اعتماد به نفس

انسان قوی ، انسانی نیست که شکست نخوره... انسانی نیست که اشتباه نکنه... 
انسان قوی انسانی نیست که ضعفی نداشته باشه...
نه... اصلا...
این نوشته شعار نیست... من زندگی کردم این حرف رو...
به قول حسین پناهی: این اشکها خون بهای عمر رفته من است...


انسان قوی انسانی هست که اعتماد به نفس درستی داره و کسی اعتماد به نفس صحیحی داره که ارتباط با نفس (خودش) داره...

یادمه زمانی که کلاس طب سنتی برگزار شد من و آقا مهدی و دو تا از بچه های دیگه هر هفته مباحث طبی که استاد میگفت رو مباحثه میکردیم...
فایل پاورپوینت استاد رو میگرفتیم و روش بحث میکردیم... تقریبا هر هفته آقا مهدی نکته ای رو به لحاظ طبی میگفت که نه خودش جایی خونده بود و نه توی اون فایلها بود... میگفت: به نظرم اینطور باید باشه... مثلا وقتی در مورد اعتدال مزاج و عواملش میخوندیم میگفت: علی القاعده کسی که اعتدال مزاج تام داشته باشه در همین عالم طبیعت هم نباید مرگ به سراغش بیاد... یعنی مرگ طبیعی نداره...
بعد توی جلسات بعد میدیدیم ابن سینا هم همچین نظری داره...
برای ما شاید قابل درک نبود این حرف آقا مهدی... چون همه این آیه قرآن رو خونده بودیم که "کل نفوس مرگ رو میچشند" لذا تردید داشتیم در پذیرش... اما بعدا که برامون حل میشد که ماندن برای ابد در عالم طبیعت با جسم عنصری (فرض عقلی) منافاتی با اون آیه نداره با خودم میگفتم آقا مهدی چطور به اون حکم رسید؟
واقع این بود چیزهایی که آقا مهدی بهش میرسید و ما بعد از چند جلسه توی پاورپوینت های استاد میخوندیم چیزی نبود که آقا مهدی قبلا جایی خونده باشه... ایشون ارتباط خوبی با خودش داشت... خودش رو میشنید...
قبل از اینکه صدای دیگران توجه اش رو جلب کنه... صدای خودش توجه اش رو جلب میکرد... خلوتش با خودش وسط جمع هم بهم نمیخورد... و این نه تنها به ارتباطش لطمه نمیزد بلکه بهتر از همه ماها ارتباط برقرار میکرد...
لذا جایی که دیگران با واکنش های بیرونی ها خیلی تاثیر میگرفتن آقا مهدی خیلی آروم بود و به جای تاثیرپذیری تاثیر گذار بود...

انسانهایی که اعتماد به نفس صحیح (با خود معیار پنداری فرق داره) داشته باشن قوی میشن... و انسانهای قوی خیلی راحت تر میبخشن... خیلی راحت تر و عمیق تر ایثار میکنن... خیلی راحت تر میخندن و خیلی عمیق تر اشک میریزن...

علامه حسن زاده آملی میفرمایند: اسم اعظم هر شخصی نفس ناطقه همون شخص هست... برای همین فرمودن "من عرف نفسه فقد عرف ربه"
اسم اعظم خودمون رو دریابیم... باهاش ارتباط برقرار کنیم... ما قرار هست از همین پل ارتباطی با خدا مرتبط بشیم... سیر الیه راجعون ما فقط و فقط از این گذرگاه عبور میکنه...
کسی که اعتماد به نفس نداره یا به خودش شر میرسونه یا به دیگران... حال رقت باری داره... باید ترمیمش کرد...

مبادا اعتماد به نفس خودمون و دیگران رو خدشه دار کنیم... امام خمینی وقتی قیام فرمودن یکی از شاه جمله هاشون این بود: ما میتوانیم...
میخواستن اعتماد به نفس رو به ملت برگردونن... نه فقط برای رشد اقتصادی و صنعتی و ...
نه... بلکه برای رشد معنوی... برای تعالی... برای تقرب به خدا...



اون چیزی که من در مورد اهمیت اعتماد به نفس درک میکنم رو نمی تونم در این نوشته ها منتقل کنم.... حتما خودتون روش فکر کنید...


تکمله نوشت: (بعدا اضافه شد)
علت اینکه تاکید بر اعتماد به نفس "صحیح" داشتم و ناکید کردم که این اعتماد بنفس معادل خود معیار پنداری نیست اینه که بعضی ها به ظاهر اعتماد بنفس دارن اما "ارتباط با نفس" ندارن... اگر بخوایم اسم دقیقی برای رفتار اینها انتخاب کنیم نباید بگیم اعتماد بنفس داره... باید گفت اون شخص انسان جسوری هست... معنای اصلی جسارت هم منفیه... اما در عرف ما گاهی مثبت تلقی میشه... در واقع اون شخص اهل تهور و جسارته... نه اهل اعتماد بنفس...
باید بین این دو فرق گذاشت...

انسانی که اهل اعتماد بنفس هست ، حتما انسان شجاعی هست... و شجاعت با تهور فرق داره...
مثلا ما به بدلکارانی که کارهای سخت و خطرناک انجام میدن نمیگیم شجاع... یعنی انجام کارهای خطرناک نشانه شجاعت نیست... اونها اهل تهور هستن... 
شجاعت بر مبنای بصیرت و عقلانیت شکل میگیره... و بصیرت و عقلانیت هم در جان پاک (این لفظ پاک خیلی حرف داره... پاک از چی؟) شکل میگیره...
پس میبینیم تمام خوبی ها به هم وصل هستن...
کسی که اعتماد به نفس داره حتما به همون اندازه شجاع هم هست... هر اندازه شجاع هست به همون اندازه بصیر و عاقل هم هست... و هر اندازه بصیر و عاقل هست همون اندازه پاک هست... البته من از شاخه اومدم به ریشه...
در واقع باید گفت پاکی (به معنای دقیقش... یکی از معانی پاکی رها بودن از فرضیات خود ساخته هست) ، بصیرت و عقلانیت میاره بصیرت و عقلانیت شجاعت میاره و شجاعت اعتماد بنفس...

ن. .ا
.. مَروه ..
سلام
اتفاقا چند وقته احساس میکنم هم موفقیت یا هر ضعف و خطایی که داشتم بخش قابل توجهی اش به اعتماد به نفس برمیگرده...
خوشحال شدم عنوان مطلب رو دیدم.

آدم با اعتماد به نفس ثابت قدم تره
تعادل روانی و رفتاری داره
روح آدم رو خیلی قوی میکنه در مجموع...
امیدوارم هر روز بیشتر بشه،البته از نوع صحیحش،نه کاذب...

سلام علیکم

دقیقا همینطوره...
علت اینکه تاکید بر اعتماد به نفس "صحیح" داشتم و ناکید کردم که این اعتماد بنفس معادل خود معیار پنداری نیست اینه که بعضی ها به ظاهر اعتماد بنفس دارن اما "ارتباط با نفس" ندارن... اگر بخوایم اسم دقیقی برای رفتار اینها انتخاب کنیم نباید بگیم اعتماد بنفس داره... باید گفت اون شخص انسان جسوری هست... معنای اصلی جسارت هم منفیه... اما در عرف ما گاهی مثبت تلقی میشه... در واقع اون شخص اهل تهور و جسارته... نه اهل اعتماد بنفس...
باید بین این دو فرق گذاشت...

انسانی که اهل اعتماد بنفس هست ، حتما انسان شجاعی هست... و شجاعت با تهور فرق داره...
مثلا ما به بدلکارانی که کارهای سخت و خطرناک انجام میدن نمیگیم شجاع... یعنی انجام کارهای خطرناک نشانه شجاعت نیست... اونها اهل تهور هستن... 
شجاعت بر مبنای بصیرت و عقلانیت شکل میگیره... و بصیرت و عقلانیت هم در جان پاک (این لفظ پاک خیلی حرف داره... پاک از چی؟) شکل میگیره...
پس میبینیم تمام خوبی ها به هم وصل هستن...
کسی که اعتماد به نفس داره حتما به همون اندازه شجاع هم هست... هر اندازه شجاع هست به همون اندازه بصیر و عاقل هم هست... و هر اندازه بصیر و عاقل هست همون اندازه پاک هست... البته من از شاخه اومدم به ریشه...
در واقع باید گفت پاکی (به معنای دقیقش... یکی از معانی پاکی رها بودن از فرضیات خود ساخته هست) ، بصیرت و عقلانیت میاره بصیرت و عقلانیت شجاعت میاره و شجاعت اعتماد بنفس...

انـ ـــار
خیلی عالی

استفاده کردیم.
ولی به قول جنابعالی باید بیشتر روش فکر کرد.

موید باشید


به پاسخی که به خانم مروه دادم هم نگاهی بیندازید... در واقع تکمله ای هست بر مطلب

.. مَروه ..
سلام
شاید همون ارتباط با نفس رو بشه گفت ریشه ی اعتماد به نفسه
با درونت حرف بزنی
ریشه ی احساسات مثبت و منفی ات رو بشناسی
و درک شون کنی...
البته این درک شون کنی رو من کمی طول کشید تا در این سطح که الان میدونم،بفهمم...
چون قطعا برای رسیدن به قدرت باید خودت،میل درونت که هدف واقعی ات رو میسازه،رو بشناسی(همون طلب واقعی درواقع)
باید ترس هات رو بشناسی،از چی؟ چرا؟


من دارم درس هام رو پس میدم
اون چیزایی که شنیدم بعد دیدم واقعی ان و بعد دارم پیاده میکنم روی خودم...
شاید بهتر باشه دیگه نگم...بقولی سر ذوق اومدم موضوع نوشته با موضوع روزهام و ذهنم یکی بود،دارم مینویسم...
خیلی جالبه فکر کردن و اینه خدا به طرق مختلف روزی ات رو میرسونه
قشنگ انگار تیکه های پازل نیازت رو از اطرافت داری برمیداری و می چینی سر جاش
هر چی هم وضع درونت و ارتباط با خودت و خدا رو بهتر کنی پازلت بهتر پر میشه و تو تعداد نشانه هایی که میبینی بیشتره،چون نگاهت درست میشه
بعد اونوقت روزی ات رو از همه کائنات میگیری، فقط محدود به نوشته یا سخن نیست نگاهت
در و دیوار و اتفاقات بد و خوب و تلخ و شیرین برات میشه آموزش...
در واقع آموزش بودنش رو درک میکنی...

این خطوط تئوری ذهنم بود بیشتر،اونقدر ها تو عمل بهش جلو نرفتم...

سلام علیکم
میگن نظام هستی دَرّاکه... یعنی بسیار درک کننده...
یکی از مصادیق دعا همین تفکر هست... وقتی انسان به صدق و برای فهم و درمپک و تعالی خودش به فکر بنشینه تمام نظام هستی مامور میشن دعای اون شخص رو مستجاب کنند
اما خدا و جنودش یک اصل مهمی رو در دهش رعایت میکنن که ما انسانهای معمولی توان رعایت کردن این اصل رو نداریم...
و اون اینه که :
در وقت خودش و به بیان متناسبی که به جان انسان بنشینه و حتی در مکانی که باید منتقل بشه به انسان میرسونه...
لذا ما وقتی درگیر مجهولی شدیم اصلا نباید در زمان فهمش عجله کنیم... یقین داشته باشیم که همون لحظه تمام نظام هستی به راه افتاد تا به ما برسونه منتها اون انطباق باید شکل بگیره تا پاسخ به نحو احسن به ما برسه...
لذا حتی در پاسخ به مجهولات دیگران هم لازم نیست خیلی خودمون رو به زحمت بندازیم... به قدر کفایت مطابق تشخیص خودمون سخن بگیم اگر دیدیم نفهمید رها کنیم... حتما الان وقتش نیست... یا بیان من اون بیانی نیست که اون طلب میکنه... اگر طلبش واقعی باشه بهش میرسه...
نباید دایه دلسوزتر از مادر شد...

آشنای بی نشان
جالب ترین بخش پست برام همون قسمتی بود که نوشتید کسی اعتماد به نفس داره که با نفسش ارتباط داره
به نظرم کسی میتونه با نفسش ارتباط صحیح داشته باشه که بتونه با خودش خلوت کنه

خیلی به نکته خوبی اشاره کردی
اکثر ماها تنهایی داریم اما خلوت نداریم...
توی تنهایی مون به خیلی چیزا فکر میکنیم اما اسمش ارتباط با خود نیست... اسمش خلوت نیست...
توی تنهایی مون هم توی کثرات غرقیم... خلوتی نداریم...
اسم بسیاری از افکاری که در تنهایی باهاش درگیریم "خطور" هست... خطورات خلوت انسان رو از انسان میگیرن...
مثلا یاد حرف فلانی می افتیم در مجاز آباد یا دنیای حقیقی... و بعد با خود میگیم من باید این جواب رو میدادم یا اینطور جواب بدم...
یاد این می افتیم که چند سال پیش فلان طور بودم الان اینطور شدم...
حضرت علی فرمایش بلندی دارن:
خدا رحمت کنه کسی رو که می دونه از کجا اومده و در کجا هست و به کجا خواهد رفت...

در واقع خلوت، افکاری هست که نسبت اون شخص رو با ازل ، الان  و ابد تعریف میکنه... یعنی در این خلوت غیری وجود نداره...
تمام مزاحمت های دنیای بیرون تمام گرفتاری های دنیای بیرون و حتی تمام اقبالهای دنیای بیرون در این خلوت راه ندارن...
شخص هست و الان و ازل و ابد...
به این میگن ارتباط با خود...
میدونم خیلی فلسفی اش کردم اما سوالت خیلی خوب بود خواستم نکته ای رو مطرح کنم تا شاید خود شما یا یکی از مخاطبان به اصل حرفم پی ببره...
اینکه خلوت داشتن به چه معناست خیلی مهمه... خیلی.. باید خلوت رو بدست آورد...

انـ ـــار
پاسخ تون به خانم مروه خیلی روشن کننده است

به نظرم به پست اضافه ش کنید
چون همه نظرات رو نمی خونن
مثل بنده!  کم پیش میاد نظرات رو هم بخونم

فرمایش شما صحیحه..
پاسخم به آقای آشنا رو هم بخونید...
گفتیم کسی اعتماد به نفس داره که ارتباط با نفس داره...
در پاسخ به نکته خوب ایشون عرض کردیم معنای ارتباط با نفس و خلوت چیه

پیله سرخ
سلام
با این تعاریف من ارتباط با نفس دارم اما اعتماد به نفس ندارم. جالب بود!

سلام علیکم
راه نداره...
به اندازه ای که ارتباط با نفس دارید... اعتماد به نفس دارید...
پاسخم به آقای آشنا رو بخونید...

گل نرگس
سلاااام بر همه


یکمی باهاتون حرف داریم....

درباره ی محفل قرآنی مون...

منتظریم
تشریف بیارید اینجا: 
http://azf06.blog.ir/post/1246

سلام علیکم
چشم

آشنای بی نشان
یه سوالی
اونی که قدرت تمرکز خوبی داره میتونه با خودش ارتباط برقرار کنه
این دو تا با هم مرتبطن درسته؟

میخوام یه پله عقب تر برم از سوالت
کسی که میتونه هر وقت راده کرد از هر فکری رها بشه میتونه تمرکز خوبی داشته باشه...
و کسی هم که تمرکز خوبی داشته باشه میتونه با خودش ارتباط برقرار کنه...
البته یه چیزی بگم... تقریبا همه میتونن تمرکز کنن... اما موضوع تمرکز مهمه...
انسانی که خیلی پراکنده هست هم روی پراکندگی هاش متمرکزه...بلاخره فکر که در خلاء نمیمونه...

پیله سرخ
درسته. راه نداره. دقت کردم فهمیدم قبلا که وقت برای خودم داشتم هم بهتر میفهمیدم هم بهتر میگفتم و میفهموندم. 
یه سوال خیلی بی ربط به پستتون دارم بپرسم؟

بفرمایید

پیله سرخ
سلام
ممنون
توی وبم گفته بودید که اگر عقل بخواد مجسم بشه به شکل مرد هست؛ اگر چیزی به شکل زن قرار باشه مجسم بشه، اون چیز چیه؟

بعدشم این که نفس زیباست؟

سلام
اگر چیزی به شکل زن بخواد مجسم بشه اون چیز چیه؟
خیلی حرف دارم اما نمیدونم باید بگم یا نه... چون خودم هم هنوز در این مباحث به پختگی و ثباتی نرسیدم...
اما آنچه که یقین دارم و عرفا و حکما هم بهش اذعان دارن بحث تناسب نفس با زن هست...
منتها از اون تقسیم بندی های اخلاقی برای نفس فراتر برید (نفس اماره و مطمئنه و ...)
و علتش هم اینه که زن نقش ربوبیت داره در منزل...
مربی هست... پرورش دهنده هست...

نفس زیباست؟
سوال خیلی خامه...
نفس از اون حیث که حقیقتی هست از سوی حق متعال یقینا زیباست
اما از اون حیث که اعمال ما بهش تشخص و شکل میده به نسبت اعمال ما زشت و زیبا میشه

پیله سرخ
همون قدری که میدونید لطفا بگید. برام مهمه سوالم.
کار چی توی عالم پرورشه؟ همین نفسی که از این تقسیم بندی ها فراتره خصوصیاتش چیه؟ 

بعد پرسیدن فهمیدم خیلی ناپخته بوده. آخه گفتید که حضرت فاطمه سلام الله علیها نفس کل هستن.یاد این حدیث نبوی افتادم که اگر نیکویی و حسن مجسم میشد هرآینه به صورت فاطمه دخترم بود و فاطمه باز هم برتر است(مضمونشه). گفتم یعنی نفس تماما نیکویی و حسنه؟

ان اندازه که کمکی بکنه رو میگم
کار رب در عالم پرورشه...
بله حضرت فاطمه سلام الله علیها نفس کل هستن
و نظر من (البته بدون پشتوانه هم نیست همچین برخی از علما همچین اعتفادی دارن) عقل شانی از شئون نفس هست...
یعنی زیر مجموعه نفس محسوب میشه...
 و امام حسن عسگری علیه سلام فرمودن مادر ما حضرت فاطمه سلام الله حجت خدا بر ما حجج الهیه هست...
به نظرم جای تدبر داره...
نفس انسان نخ تسبیح عالم خلقته...
حتی ملائکه هم یکی از دانه های تسبیح هستن...
تشبیه معقول به محسوس کردم...
همه قائم به نفس انسان کامل هستن...

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان