دار ابتلا

پدرم با ازدواجش و انتخابش مخالف بود... مخالفت هاش اما راه به جایی نبرد...

ازدواج کرد...

اوایل در مهر و محبت به هم، زبانزد فامیل بودن...

بعد از گذشت حدود 13 ، 14 سال از ازدواجشون  الان در آستانه طلاق هستن... دو سه سال پیش اومد با من صحبت کنه که من با پدر صحبت کنم تا بخشی از اموالش رو بده تا از همسرش توافقی جدا بشه و  به جای مهریه خانه اش رو بده به همسرش...

وقتی بیشتر صحبت کردم فهمیدم کسی دیگه رو زیر سر داره... گویا صیغه هم کرده مخفیانه...

هر کاری کردیم برای حل مشکل، نشد... تا اینکه روزی خبردار شدیم برادرم وقتی در خانه اش تنها بود چند نفر درب رو شکستن و وارد شدن و با چاقو به جانش افتادن... خدا رحم کرد و زنده موند برادرم... شواهد میگه برادر های خانمش کسانی رو اجیر کردن تا این ماموریت رو انجام بدن... مراحل قضایی و پیگیری های قانونیش تقریبا به آخر مسیر رسیده... تقریبا میدونیم کار خانمش و برادراش بوده...


حاصل ازدواجشون دختری بوده... الان 12 یا 13 سالشه... شدیدا میل به خود انکشافی و فرهنگ های غربی داره... 

برادرم و همسرش و این دختر پای شبکه های ماهواره بزرگ شدن... این دختر توی تمام این سالها کمترین ارتباط رو با خانواده ما داشت... به خاطر درگیری های زن و شوهری و کینه ای که از خانواده هم به دل گرفته بودن...

امروز برادرم به فکر ازدواج دائم با زنی هست که نمیدونیم کیه (گویا داره از چاله توی چاه می افته)

همسرش هم اصلا وضعیت پوشش و رفتار اجتماعی درستی نداره... و معلوم نیست بعد از طلاق چکار میکنه... گویا ایشون هم روابط درستی نداشته متاسفانه... 

دلم برای این دختر 13 ساله میسوزه... با این حد از افسار گسیختگی و غرور و تکبر و خودباختگی در شرایطی قرار میگیره که هم مادر و هم پدرش میلی به داشتنش ندارن...

و پدرم که این روزها با بیماری اش درگیره از دیدن این شرایط رنج میبره... دیروز میگفت نمیدونم چکار کردم که این پسر اینجوری شده...

گفتم: "هیچ وقت نفهمید خدایی هست و باید به سمتش رفت..." من نمیفهمم چرا هیچ وقت نفهمید... گویا طلبش برای فهم و درک تا نوک بینی اش بوده... و من این را نمی فهمم... و دوست داشتم به پدرم بگم...



دیروز خانوادگی دور هم بودیم ، برادرم به آقا (مقام معظم رهبری) توهین میکرد من و خواهرم باهاش بحث میکردیم اون ما رو ساده لوح و خوش باور میدونست... برادرم از من بزرگتره و من همیشه احترام بزرگتریش رو نگه داشتم... و با تمام اختلاف عقایدی که داریم صلاح و خیرش رو خواستم همیشه...

علت این شکست برادرم و به سمت قهقرا رفتنش فقط و فقط یه چیزه...
منیت...
هر چیز در محاسباتش بگنجه و فهم بشه معتبره... نگنجه، مزخرف و خرافاته...


پدرم نگران وضعیت طلاق و مهریه و داداگاه چاقو کشی و اینها بود...
به پدرم گفتم... اینها بلاخره به یه جایی میرسه... من دارم میبینم با سرعت بیشتری داره توی چاه عمیق تری می افته... اون زنه کیه که گاهی میگه من میخوام باهاش ازدواج کنم؟
وضعیت دخترشون چی میشه؟ دختری به این سرکشی قرار هست دست کی بیافته؟


دنیا محل امتحان و ابتلاست... و من میدونم این ابتلاء فقط مربوط به برادرم نیست و گریبان همه ما رو خواهد گرفت... شاید من بیش از همه...

من به نرمال شدن و به هنجار شدنش امید دارم چون میبینم هنوز رافت داره...
و این نشانه هست...
اما نمیدونم چقدر باید بتازه تا رو کنه به فطرتش... و کی وقتش فرا میرسه...


ن. .ا
لوسی می
خدا صبر بده به والدینتون.
صبر جمیل.
برای برادرتون و والدینتون دعا می کنم. 
کاش با دخترشون ارتباط برقرار کنین. بالاخره شما عموش هستین.
کاش خدا ما رو به آنچه طاقتش رو نداریم مبتلا نکنه. الهی آمین.

هرگز آزمون های الهی بیش از طاقت نیست


اما طاقت هر شخصی بیش از وسعش هست...
میتونید روی این فکر کنید... 
 بله دارم تدابیری میکنم برای ارتباط با برادرزاده ام

صـــا لــحـــه
:(
این بحران ها همش به خاطرِ حاکم شدنِ خردِ منقطع از خدا بر انسانهاست.... خردی که راه به جایی نمی‌بره و شیطان الهام بخشش میشه.

خیلی سخته... خیلی

خرد دم دستی

اسمی که من روش گذاشتم
خرد دنیایی... دنیا یعنی هر چیزی که پست تره... نزدیکتره... دم دست تره...
در مقابلش خرد عقبایی یا آخرتی... یعنی هر چیزی که در عمق بیشتری هست... در افق بلندتری هست

^_^ khakestari
شما میتونید خیییییییلی موثر باشید برای برادرزاده تون
مطمئن باشید که منعطف تر از چیزی هست که توی ذهنتون هست و با اوصاف زندگیش تشنه محبت هست، همه بچه ها مرغ محبت هستند،چشم ببندید روی ناهنجارهای رفتاریش و بعد از چندماه رابطه مدام میتونید ثمره اش رو ببینید.
کسی که بیشترین ضربه رو دیده همین دختر هست.میشه کاری کنید که اسیب هاش کمتر بشه.بعضا پرخاشگر و سرتق میشن اما محبت معجزه میکنه.

+کاملا تجربه کردم اینجور موقعیت ها رو....

ان شا الله بتونم...

ان شا الله اون طلبش رو داشته باشه و پدر و مادرش اونقدر خراب نکرده باشن که طلبش رو کور کرده باشن

انـ ـــار
بیشتر شبیه یک قصه بود...
خداوند از بعضی ها امتحانات سخت تری می گیره
مثل امتحان پدر شما یا اون دختر 13 ساله...

ان شالله عاقبت همه مون ختم بخیر بشه

خدا سخت ترین امتحاناتش بیش از طاقت ما نیست...

باید این رو باور کنیم

دایی حیدر
میدونی یاد چی افتادم، یاد سریال مختار که خواهرش میخواست زن ِ عمر بشه. 

و کاری هم نمیشه کرد ... .

همیشه این تناقضات در خانواده ها هست...

حکمت قشنگی باید داشته باشه

پیـــچـ ـک
سلام
مصداق حق طلبیتون همین مسئله ست؟
به نظر من با ایت توضیحاتی که شما دادید، ایشون یه آدم توجه طلبن که خلاء عاطفی شدیدی دارن. با این آدم وارد بحث منطقی نشید. از طرد اجتماعی استفاده کنید. یعنی مثلا هر وقت شروع به صحبت در مورد رهبری کردن و چیزایی گفتن که درست نیست، خیلی واضح و نمایشی از صحبت و نگاه کردن اجتنابکنید. پشتتونو بکنید بهشون و با خواهرتون یا هر کس دیگه ای که کنارتون هست صحبت کنید. اگر اون هرکس دیگه یه خانوم باشه که با شما همراهی میکنه بهتر جواب میده احتمالا. بعد که حرفاشون تموم شد لازم بود باهاشون حرف بزنید اما نه در مورد موضوعی که بحث میکردن. این رفتا شبیه اون بوقاییه که صدا و سیما موقع حرف زشت و خلاف اخلاق پخش میکنه. انگار که توی ذهنتون یه بوق زده میشه که اصلا حرفاشونو نشنیدید.
احتمالا دفعات اول داد و بیداد کنن اما به داد و بیدادشون توجه نکنید و اصلا علت کارتونو براشون توضیح ندید. شاید حتی از شما و رفتارتون به کسی شکایت کنن. به واسطهه توضیح بدید. این که شما تا الان بهشون بی احترامی نکردید باعث ضربه پذیرتر شدنشون میشه.
در این موردم تجربه داشتم راستش. به امام صادق علیه السلام توهین کردن جلوم سه ماه قهر کردم با طرف! با واسطه فرستاد که غلط کردم از دهنم پرید منم عادی شدم. انگار نه انگار اتفاقی افتاده. 
این روشی که بهتون گفتم با غلظت کمتر برای غیبت هم جواب میده. 

سلام

ما دستور داریم که در محیطی که به آقا توهین میشه اگر توان دفاع داریم دفاع کنیم اگر توان دفاع نداریم محیط رو ترک کنیم...
حفظ اقتدار آقا بیش از تغییر موضع برادرمون برامون مهمه...
باید بدونه حتی توی خونه اش هم بخواد علیه خط قرمز ما بحث (توهین) کنه امنیت و خاطر جمعی نداره...

اون روش شما برای اوقاتی خویه که مسائل کم اهمیت تری وسط باشه...
توهین به آقا اگر با سکوت و بی توجهی ما برای این منظور که اون بی خیال بشه انجام بشه فقط یه تکنیکه... پشتوانه عقیدتی نداره...
عقیده من میگه اگر توهینی که کرد در دلش رعب و نا امنی ایجاد نکنه وضع زندگیش از اینی که هست بدتر میشه... شقاوتش بیشتر میشه...
من چون ازش کوچکتر بودم فقط باهاش جدال احسن کردم اما خواهرم چون ازش بزرگتر بود دیگه وارد جدال نشد... مستقیما بهش تشر زد و تحقیرش کرد (طعنه ی سیاسی)

پیـــچـ ـک
شما تا وقتی با برادرتون منطقی صحبت کنید فایده ای نداره. خواهرتون بهتر عمل کردن چون با احساسات برادرتون کار داشتن. برادر شما آیا رابطه پایداری غیر از خانواده پدریش داره؟

اصلا هدف، فایده داشتن نبود در اون مواجهه

فایده اش ساکت شدن برادر بود... 
که محقق شد...

رابطه پایدار... نمیدونم...
احتمالا دوستاش... به نظر من ایشون در بین دوستاش، خوبه هست

بعدا نوشت:
برادر ما چون غریبه نیست و میدونیم که میتونیم باهاش برخورد محکم و قهری بکنیم با برخورد جلالی ما از ما دور نمیشه...
لذا جدل من با اون با لحن منطقی و آروم  نبود.. با ادبیات طلبکارانه و همراه با تیکه و طعنه بود...
اما لازم بود اول اصل حرفاش خنثی بشه... چون کسانی غیر از نفرات اصلی خانواده هم اونجا بودن

لوسی می
نکته ی جالبی گفتین که تکالیف در حد وسع ما هستند اما هنگام نگارش جمله ی آخر به آیه ی ربنا و لاتحملنا ما لا طاقه لنا به نظر داشتم که در تفسیر گفته شده از جنس تکلیف نیست و از عواقب و نتایج عمل هست و تحمیل اصر بر بنده هم ممکنه کما حملته علی الذین من قبلنا.

باید در مورد طاقت و وسع مطالعه کنم.

بله یا عواقب عمل هست

یا خود انسان داوطلبانه به سمت برخی کمالات میره که میدونه براش محنت زا و سختی زا هست...
در حرکت داوطلبانه به سمت حق و تعالی هم البته سختی هایی که بهش روی بیاره شاید بیش از وسعش باشه اما بیش از طاقتش نیست...
اگر فشار بیش از طاقت بشه یقینا شخص از تعادل خارج میشه 
بنا خدا بر این نیست...

لذا اگر فشاری بیش از طاقت بر شخصی بیاد یقینا عواقب عمل خلاف خود اون شخصه...

پیـــچـ ـک
امابه نظر من دوستاشون بیشتر از ده سال نیست که باهاشون دوستن. ایشون اصلا نمیتونن رابطه عمیق پایدار داشته باشن. این حالت رو احتمالا توی دخترشونم خواهید دید.
نمیدونم...ان شاءالله خدا هدایتشون کنه...هممونو هدایت کنه!

بله پایدار به اون معنا که نداره اصلا...

تمام دوستاش موقتی هستن و نهایتا پنج شش ساله...

ان شا الله

پیـــچـ ـک
اون بنده خدا نیاز داره بهتون! به توجه عمیق شماها نیاز داره ولی شما دارید طردش میکنید . نمیدونم چه طوری طردش میکنید ولی چون از نتیجه گرفتن در رفتار درست ناامیده با رفتار غلط می خواد به چشمتون بیاد که دقیقا شما دارید همین کار رو میکنید. اون نیاز داره دیده بشه و با مثل شما شدن دیده نمیشه پس متضاد شما میشه. 
نظر من اینه. 

با نیاز به توجه داشتنش موافقم...

البته معتقدم نیاز به توجه برای همه هست اما برای همه ،درمان نیست...
یعنی تمام کسانی که ناهنجار شدن دنبال توجه بودن اما توجه کردن درد تمام ناهنجارها رو حل نمیکنه...

پدر و مادر من علم کافی رو نداشتن چطور باید به پسرشون توجه کنن... لذا  خطاهای اونا رو رد نمیکنم...
خواهر من هم توانش رو نداره... کما اینکه وقتی از استادی کسب تکلیف کرد، استادشون فرمودن شما وارد نشو... تو حواست به خودت باشه... خواهرم بیشتر تاثیر میپذیره تا اینکه تاثیر بذاره...
این وسط فقط میمونه من...
من چون حدود 4 سال از برادرم کوچکترم تا مدتها که دغدغه هامون به خاطر اختلاف سن با هم فرق داشت... مدتی هم که میتونستیم بیشتر ارتباط داشته باشیم که اصلا خودم هم خودمو گم کردم... تا به خودم بیام برادرم هر چی که میخواست بشه شد...
بعد از به خود آمدن هم چون فاصله مکانی زیادی داشتیم و هر دو مشغله خودمون رو داشتیم نتونستیم با هم ارتباط داشته باشیم...
اون هم با این همه اختلاف فکری و تربیتی... لازم بود حضورا ارتباط داشته باشیم که نمیشد...

خلاصه اینکه ممکنه یه طردهایی بوده باشه... یه بی توجهی هایی بوده باشه... اما...
همیشه توجه، حلال مشکل نیست هر چند خودمون هم مدتهاست داریم همه جوره ازش حمایت میکنیم تا از این بحران کمترین آسیب رو ببینه

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان