بنظرم خود خود بردخ هست

من توصیه میکنم روی مصادیق خیلی بحث نکنیم...

من اصل حرف مد نظرم هست...

میگم به وقتش اون شجاعت لازم رو برای عمل کردن به حق نداریم...

ناشناس
از پست و کامنتا چیز دیگه ای برمیاد:)
نمونه ای که من دیدم این بوده که مثلا میوه رو پوست کندن تعارف کردن و حداقل باقی مونده رو میل کردن...
یا خودم پسته رو پوست کندم پوستشو داخل بشقاب ریختم خود پسته رو هم داخل کاسه آجیل ریختم...اونها هم چون پوستو میبینن تصورشون اینه که خوردم
چیزی که به نظرم خیلی اهمیت داره و ما کمتر اهمیت میدیم پرسیدن مسئله با شرایط دقیقش از مرجع تقلیده...

خب نه...

اصلا هدف این مطلب بحث در مورد جزئیات نبود...
همین خوردن مال شبهه ناک و حرام رو از مراجع استفتاء کنید میگن اولا تجسس نکنید
ثانیا اگر یقین پیدا کردید مثلا خمس نمیده... خودتون خمسش رو بدید... 
یعنی مالی که خمسش داده نشده منعی برای خوردن نداره... نهایتا خودت خمسش رو میدی

این دستور مال عموم مردمه... کسی که بخواد بیشتر مراعات کنه و شناختش دقیق تر باشه میدونه با دادن خمس و خوردن مال طرف اثر تکوینی اون لقمه از شما دفع نمیشه... 
اینا به قول شما لازمه انسان سیاست و تدبیر به کار بیاره...

من بحثم روی شجاعت عملِ حق بود... مصادیق فعلا خیلی مهم نیست...
چون مصادیق برای هر شخص متفاوته...
من حتی دیده بودم استادی به یکی از شاگرداش که تازه داشت حالاتی رو تجربه میکرد گفت از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده نکن... موجب میشه نتونی پا بگیری...
خب این که دستور عمومی نیست... توی یه مرتبه ای استاد میبینه این فعلا باید این کار رو بکنه... تا یه جونی بگیره...

نظر من اینه که بحث رو به سمت مصادیق پیش نبرید...
مصادیق باید با توجه به شرایط تصمیم گیری بشه...

بذارید یه مثال بزنم:
یه وقتی یه ساواکی توهینهای بدی به آیت الله شاه آبادی توی خیاببون کردن
آقای شاه آبادی سکوت کردن...
بعد از چند روز خبر آوردن اون ساواکیه مرد...
آقای شاه آبادی خیلی ناراحت شدن و میگن تا آخر عمرشون هر وقت یاد اون ساواکی می افتادن ناراحت میشدن و میگفتن ای کاش اون روز یه جواب تندی بهش میدادم


حالا به نظر شما میشه به همه گفت هر کسی به شما توهین کرد باهاش تند برخورد کنید؟
برای همین میگم وارد مصادیق نشید
اصل مطلب رو بگیرید...
اون مثال غذا یه مثال بود فقط

^_^ khakestari
نمیشه کاملا مطلق گفت که شجاعت برای عمل کردن به حق نداریم.
شاید اشتباه باشه اما بنظرم این شجاعت نسبی هست....گاهی اوقات چینش جزئیات و مسائل جوری هست که دستمون باز تر هست و میشه واکنش داشت و عملکردی داشته باشیم مطابق حق و به قول معروف نه سیخ بسوزه نه کباب ( چه بخوایم و چه نخوایم نزدیکان ما عوض نمیشوند و همیشه همه چیز مطابق میل ما نیست)
اما گاهی همه چیز دست به دست هم میده که واقعا واقعا واقعا دست آدم بسته هست و راهی برای عملکرد شجاعانه باقی نمیمونه

موافقم...

این تغییر شرایط و گاهی باز بودن راه و گاهی سخت بودن یا بسته بودنش هم برای کسی که بصیر باشه کمال میاره...
همه چیز به این برمیگرده که چطور نگاه کنیم
گاهی خدا عمدا راه رو برامون میبنده.... یعنی ذهن ما راه رو پیدا نمیکنه... شاید چون خیلی به نتیجه اصالت میدیم...
در حالی که خدا برای ما انسانها به تلاش اصالت میده نه نتیجه...
گاهی خدا راه رو برامون میبده نا اصالت محوری در نتیجه رو در ما کمرنگ کنه

پیـــچـ ـک
دوازده سیزده سال تجربه رو چه جوری بگم؟!خیلی زیاده. باید بپرسید تا بگم.
 اما از لحاظ کلی چیزی که بیشتر برای ما سخته شروع و تغییر رویه ست. یعنی اگه از اول اینجوری بودیم طوری نبود ولی الان برای اولین بار سخته. من این طوری ام که هیچ حرفی نمیزنم در موردش. بعد کارمو میکنم. وقتی ازم علت میپرسن علتشو با احساسات شدید و ابراز ناراحتی و غصه فراوون میگم. معمول مواقع هم ربط تغییر به همسرم و پسرم رو بزرگنمایی میکنم. دروغ نمیگم ها ولی اون بخششو مثلا سه بار میگم بخشی که ربط به خودم داره یه بار میگم و زود ازش رد میشم. 

وقتی از چیزی میترسیم باید توش شیرجه بزنیم. 


راستش بعد از اینکه گفتم از تجربیاتتون بگید پشیمون شدم...

منتها گفتم شاید جواب رو خونده باشید و دیر شده باشه

اما خب بیانتون خوب بود...
در واقع نمی خواستم موضوع روی مثالی که در انتهای مطلب زدم متمرکز کنم
میخواستم برسونم هر کسی در جزئیاتی قرار خواهد گرفت که با وجود اینکه میدونه حق چیه اما شجاعت زیادی لازمه برای عمل کردن به اون...

پیـــچـ ـک
یه مطلب دیگه ای هم یادم اومد. کسی که بدونم که اگر باهاش مراوده داشته باشم نظراتش نسبت به دین ترمیم میشه و یا حس بهتری پیدا میکنه باهاش رابطه برقرار میکنم. حتی اهل حلال خوری نباشه. تا حد ممکن هم چیزی نمیخورم خونه ش ولی اگر از غذاش چیزی بخورم با جون و دل میخورم تا حس اکراه منو متوجه نشه ولی خمسش رو کنار میذارم. همه اینا رو از جانب همسرم بشنوید. ولی اگه هیچ امیدی به تغییر طرف نداشته باشم برام اصلا مهم نیست ناراحت بشه. حتی آبروش هم برام مهم نیست. اگر کسی بگه چرا از غذاش نمیخوری. به شرط شناختن و دونستن مواضع طرف مقابلم، دقیق همه علت ناراحتیم رو تعریف میکنم. 
البته این شرایط منه ها. توی محیط دیگه شاید جور دیگه برخورد میکردم. 

یعین چی همه اینها رو از جانب همسرتون بشنویم؟

یعنی اینها عقاید همسر شما هم هست؟

ناشناس
اتفاقا منم همینو میگم که وارد مصداق نشید!اگر داریم راجع به عموم صحبت میکنیم حکم با مرجع تقلیده 
اگر هم مصادیق خاص مدنظرتونه نباید پیش هرکسی مطرح بشه!همین مثال شما راجب والدین خیلی خطرناکه!علی الخصوص که جامعه مون از این نظر از اون ور بوم افتاده!

نقد شما رو میپذیرم...

و اضافه میکنم که میشد همین مطلب رو طوری بنویسم که توجهات به سمت مصادیق نره...
اینها از ضعف های نوشتاری منه...

ان شا الله درست میشه
البته اگر مخاطبا نظرات رو بخونن غالبا مسائلی که موجب تشویش ذهنشون میشه توی نظرات پاسخ داده میشه

پیـــچـ ـک
اگر پاسختون رو عوض کنید دوباره برای من پیام میاد که پاسخ جدید دارم. حتی اگر ویرایشش کنید. یعنی قبلا که این جوری بود.

میخواستم برسونم هر کسی در جزئیاتی قرار خواهد گرفت که با وجود اینکه میدونه حق چیه اما شجاعت زیادی لازمه برای عمل کردن به اون...
میفهمم. منم گاهی خیلی کلنجار میرم . معمولا توی موقعیتای جدید که قرار میگیرم تا بتونم بفهمم برخورد مناسب چیه مجبورم تعلل کنم. بعدش ممکنه وقت برخورد بگذره. الان دارم فکر میکنم. کلنجار رفتن و سکوت برای پیدا کردن بهترین برخورد بهتره یا واکنش نشون دادن حتی با یه برخورد و روش غلط. کدوم بهتره؟

فکر نمیکردم اینطور باشه الان هم که گفتید بعد از ویرایش پیام میاد براتون تعجب کردم...


بله این جزئیات بیهوده در زندگی اشخاص پدید نمیاد...
باید با این جزئیات زندگیمون رابطه بهتری برقرار کنیم

پیـــچـ ـک
عقاید همسرم که هست ولی منم این حد از دقت رو با حرفای همسرم یاد گرفتم. از طرفی هم مدیریت مسائل مالی خانواده باشوهرمه. من فقط به اندازه ای که نیاز دارم خرج میکنم. خود همسرم دقت میکنه که آیا این خانواده اهل خمس و مال حلال هست یا نه. ممکنه از منم بپرسه ولی تا نپرسه من چیزی نمیگم. برای همین میگم من واسطه این حرفام در واقع. اینا توضیحاتیه که در مورد این مسئله خاص چند سال پیش گفتن. ولی رفتار خانواده ای که باهاشون رفت و آمد داریم با منه. این که خانومایی که میان با بچه هاشون توی خونه خونه راه بدیم یا نه، من خونه اونها برم با بچه هام یا نه، چه قدر حرف بزنم...کی میتونه موی مراسمات من شرکت کنه...اینا با منه. عمده فیلتری هم که میذارم تاثیرشون روی تربیت بچه هاست. و بعدش پوشش اونها و حریم خانواده. نه حتی احترام به خودم از طرف زن ها.

نظر خوبی بود...

بی تعارف...

برای این همسر خدا رو شکر کنید...

پیـــچـ ـک
ببینید جزئیات بیهوده نه! دوتا موقعیت این چند وقتم رو توضیح میدم تا متوجه بشید چی میگم. 
اول: سوار بی آرتی بودم دو تا خانوم سوار شدن و همون اول حجابشونو برداشتن. اتوبوس شلوغ بود. نمیدونستم اون خانوم دقیقا ممکنه چه برخوردی انجام بده. اکثر افراد اتوبوس هم آدمای منفعلی بودن. با حس انزجار بدی داشتم به خانومی که جلوی روم بود و حجاب نداشت نگاه میکردم اما چیزی نگفتم تا ببینم چه کار میشه کرد. اینقدر فکر کردم که رفتن. 
۱.اونا دوتا بودن
۲.اتوبوس شلوغ بود و برخورد من باید دقیق میبود.
۳. من با چرایی رفتار  اونها آشنا نبودم.
دستم خیلی خالی بود. اگر حرف میزدم ممکن بود کلا همه چی برعکس بشه. از طرفی هم حرف نزدن به منزله ترس بود. تنها برخوردی که کردم این بود که با دختر نوجوونی که روسریشو سرش کرده بود شروع کردم با محبت صحبت کردن. فقط گفتم بذار حداقل این دختر نوجوون رو از دست ندیم.

دوم: توی کوچه بودیم با همسرم. دوتا خانوم با ماشین اومدن از همسرم آدرس پرسیدن. سرمو که بلند کردم دیدم اونی که سوال کرده حجاب نداره. اینجا دیگه برخورد سیاست مدارانه لازم نبود. اصلا شکل برخورد مهم نبود. صرفا من و اون خانوما بودیم. با صدای تقریبا بلند و عصبانی ای گفتم: خانوم روسری تو بکش سرت! اونم فرار کرد...احساسم اینه که عمدا بدون روسری اومده بودن از همسر ملبس من سوال میپرسیدن. شوهر منم اصلاا نگاه نکرده بود. 

یه جا تعلل لازم بود. اما وقت گذشت و من به نتیجه نرسیده بودم. میگم شاید باید حرف میزدم. از یکی دوتا برخورد تند یا حتی مسخره کردن یا حتی نتیجه نگرفتن نگران نبودم.نگرانیم از دست دادن فکر اون عده آدمی بود که توی شلوغی بودن. باز منفعل بهتر از معانده.

دومی این طور نبود. به من چه میخواد قبول کنه یا نه. من وظیفه م تذکره بود اون لحظه.

حالا برای اولی هنوز موندم...روش درست چی بود؟

روش درست در مورد اول یه تذکر ساده بود...

ولو اگه مسخره کنن...
ولو اگر حریف زبونشون هم نمیشدید...
بقی اش رو خدا جور میکرد

پیـــچـ ـک
ایناش مهم نبود. می گرفت کتکاری هم میشد مهم نبود. چیزی که برام مهم بود افکار آدمای دور و بر بود. 
ببینید وضعیت حجاب و مواضع افراد الان سه جوره. مخالفین حجاب. مدافعین حجاب و افراد منفعل. الان دارن با برخوردهای رسانه ای و تبلیغات افراد منفعل رو به سمت مخالفت سوق میدن. این طوری هرروز شاهد آدمای بیشتری هستیم که خیلی راحت حجابشونو از سرشون برمیدارن. اگه من درست برخورد نمیکردم خطرش بیشتر از برخورد نکردن بود. هزار و یک کار به ذهنم رسید اما این که اون خانوم منتظر دعوا بود بود برام کاملا مشخص بود. دعوا و تنش اجتماعی به نفع اوناست نه ما. 
از طرفی هم مظلوم نمایی هم جواب نمیداد. وگرنه کتکشم میخوردم. باید برخوردم مقتدارنه میشد ولی اونها دنبال شانتاژ بودن. 
نمیدونم شایدم واقعا همین که یه تذکر ساده میدادم کافی بود. 

توی مصادیق نمی تونم دقیق نظر بدم چون باید توی شرایطش قرار بگیرم

اصلا مصادیق رو سهل نگیریم...
اصلا عترت برای همین با قرآن زوج شدن...
تا نباشن ما در جزئیات و مصادیق محاله فهم درستی داشته باشیم

و بسیاری از افتادنهای تاریخ به خاطر اشتباه رفتن در جزئیات بوده...
اصلا شوخی نیست

لوسی می
در مورد اولی که تو کامنت خانم پیچک بود خواستم بگم گاهی تذکر جواب معکوس میده! 
باورتون میشه؟ که جواب معکوس بده؟
شاید احساسم خیلی بی منطق باشه اما از وقتی این متن رو خوندم این حس به سراغم اومده:


برای من یکی از مسخره‌ترین اتفاق‌های این روزها تلاش برای حفظ حجاب موقع موتورسواری و جنگیدن با باد اجنبیه که هی می‌خواد این شال و روسری رو بکنه ببره!
صبحا که میریم کافه با مکافات نگهش می‌دارم. گاهی‌ام که دیگه هی در میره دیگه بیخیالش میشم!
ولی شبا که یک و دو نصف شب خسته و هلاک داریم برمی‌گردیم و خیابونا خلوته، قشنگ با خیال راحت میذارم باد بچرخه و بتازونه و با خودش ببره!
امشب یه ماشین با یه خانم و آقا و یه "دختربچه‌" عقب ماشین اومدن کنار موتور و خانم گفت: خانم روسریتو سرت کن!
قبل از اینکه بخوام جواب بدم تو یه لحظه تو ذهنم مرور شد خلاصه کتاب "سکوت"، که هفته پیش خونده بودم:
"اتوبوس در کنار ایستگاه توقف می‌کند و خانمی ۴۰ ساله وارد آن می‌شود. او کل روز را پشت میز اتو در یک خیاطی گذرانده و با دردپا و شانه فراوان در حال بازگشت به خانه است. او در ردیف اول صندلی‌های رنگین پوستان می‌نشیند و منتظر حرکت اتوبوس می‌شود.
وسیله نقلیه با مسافرین سفیدپوست پر می‌شود و راننده به این خانم دستور می‌دهد که صندلی خود را به یکی از سفیدپوستان بدهد. خانم ۴۰ ساله یک کلمه به زبان می‌آورد.
- نه!
کلمه‌ای که مسیر مبارزات مدنی سیاه‌پوستان قرن ۲۰ را برای همیشه متحول کرد و لحظه‌ای که در کل تاریخ به عنوان نماد مقاومت در برابر زورگویی ثبت شد!
راننده روزا پارکس را تهدید به بازداشت می‌کند ولی خانم میان‌سال توجه نمی‌کند. پلیس از راه می‌رسد و تلاش می‌کند تا او را با خود ببرد.
- چرا انقدر به ما زور میگین؟
- قانون قانونه و تو بازداشت هستی!
پلیس او را به زور و کشان‌کشان از اتوبوس خارج کرده و با خود می‌برد. پس از دادگاه خانم پارکس به برهم زدن نظم اجتماعی متهم شده و جریمه‌ای برایش تعیین می‌شود. تعدادی از سیاه‌پوستان رویدادی را برای حمایت از او برگزار می کنند. پنج هزار نفر در این رویداد شرکت می‌کنند و کشیشی برای شرکت‌کنندگان سخنرانی می‌کند که کسی نیست جز مارتین لوتر کینگ!
پس از آن رویداد سیاه‌پوستان تحریم گسترده حمل و نقل عمومی را آغاز می‌کنند و ۳۸۱ روز به این تحریم ادامه می‌دهند و در نهایت موفق می‌شوند که قانون جدایی وسایل نقلیه بر اساس رنگ پوست را برای همیشه منحل کنند."
تکرار کرد روسریتو سرت کن!
با لبخند نگاهش کردم و گفتم نه!
گفت قانون این مملکت اینه، سرت کن!
با لبخند تکرار کردم نه!
با خشمِ تو چشماشون رفتن و من تا خونه حرف نزدم، ولی انگار الان راضی‌ می‌خوابم.
حالی شبیه حال روزا پارکس تو دادگاه سفیدپوستان!



+فکر میکنم حتی واکنششون به ماجرای دوم هم شاید صحیح نبوده که با خشم تذکر بدن! کلا در مورد شیوه های نهی از منکر بسییییی درگیرم!

بحثی مجزا میطلبه...

حل این مسئله از چند صنف ، دلسوز و پای کار لازم داره...
بدترین حالتش اینه که فقط یه صنف حس دلسوزی اش اون رو به حرکت واداره...

باید تمام اصناف مرتبط به میدون بیان

لوسی می
بله بحث جدا لازمه و ببخشید که گفتگو منحرف شد. مشکل وظیفه ی ماست!
قطعا تا حل موضوع یا پای کار اومدنِ اصناف تکلیف از ما ساقط نمیشه و همین کار رو سخت میکنه و واقعا از وقتی که این متن رو  خوندم می ترسم از تذکر دادن! اون هم در ملاعام! :/
قطعا دوست ندارم برای جناحِ مخالف و بی پروا قهرمان پروری کنم.


+اگر لازم ندیدید این کامنت رو تایید نکنید. یا کامنت قبلی رو هم حذف کنید.

مدتهاست دارم روش فکر میکنم...

اینکه تکلیف ما در سطوح مختلف چیه؟

خیلی دوست دارم یه نقد جدی در مورد فیلم پدر بنویسم
تا سه چهار روز پیش که دیدم خیلی ناراضی بودم از فیلمش...

اونقدر ناراضی که گمون کردم نکنه این کار ، به در خواست اسرائیلی ها ساخته شده...
امیدوارم در ادامه ضعف های بزرگ داستانی شون کمی بهتر بشه...

فقط میدونم از این فیلما نباید بسازیم

پیـــچـ ـک
@لوسی می

اون متنی که برای شما فرستادن، اعتراض به ظلم بوده. ولی این اعتراض اعتراض به حقه. اینو دقت داشته باشید که بنیان یه رفتار هم روی یه رفتار اثر معنوی داره. 
من به این حرف آقای ن. . ا که فرمودن خدا خودش درست میکرد واقعا اعتقاد دارم. من در مورد گفتن یا نگفتن بحث نمیکنم. توی شرایط حاضر حتماااا باید بگیم! ولی چه جوری بگیم مهمه. برای من چه جوری گفتنش مسئله ست. 
اینو بدونید چندین بار خواستن کشف حجاب سراسری کنن ولی همین تذکرای خیابونی ترس به دلشون انداخته. 
پس اصل تذکر مشکلی نداره. ولی من نمیخواستم به خاطر برخورد غلطم کلا اتوبوس ذهنیت بدی پیدا کنن. نه نسبت به من ها! نسبت به قانون حجاب(حکم خداست. ملت با خدا میجنگیدن در اون صورت) اون خانوم زیر چشمی منتظر بود که من بهش یه چیزی بگم. میخواست دعوا راه بندازه. 
من با موقعیت جدید مواجه شده بودم. هیچ وقت تا حالا هیچ کس اینقدر نزدیک به من و در ملا عام کشف حجاب نکرده بود. اونم دو نفر. همیشه موقعیتم بزن در رویی بود. الان از خودم ناراحتم که چرا همچین موقعیتی رو تصویر نکردم.

اون متنم در واقع یه متن آموزشی انگیزشیه که اگر بهتون تذکر دادن این طور عمل کنید حتی اگر زندان رفتید. جوابشم اینه که هر وقت مصی علینژاد مثل لوترکینگ وسط میدون بود شما هم زندانشو بکشید. لوترکینگ نرفت از بیرون از کشورش با توییتر پیام بده. تازه به خاطر پیاماشو حرفاش از کسی هم پول نگرفت. وسط میدون بود. 
رهبر اعتراضات به حق خودش بیشتر از یارش وسط میدونه. 

نکات خوبی داشت نظر شما...


پیـــچـ ـک
کجاهاش نکته خوب بود؟ 

یکیش این بود:

ون متنی که برای شما فرستادن، اعتراض به ظلم بوده. ولی این اعتراض اعتراض به حقه.

یکی دیگه اش هم این بود:
خدا خودش درست میکرد

بازم نکات خوب داشت اما اینا نکات استراتژیکش بود

لوسی می
@پیچک
راستش دوست ندارم بحث کنم چون اصراری بر صحت نظرم ندارم و عرض کردم که با موضوع بسیااار درگیرم.
اما در قالب جواب اولیه باید بگم جنگ بین خیر و شر همیشه بوده و به جز سردمداران شرور هیچ کدوم از گروه اشرار نمیدونن که تو موضع شر هستند.
پس اینکه حرف اون خانم رنگین پوست حق بود و بی حجابی باطل است فقط توسط جایگاه شما تعیین میشه. و اون سفید پوستان هم این اعتراض رو باطل تصور می کردن.
نکته ی بعدی اینکه مسیح علی نژاد رهبرشون نیست! پس اصلا بحث در موردش بی فایده ست. این اعتراضات مدنیه و هرکسی می تونه در حد خودش اعتراض مدنی رو رهبری کنه و به قهرمان تبدیل بشه مثل دختر خیابان انقلاب و امثالهم.
و نکته ی سوم اینکه نقش خدا در زندگی رو باید عمیقا بررسی کنیم به همین سادگی نیست و دفعتا هم جواب نمیده. خیلی مهمه که شما بتونید موقعیت سنجی کنید و زمان و مکان و شخص رو در نظر بگیرید تا ناخواسته پازل دشمن رو کامل نکنید. به فرموده ی حضرت امیر چیدن میوه ی نارس، مثل کاشتن درخت در زمین غیر است. 
اون خانمِ ماشین سوار هم قصدش از تذکر به حجاب خیر بوده اما نتیجه ش این شده!
و چهارم ما همه مون ایرانی هستیم و حماسه پرور و حتی شهید پرور. فراموش نکنیم که دشمنان ما به شدت به این موضوع واقفند و از همین راه مقابل حق قد علم کرده ن. اینها خیلی مهمه.

چند بار اومدم نکاتی رو بگم اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که فعلا بحث ادامه پیدا نکنه بهتره...
البته من نظرات رو باز میذارم اگر شما خواستید در این باره با هم بحثی کنید راحت تر باشه براتون

لوسی می
منم مایل نیستم چون بلد نیستم.
اما اگر دوستان چیزی بنویسند من میخونم و استفاده میکنم ان شالله.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان