حبِ کشته شدن

حبیب من اى حسین! گویا به همین زودیها مى‏بینم که آغشته به خون خویش، در سرزمین کربلا، با لب تشنه، به دست گروهى از امّت من کشته مى‏شوى ... حبیب من اى حسین! پدر، مادر و برادرت نزد من آمدند و مشتاق دیدار تواند. درجاتى در بهشت براى توست که جز با شهادت بدان نائل نخواهى شد.

 

این چند خط بخشی از فرمایشاتی هست که پیامبر به امام حسین فرمودن

 وقتی امام حسین برای تعیین تکلیف برای مواجهه با نامه یزید به والی مدینه مبنی بر بیعت گرفتن از امام حسین یا کشتن امام بر سر مزار پیامبر آمدن تا خود پیامبر به ایشان بفرمایند تکلیف چیست...

جالب اینجاست که در این وقت هنوز نامه کوفیان به دست امام حسین نرسیده بود...

و جالب تر اینجاست که وقتی امثال ابن عباس و جابر بن عبدالله و محمد حنفیه و... نزد امام می آمدند تا مانع امام از رفتن به کوفه شوند و امام میفرمود مردم کوفه به من نامه دادن و از من دعوت کردن و من باید برم... اونها این استدلال امام رو باطل میکردن و میگفتن مردم کوفه در عهد شکنی سابقه دارن و اونها هم به پدرت خیانت کردن و هم به برادرت... آیا آزموده رو می آزمایی؟... و راست هم میگفتن... امام در این وقت آخرین پاسخشون این بود: من از سوی پیامبر مامورم به این سفر...

پس در سفر امام به کوفه و منتهی شدن به کربلا اسراری نهفته هست... نامه کوفیان و طغیان یزید و همه اینها درسته اما چه خبرهاست خدایا که ندارم خبری... کو مرا خضر رهی تا که نمایم سفری



وقتی داشتم به نکات  فرمایش پیامبر به امام حسین که در ابتدا نوشتم گوش میکردم رسیدم به این نکته که مقتول شدن در راه خدا فی نفسه، مطلوب بذات هست...

جدای از اون موتوا قبل ان تموتوا، خود این کشته شدن یا مسموم شدن جسم فیزیکی در راه خدا مطلوب بذات هست... طوری که امام حسین با تمام عظمتش و با علم امامتش جز از این طریق (کشته شدن جسمش در راه خدا) به اون مقام شایسته خودش در بهشت نخواهد رسید....

من فکر میکردم کشته شدن فیزیکی و جسمی اصالت نداره...

اما وقتی میفرمایند مطلوب بذات هست... یعنی اصالت هم داره... خدایا چقدر من کج طبع هستم که تا حالا این حب در دلم نبود؟

حب کشته شدن جسمی در راه تو?!!!...

حب خدمت به خلق داشتم... حب حتی آبرو دادن در راه حق داشتم... اما حب ریخته شدن خونم در راه حق رو نداشتم... فکر میکردم اصل اینه که در راه حق باشی کشته شدن یا نشدن اصالت نداره... اما در این فراز فرمودن کشته شدن جسم در راه خدا مطلوب بذات هست... مطلوب بذات بودن خیلی معنا داره...

یکی از دلایلی که شهدا بعد از شهادتشون هم میتونن برگردن و در همین دنیا دوباره هدایتگری کنن همینه... اون لحظه ای که در مقتل خودشون می افتن خیلی خبرها میشه... بی ارتباط با اون برزخیتی که در مطلب قبلی نوشتم نیست... هم در این عالم فعال هستن و هم در اون عالم...



 

یاد فرمایش مادر شهید حدادیان افتادم که میفرمود پسرم میگفت:

مادر اینقدر دوست دارم مثل امام حسین کشته بشم ، نمیدونی مادر وقتی محاسن آدم به خونش آغشته بشه چه لذتی داره!!!...

خدایا این حب در دلش بود... اما در دل من نبود...

چقدررررر از امثال ایشون عقبم... باید بگردم گیر کار خودم رو پیدا کنم... خدایا من این کج طبعی رو دوست ندارم... آدمم کن...

خیلی این جمله شهید حدادیان برام تاثیرگذار بود...


ن. .ا
مرتضا دِ
پست برزخ رو برم بخونم

سلام

خوبی مرتضی

رهرو ...
سلام علیکم

اتفاقا استاد عباسی دو هفته قبل سر کلاس اشاره کردند که انسان مسلمان باید میل به غزوه داشته باشد.
گویا منبع هم نهج البلاغه هست اما چون عبارت عربی رو نمی دونستم پیدا نکردم.
و گفتند پسران رو جوری تربیت کنید که چنین میلی داشته باشند.
میل به غزوه داشتن جنگ طلبی نیست، بلکه آمادگی است برای دفاع از اسلام.

سلام علیکم

اساسا پسرها اگه طبع سالمی داشته باشن از کودکی روحیه حماسی شون کاملا هویداست...
حماسه رو دوست دارن

آشنای بی نشان
رضا منم یه تجربه هایی شبیه این چیزهایی که میترسی تو وبلاگت بنویسی داشتم
متن میترسم بگم:)

از من نترس :)

بکو به من

انـ ـــار
فهمیدنش آسون نیست

یک انسان باید چه قدر رشد کنه که عمیقا این حب و عشق را داشته باشه
حب اینکه در خون خودش بغلته برای خدا...


واقعا که شهادت بهترین عاقبت و سرانجامه
ان شالله روزی مون بشه

البته حس می کنم انگار این طلب و آرزو برای مردها راحت تر و ملموس تره تا یک زن...

بله...

مسئله من زمان کشته شدن نیست...
حتی کشته شدن در راه خدا هم یک چیز معقولی هست و باهاش مشکلی ندارم و نداشتم
مسئله من حبِ به کشته شدن هست...
بودن این حب در دل موضوعیت داره... حتی اگر شخص کشته نشه این حب موجب تعالی اش میشه...
مثلا فرق هست بین کسی که حب فرزند دار شدن در دلشه و فرزند دار نمیشه و کسی که حب فرزند دار شدن در دلش نیست و نازاست...
اولی چه فرزند دار بشه چه نشه، از راه همین حب بسیار رشد میکنه...
چون در هر صورت باید این حب خودش رو مدیریت کنه... خود این مدیریت کردنه کمال میاره...
ممنونم برای نظر شما چون باید جداگانه این مسئله رو توضیح میدادم....

خوبه انسان حب کشته شدن در راه خدا در دلش باشه اما به خودش قید نزنه که خدایا الا و لابد من باید الان کشته بشم...
مهم اینه که اون حب در دلش باشه... روی زمانش نباید مقید باشه...
شهید حدادیان اون حب در دلش بود... و این بزرگترین وجه امتیاز ایشون از امثال منه...

مرتضا دِ
عرض ادب داریم

قربان ادبت...

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان